eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
💜شهید عزیز💜 🖇فرمانده رزمنده🖇 قسمت7⃣1⃣🌈 به من می گفت:《 از زمان جذبم درسپاه فقط وام مسکن گرفتم و هیچ وام دیگری نگرفتم.الحمدالله همین حقوق کفایت زندگی ام را می کند.》. آخرهفته ها در منازل افراد بی بضاعت می رفت و کارهای بنایی و لوله کشی آنها را بدون دستمزدی انجام می داد. همیشه رضای خدا برایش بیشتر از هرچیزی می ارزید.با ماهم سفارش می کرد.میگفت:《کاری به این که پشت سرتان چه می گویند،نداشته باشید.می گفت:حرف مردم همیشه هست.مهم این است که خدا از شما چه می خواهد.همان را انجام دهید.》 □■□ 🦋🌹 بارها و بارها اتفاق می افتاد که می نشستیم و از نارسایی ها و بی تدبیری ها در محیط کار پیشش ناله می کردم. این طور مواقع به من می گفت:《امین،کار به دیگران نداشته باش،طوری باش که وقتی امام زمان(عج)ظهورکرد و ما پاسدار ها مقابلش خط به خط شدیم،آقا جمعیت نگاه کند و از بین جمع به تو اشاره کند و بگوید من از تو راضی هستم،اگر آقا همین الان بیاید،آماده ای؟!》 □■□ برای گشایش در کارها همیشه سفارش می کرد هرشب دعای بیستم صحیفه سجادیه بخوانیم. به تجربه بر من ثابت شده بود هر وقت این دعا را می خوانم گره ها باز می شود و گشایش صورت می گیرد. □■□ هر وقت پیچیدگی های کار ها را با او در میان گذاشته می شد،می گفت:《همیشه کارهایتان را براساس آن مقدار علم و تسلطی که بر کار دارید،تمام وکمال انجام دهید. خدا هم علم آنچه ر که نمی دانید به شما خواهد داد》.وقتی به توصیه اش عمل می کردیم پیچیدگی زود برطرف میشد. □■□ 🦋🌹 می گفت پدر و مادر، امامزاده های سیار هستند. هر وقت حاجت دارید،بروید پیششان وعرض حاجت کنید.آنها که دعا کنند،حتما مستجاب می شود. □■□ 🦋🌹 بارها دیده بودم که به همکاران با درجه نظامی پایین تر از خودش احترام نظامی میزاشت. به او اعتراض کردم.لبخندی زد و گفت:《من برای رضای خدا این کار را می کنم!》. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
💜شهید عزیز💜 قسمت2⃣2⃣🌈 وقتی در جواب الله اکبر دیده بان خطوط آتش تهیه به روی دشمن می ریخت.از عمق وجودش پشت بی سیم بلند می گفت:《جانم فدای رهبر》 شهادت می دهم به این کلام با همه وجود باور داشت و حاضر به جانفشانی بود. □■□ 🦋🌹 در اوج عصبانیت بودم که محمود سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت:《اگر برای خدا کار می کنی،تحمل کن!》انگار یک ظرف آب سرد ب تمام وجودم ریختند. آن روز بخاطر بعضی کمبودها و نارسایی هایی که در جبهه خانطومان داشتیم ناراحت بودم ومشغول بحث بودم که محمود با کلام دلنشینش آرامم کرد. ۳۵که روز در خانطومان بودیم ،ندیدم شبی بیشتز از ۲ساعت بخوابد.مدام یا در دیدبانی بود،یا در حال طرح ریزی عملیات.با این همه ،حتی یک بار هم ندیده بودم از کوره در برود و عصبانی شود. □■□ ۲۵کربلا🦋🌹 خطر برایش معنی نداشت!می گفتیم سوریه،می گفت چشم! می گفتیم عراق، می گفت چشم! می گفت هر جا که جنگ باشد من آماده ام. واقعا هم آماده بود. □■□ 🦋🌹 خیلی کم غذا می خورد.آن قدر کم که به او اعتراض کردم و گفتم:《چرا کم غذا می خوری؟اگر همین طور ادامه دهی ضعف می کنی و نمی توانی کار کنی!》 خندیدوگفت:《حسین جان،من اگر غذا بخورم، باید وقتم را برای قضای حاجت بگذارم و کلی از وقتم تلف می شود!》. از این همه دقتش خنده ام گرفته بود. به پشتیبانی گفتم بطور اختصاصی برای محمود تنقلات انرژی زا تهیه کند . می دیدم تنقلاتی را که برای او می آوردند تا کم غذایی اش جبران شود؛را در جمع یا بین بچه ها تقسیم می کرد.اهل تک خوری نبود! در مرام محمود هرچه بود یا برای همه بود و یا برای هیچ کس نبود. گاهی در مقابلش حسابی کم می آوردیم که این فرد حساب کجاهای زندگی اش را می کرد؟! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi