eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
💜شهید عزیز💜 🖇فرمانده رزمنده🖇 قسمت6⃣2⃣🌈 چند روز بعد از مجروحیتم برای سپری کردن دوران نقاهت مرا برگرداندند ساری و همچنان بستری بودم. محمود به خوابم آمد.پرسیدم کجایی الان؟ گفت:《ببین محمدرضا!اینهایی که اینجا هستند مرا نمی بینند!》. متعجبانه پرسیدم:《آهان!پس تو شهید شدی و فقط من تورا می بینم؟》 خنده ای کرد وگفت: آره ،بعد دوباره ازش پرسیدم:《الان کجایی داداش؟》گفت:《توی سپاه قائم هستم.》 از خواب که بیدار شدم،سپاه قائم فکرم را مشغول کرد.از همکاران می پرسیدم که آیا چنین سپاهی وجود دارد یانه .خیلی که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که منظور محمود این بود که او خودش را سرباز امام زمان(عج)می داند وشاید منظورش از سپاه قائم،همان حضورش در بین سربازان امام زمان(عج)در عصر ظهوربود. □■□ 🦋🌹 مراسم ها تمام شد، و من ماندم و داغ جگر گوشه ام.محمود در وصیت نامه مرا به خانم امل بنین (ع)قسم داده بود که جلوی مردم قطره ای اشک نریزم.نمی خواست دشمنان از گریه ام شاد شوند. همه را ریخته بودم توی خودم و وجودم یک پارچه آتش شده بود.مدام فکرم این بود که او چگونه شهید شد والان بدنش کجاست و موقع جان دادن چه زجرهایی کشید.آمد توی خوابم‌. گفت:《مادرجان! این همه سال رفتی راجع به شهادت و مسائل قرآنی در جلسات صحبت کردی! حالا که موقع عمل رسید داری کم می آوری؟! می دانی ما چطوری شهید شدیم؟قبل از این که تیر به من بخورد، خدا روحم را قبض کرد.اصلا احساس نکردم که کی تیر به من خورد! خود خدا قبض روحم کرد.من الان در میان سپاه قائم هستم!》 بیدار شدم و خدا را شکر کردم.محمود آرامم کرد. □■□ مدتی از شهادت محمود گذشت، قرار شد دیداری با مقام معظم رهبری داشته باشیم.من ،محمدرضا با خانواده،مجتبی با خانواده وخانم و دوتا گل پسرهای محمود رفتیم به دیدارشان .آن قدر شوق داشتم که نمی توانم وصفش کنم. نامه ای را که از قبل نوشته بودم تقدیم ایشان کردم.از ایشان خواسته بودم هیچ کس مانع رفتن فرزندانم به سوریه نشود و آنها بتوانند تا جان در بدن دارند از حریم اهل بیت (ع) دفاع کنند. حضرت آقا که می دانستند محمودم شهید و محمد رضا هم در سوریه مجروح شده، از من پرسید:《رضایت بنده هم شرط است؟》 عرض کردم؛ من از پسرانم راضی هستم، ان شاء الله شما از آنها راضی باشید. مجددا حضرت آقا فرمودند:《خانم رضایت من هم شرط است؟》و در ادامه به فرزندانم اشاره کردند و فرموند:《اینها ذخایر نظام جمهوری اسلامی هستند و باید به اسلام و نظام جمهوری اسلامی خدمت بکنند》. یاد سفارشات محمود افتاده بودم که همیشه تاکید داشت تا ما مطیع محض ولایت فقیه باشیم. دیگر اصراری به رفتن فرزندانم به سوریه نداشتم. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi