《ای بازگردانندهی از دست رفتهها》
#شهیدسیداحسانمیرسیار
#قسمتدهم
💔وقتی وارد سالن فرودگاه شدیم ، روبروی ما موجی از رزمندهها نیمخیز نشسته و منتظر فرزندانشون بودن
به محض ورود خونوادهها ، رزمندهها به سمتفرزندانشون میدویدن.
💔 انگار تنها ما بودیم که کسی در انتظارمون نبود.😔
دلم شکست ، یک آن به خودم اومدم و گفتم : بچههاااااا ، اونها اگه این صحنهها رو ببینن #دِق میکنن.🤭
💔دستام رو به عرض شونه بالا آوردم ، چادرم رو باز کردم تا بچهها پشت چادرم بمونن و این صحنهها رو نبینن.
این کار تا خروج از سالن فرودگاه ادامه داشت.
💔 گاهی از روی دلتنگی میرم توی حیاط به گوشیش زنگ میزنم با اینکه خاموشه ، ولی باهاش حرف میزنم.
میگم #احسان صدام رو میشنوی؟؟؟!!!
#دلمبراتتنگشده😔!!!! #باهام حرف بزن.
💔مهرماه ۹۵ اولین سالی بود که بچهها بدون پدر میخواستن به مدرسه برن.
پدرهای بیشتری برای بدرقهی دختراشون اومده بودن.
مجبور بودم به بهانههای مختلف مقابل #زهراووزینب بایستم تا کمتر این صحنهها رو ببینن و کمتر غصه بخورن😟
این فشارها باعث شده بود یک روز در میان #زیرسِرُمبرم.
@Revayate_ravi
《ای بازگردانندهی از دست رفتهها》
#شهیدسیداحسانمیرسیار
#قسمتدهم
💔وقتی وارد سالن فرودگاه شدیم ، روبروی ما موجی از رزمندهها نیمخیز نشسته و منتظر فرزندانشون بودن
به محض ورود خونوادهها ، رزمندهها به سمتفرزندانشون میدویدن.
💔 انگار تنها ما بودیم که کسی در انتظارمون نبود.😔
دلم شکست ، یک آن به خودم اومدم و گفتم : بچههاااااا ، اونها اگه این صحنهها رو ببینن #دِق میکنن.🤭
💔دستام رو به عرض شونه بالا آوردم ، چادرم رو باز کردم تا بچهها پشت چادرم بمونن و این صحنهها رو نبینن.
این کار تا خروج از سالن فرودگاه ادامه داشت.
💔 گاهی از روی دلتنگی میرم توی حیاط به گوشیش زنگ میزنم با اینکه خاموشه ، ولی باهاش حرف میزنم.
میگم #احسان صدام رو میشنوی؟؟؟!!!
#دلمبراتتنگشده😔!!!! #باهام حرف بزن.
💔مهرماه ۹۵ اولین سالی بود که بچهها بدون پدر میخواستن به مدرسه برن.
پدرهای بیشتری برای بدرقهی دختراشون اومده بودن.
مجبور بودم به بهانههای مختلف مقابل #زهراووزینب بایستم تا کمتر این صحنهها رو ببینن و کمتر غصه بخورن😟
این فشارها باعث شده بود یک روز در میان #زیرسِرُمبرم.