#فرنگیس
#قسمتششم
✅یک روز به اطرافم نگاه کردم و نقشهای کشیدم.دلم میخواست تو خونهی خودم باشم.
✅یک روز صبح به کوه🏔 رفتم و دو رکعت نماز خوندم ، با خدا حرف زدم
سنگهای بزرگ رو جابهجا کردم و شروع کردم به ساختن خونه🏠.
✅علیمردان نمیدونست که من دوباره حاملهام ، به کسی چیزی نگفتم🤫
میترسیدم به من اجازه ندن سنگها رو جابهجا کنم.
گاهی وقتها حتی یادم میرفت باردارم ، دربهدری و آوارگی همه چیز رو از یادم برده بود.
✅از شهر سیمان و ماسه خریدم ، با کمک علیمردان و با چوب سقف خونه رو دُرُست کردیم و با نایلون در و پنچره رو پوشوندیم.
✅تازه یادم اُفتاد که آبوبرق نداریم
فانوس خریدم و برای آب دبههای بزرگ رو پُر میکردم و از کوه 🏔بالا میبردم
سخت بود ولی همین که تو خونهی خودم بودم آرامش داشتم.
✅کمکم به بقیه گفتم که باردارم ، با چرخ خیاطی همعروسم(جاری) لباس برای بچهدوختم و گلدوزی کردم
همعروسم میخندید و میگفت: فکر کردم فقط کارهای مردونه بلدی؟؟؟؟!!!😂
✅پسرم تو همون خونهی سنگی توی کوه به دنیا اومد ، اسمش رو گذاشتم #رحمان ، بهش گفتم: تو بچهی کوهی ، زمان جنگ و سختی به دنیا اومدی پس پسر قوی میشی.😎
✅رادیو اعلام کرد ، عراق تا اونور #گورسفید عقب رفته
سر از پا نمیشناختم به علیمردان گفتم ، برگردیم روستا
موقع برگشت چیزی رو که میدیدیم باور نمیکردیم انگار همه جا رو شخم زده بودن ، خاک #گیلانغرب تکهتکه شده بود.
@Revayate_ravi
🌀فـرنگیــس،زن قهـرمان ایـرانے🌀
📚قسمت:ششم
✅یک روز به اطرافم نگاه کردم و نقشهای کشیدم.دلم میخواست تو خونهی خودم باشم.
✅یک روز صبح به کوه🏔 رفتم و دو رکعت نماز خوندم ، با خدا حرف زدم
سنگهای بزرگ رو جابهجا کردم و شروع کردم به ساختن خونه🏠.
✅علیمردان نمیدونست که من دوباره حاملهام ، به کسی چیزی نگفتم🤫
میترسیدم به من اجازه ندن سنگها رو جابهجا کنم.
گاهی وقتها حتی یادم میرفت باردارم ، دربهدری و آوارگی همه چیز رو از یادم برده بود.
✅از شهر سیمان و ماسه خریدم ، با کمک علیمردان و با چوب سقف خونه رو دُرُست کردیم و با نایلون در و پنچره رو پوشوندیم.
✅تازه یادم اُفتاد که آبوبرق نداریم
فانوس خریدم و برای آب دبههای بزرگ رو پُر میکردم و از کوه 🏔بالا میبردم
سخت بود ولی همین که تو خونهی خودم بودم آرامش داشتم.
✅کمکم به بقیه گفتم که باردارم ، با چرخ خیاطی همعروسم(جاری) لباس برای بچهدوختم و گلدوزی کردم
همعروسم میخندید و میگفت: فکر کردم فقط کارهای مردونه بلدی؟؟؟؟!!!😂
✅پسرم تو همون خونهی سنگی توی کوه به دنیا اومد ، اسمش رو گذاشتم #رحمان ، بهش گفتم: تو بچهی کوهی ، زمان جنگ و سختی به دنیا اومدی پس پسر قوی میشی.😎
✅رادیو اعلام کرد ، عراق تا اونور #گورسفید عقب رفته
سر از پا نمیشناختم به علیمردان گفتم ، برگردیم روستا
موقع برگشت چیزی رو که میدیدیم باور نمیکردیم انگار همه جا رو شخم زده بودن ، خاک #گیلانغرب تکهتکه شده بود.