🌷هفت روز دیگه🌷
قسمت6⃣#بهروایتحسینمولویهمرزمشهید🍂🍃
از ما می پرسیدند چرا خطی با اهمیت "عمار" را سپرده اید به محمدتقی؟
آقای صالحی می گفت: اگر فقط دونفر همراه محمدتقی باشند، خیال ما از بابت یک خط راحت است.
🍃🍃🍃
محمد تقی رفته بود پی سرکشی سنگرها.
یکی از برادران افغانی شروع کرد به گله کردن که چرا فرمانده مان نمی آید خبری از ما بگیرد؛ مگر می ترسد؟
گفتم: پسر جان این که هرشب به شما سر می زند فرمانده گردان شماست.
بنده خدا ماتش برده بود می گفت، اینکه قیافش شبیه فرمانده ها نیست.
اصلا محمد تقی در فکر این نبود که خودش را ثابت کند و به دیگران بشناساند.
🍃🍃🍃
#مصیبمعصومیان🍂🍃
یکی از بچه ها از محمد تقی درمورد وضعیت خط و نیروها سوال کرد.
محمد تقی گفت: هیچ مشکلی نیست. همه چیز خوب است. اگر هم مشکلی باشد برای رضای خدا تحمل می کنیم.
این حرف از فرمانده جوان خط عمار برایم جالب بود.
وقتی او صحبت می کرد احساس می کردم، تمام حرف ها را دارد برای خدا می زند.
🍃🍃🍃
#بهروایتسرداررستمیانفرماندهوقتلشکر۲۵کربلا🍂🍃
او را که نگاه می کردیم، تصویری از یک شهیددر قابِ چهره او دیده می شد. هیچ وقت او را زنده ندیدم. او همیشه برایم شهید بود.
این را بارها به دوستانم گفته بودم و باور داشتم
که او روزی به شهادت می رسد که"سالخورده یعنی شهید"
فامیلی اش برازنده، او بود.در سختترین ماموریت ها اولین نفر بود.خطر برایش معنانداشت.هر جا که عطر شهادت می وزید اوجلو دار بود.
لبخند زیبایی بر لب هایش مدام جریان داشت.به شوخی می گفتیم《کار او ساخته ست.باید زمان بگذرد.کِی هست را نمی دانیم.》
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi