eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
😂🌻 هوا خیلے سرد شدہ بود😶❄️ فرماندہ گردانمون همہ ے بچہ ها رو جمع ڪرد... بعد هم با صداے بلند گفت : ڪے خستہ است؟😉 همہ با انرژے گفتیم: دشمن!!!😎 ادامہ داد : * ڪے ناراحتہ؟ ☺️ - دشمن!!!!😌☘ * ڪے سردشہ؟!🙃 - دشمن!!!✌ * آفرین... خوبہ!👏🏻😅❤️ حالا برید بہ ڪارتون برسید پتو ڪم بودہ ، بہ گردان ما نرسیدہ..😁😝😂 🌱✨ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Revayate_ravi
『°•.≼😂≽.•°』 رفــیــقــم مــیــگــفــت لــب مــرز یــہ داعــشــے رو دســتــگــیــر ڪردیــمــ... داعــشــےگــفــتــہ تــا ســاعــتــ11 مــن رو بــڪشــیــد تــا نــهار رو بــا رســول خــدا و اصــحــابــش بــخــورمــ😌 ایــنــام لــج ڪردن ســاعــتــ2 ڪشــتــنــش گــفــتــن حــالــا بــرو ظــرفــاشــون روبــشــور😂😂 @Revayate_ravi
😊 | 🔰 به سلامتی فرمانده ⛔️ دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت، حق ندارد رانندگی کند! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده دست تکان داد، نگه داشتم سوار كه شد، گاز دادم و راه افتادم من با سرعت می‌راندم و با هم حرف می‌زديم ! 📍گفت: می‌گن لشکرتون دستور داده تند نرید ! راست می‌گن؟! 🔅 گفتم: گفته ! زدم دنده چهار و ادامه دادم اینم به سلامتی فرمانده باحالمان !!! مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند !! پرسيدم : کی هستی تو مگه ؟! گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار 😉 فرمانده لشگر همیشه پیروز عاشورا ❤️ @Revayate_ravi
✌🏻😂 +دعای وقت خواب تازه چشممان گرم شده بود كه يكي از بچه‌ها، از آن بچه‌هايي كه اصلاً اين حرف‌ها بهش نمي‌آيد، پتو را از روي صورتمان كنار زد و گفت‌: بلند شيد، بلند شيد، مي‌خوايم دسته جمعي دعاي وقت خواب بخوانيم.😅 هرچي گفتيم: بابا پدرت خوب، مادرت خوب، بگذار براي يك شب ديگر، دست از سر ما بردار، حال و حوصله‌اش را نداريم.🥴🤕😂 اصرار مي‌كرد كه: فقط يك دقيقه، فقط يك دقيقه🤩 همه به هر ترتيبي بود، يكي‌يكي بلند شدند و نشستند شايد فكر مي‌كردند حالا مي‌خواهد سوره‌ي واقعه‌اي، تلفيقي و آدابي كه معمول بود بخواند و به جا بياورد، كه با يك قيافه‌ي عابدانه‌اي شروع كرد بسم الله الرحمن الرحیم همه تكرار كردند بسم الله الرحمن الرحيم... و با ترديد منتظر بقيه‌ي عبارت شدند، اما بعد از بسم الله، بلافاصله اضافه كرد: ‌«همه با هم مي‌خوابيم» بعد پتو را كشيد سرش. بچه‌ها هم كه حسابي كفري شده بودند😬، بلند شدند و افتادند به جانش و با يك جشن پتو حسابي از خجالتش در آمدند.😂 @Revayate_ravi
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 😊 🔻به این عکس های خیره شو... به اون روزهای پر از خاطره... @Revayate_ravi
😂 داشتم تو جبهه مصاحبه می‌گرفتم کنارم ایستاده بود که یهو یه خمپاره اومد و بوممممم....🙆🏻‍♂ نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین دوربینو 📹 برداشتم رفتم سراغش. بهش گفتم تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو..😢 در حالی که داشت اشهد و شهادتین رو زیر لب زمزمه میکرد گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم. اونم اینکه وقتی کمپوت میفرستید جبهه خواهشا پوستشو اون کاغذ روشو نکَنید😁 بهش گفتم:بابا این چه جمله‌ایه قراره از تلویزیون پخش شه ها یه جمله بهتر بگو برادر... با همون لهجه اصفهونیش گفت:اخوی آخه نمیدونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه‌فرنگی افتاده 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن؛ داد می‌زد: آهــای... سفره، حوله، لحاف، زیرانداز، روانداز، دستمال، ماسک، کلاه، کمربند، جانماز، سایه‌بون، کفن، باندِ زخم تور ماهی‌گیریم ... هــمـه رو بُردن !!😂 شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک بود صلوات 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
✍خدا لعنتت كند صدام ! تو روز و شب حاليت نيست ؛ بابا ساعت يازده شب است بگير بخواب فردا هر غلطی خواستی بكن... 🔹در سال ۱۳۶۳ از طرف جهاد به جبهه اعزام شده و در منطقة بستان مسئوليت روابط عمومی و تبليغات، برگزاری نماز، نصب تابلو در بين راه های منطقه را به عهده گرفتم. 🔸يک شب در منطقة طلائيه در سنگر خوابيده بوديم كه ناگهان آب با شدت زياد وارد سنگر شد. 🔹مانده بوديم كه اول وسايلمان را جمع كنيم يا اول از سنگر خارج شويم. 🔸خلاصه پتوها مان را زير بغل زده و از سنگر بيرون پريديم. 🔹وقتی رفتيم بيرون متوجه شديم نيروهای عراقی آب را پمپاژ كرده و به سوی سنگرهای ما فرستاده اند. 🔸يكی از بچه ها كه بدخواب شده بود با لحن غضب آلودی گفت: خدا لعنتت كند صدام ! تو روز و شب حاليت نيست ؛ بابا ساعت يازده شب است بگير بخواب فردا هر غلطی خواستی بكن! 🔹بچه ها كه از خيس شدن در آن موقع شب و در آن هوای سرد خيلی دلخور شده بودند با اين حرف دوستمان همه چيز را فراموش كرده و از ته دل شروع به خنديدن كردند. 🔸او می گفت انگار صدام بی خوابی به سرش زده كه نيمه شب هم ول كُن ما نيست. 💢راوی: آقای عباس سالار محمدی کرمان 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi