🖤میدانم رفیق
شرح #بقیع را زیاد شنیده ای، غافل از شرح امامانش ... اینک برایت از اویی خواهم گفت که لقبش"علویٌ بین علویَین" است، چرا که نسبش هم به #امام_حسن میرسد و هم #امام_حسین. اویی که سعی در برپا کردن نظام علوی داشت، آن هم در شرایطی که گروهی از مردم برای افکار باطلشان میجنگیدند، ان هم در روزگاری که باید تعویض میشد اسلام تحریفی رسوخ کرده با حقیقت قرآن و #توحید واقعی ...
🖤در این روز ها لعنت و نفرین وآه و سوز دیگر کارساز نیست. باید جنبشی #علمی را پدید اورد، حال مهم نیست که چه زمانی به ثمر بنشیند چرا که حتی #مبارزه_فرهنگی ایشان هم در زمان فرزندشان #امام_صادق به اوج رسید و این مبارزه بیشترین کارشان هم بود
🖤میدانی این روزگار یک #امام_باقر کم دارد یک شکافنده ی حقایق قرانی و دانش های اسلامی؛ اصلا باقر علم الاولین یعنی این✅ای کاش یک صندوق از همان جنس صندوقی که امام سجاد به ایشان داده بود به ما نیز قرض می دادند تا #باقر_العلوم شویم چراکه در این صندوق خبری از مال و #ثروت دنیوی نیست بلکه از انباشته از دانش یا حاوی سلاح رسول الله است.
🖤 #شهادت ها تنها یک روز غم انگیز در تقویم نیستند تلنگـ💥ـری هستند برای ما، تا شاید به دنبال شناخت برویم و در این میان عملی.
✍پ.ن: گذری برکتاب انسان 250ساله
✍پ.ن: بحارالانوار ج 46 ص229
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهادت_امام_محمدباقر(ع)🏴
#من_ماسک_میزنم
@Revayate_ravi
#فقط_خدا♥️
💠وقتی واحد گزینش،افرادی روبدلیل گذشته انها رد میکرد ناراحت میشد.
گفت:قبل سال57کدامیک از ما مسلمان بودیم؟
نفس امام باعث شد......
#عکس_بازشود👆
#شهید_قاسم_سلیمانی🌷
#من_ماسک_میزنم
@Revayate_ravi
#شهید_سید_احسان_حَتَملو
♦️متولد ۶۳/۱/۱ اهل گرگان
♦️از ۱۹ سالگی وارد سپاه شد.
♦️به عنوان کارمند رسمی در قسمت مهندسی تخریب شروع به کار کرد.
♦️بارها به عنوان ماموریت به مناطق مرزی برای مبارزه با گروههای پژاک و اشرار
و
ماموریتهای برون مرزی سوریه / لبنان / افغانستان و پاکستان رفت.
♦️پیوند آسمانی #سید_احسان با #فاطمه ایزدی در آذر ۸۸ انجام میشود.
♦️در واقع #احسان با برادر #فاطمه با هم دوست صمیمی بودند و هر دو از بچههای هیات فاطمیون!
♦️برای خرید عقد رفته بودند و میخواستند حلقه انتخاب کنن ، مادر #فاطمه آرام بهش گفت: مامان جان مراقب جیب شوهرت باش!
اگه الان کم بخری اشکال نداره!
بعدا تو زندگی بهترینش رو برات میخره
الان با جیب شوهرت راه بیا.
@Revayate_ravi
♦️موقع خوندن خطبه عقد اونجایی که داماد باید #بله بگه ، #احسان فکر کرد که دامادها هم باید صبر کنن بعد از سه بار خطبه خوندن بله بگن😊
برای همین چیزی نگفت در حالیکه همه منتظر جواب بودن.
♦️داداش #فاطمه هم به شوخی گفت: داماد رفته هیات ، نیست که جواب بده
همه خندیدن😂
♦️بهد از عقد رفتن تپه نورالشهدا در جوار هشت #شهید_گمنام و اونجا بود که #احسان به #فاطمه گفت: بزرگترین آرزوش #شهادته!!
♦️#احسان همسرش رو #فاطمه صدا نمیزند یا خانوم یا خانومی
ولی
یه بار #فاطمه خونهی پدرش #احسان رو صدا کرد.
پدرش بهش گفت: توی جمع همسرت رو #آقا_احسان صدا کن.
@Revayate_ravi
♦️اولین ماه رمضون بعد عروسیشون بود ، افطاری مهمون داشتن.
#فاطمه لیست نوشت و داد به #احسان تا خرید کنه. اون هم رفت همه رو خریدها رو انجام داد.
♦️باز چند تا چیز رو از قلم انداخت ، دوباره نوشت و #احسان هم رفت دوباره خرید.
♦️این کار شاید هفت بار تکرار شد.
#فاطمه خودش شرمنده شد که #احسان با دهن روزه مدام این پلهها رو بالا و پایین میکنه میره خرید میکنه ، ازش عذر خواهی کرد.
♦️اما #احسان در جوابش گفت: خانومی اصلا اشکالی نداره
اگه بازم چیزی یادت رفته بگو دوباره برم بگیرم.
شاید هر مرد دیگهای بود میگفت :خسته شدم!همه رو یکدفعه بنویس دیگه!!!😒
♦️هر وقت که #احسان ماموریت میرفت ، #فاطمه لباسهاش رو جمع میکردو نمیشست ، میگفت: بذار باشه وقتی نیست ، بو کنم.
♦️وقتایی هم که سوریه میرفت ، یه تیشرت داشت که بوی #احسان و ادکلن مخصوصش رو میداد
شبها تیشرت رو میگذاشت روی بالشتش که احساس کنه #احسان کنارشه
بو میکردو میخوابید.
چند روز مونده بود #احسان بیاد لباسهاش رو می شست.
@Revayate_ravi
💠 #احسان به روان آدمها احترام می گذاشت.
یه بار مادرم برام لباس هدیه خرید.
از رنگش خوشم نمیومد.تا خواستم به مادرم بگم رنگ دیگهای نداشت؟؟
#احسان از آشپزخونه بهم اشاره زد که نگو!!!
#احسان گفت: کسی برات هدیه میخره، با همه عشق و علاقهاش برات این کار رو کرده ، به سلیقهاش احترام بگذار.
💠#احسان غذا که میخورد حتما تشکر میکرد و میگفت: خانومی دستت درد نکنه ، خیلی خوش مزه بود.
گاهی غدا سوخته یا شور بود ولی براش فرقی نمیکرد ، باز تشکر میکرد
بهش میگفتم : ببخشید شور شده
میگفت: نه! دست پخت خانومی من خیلی هم خوبه!!!😎
💠 #احسان اگه نماز صبحش قضا میشد خودش رو تنبیه میکرد یا
از خونه بیرون نمیرفت یا
غذا نمیخورد یا
مبلغی پول کنار میگذاشت.
@Revayate_ravi
💠 #احسان یه تسبیح تربت داشت که همیشه باهاش ذکر میگفت.
به من میگفت:تسبیح تربت رو که داری حتی اگه فرصت نکنی ذکر بگی، همینکه تو دستت باشه ملائکه برات ذکر میگن.
بعد از شهادت #احسان هر وقت با تسبیحش ذکر میگفتم آروم میشدم.
💠هر دو تامون قدم زدن زیر بارون 🌧رو دوست داشتیم
وقتی بارون میومد #احسان میگفت:خانومی بریم بیرون؟؟!!
سریع آماده میشدیم و میرفتیم
همون اطراف خونه بدون چتر قدم میزدیم.
وقتی دونههای بارون🌧 به صورتمون میخورد، کیف میکردیم و لذت میبردیم.😊
بارون که تند میشد ، دست تو دست همدیگه میدویدیم سمت خونه.
💠#احسان اهل جوک گفتن نبود یا بلد باشه من رو بخندونه ولی در کنارش آرامش داشتم
غُر نمیزد
اونقدر با محبت رفتار میکرد که در کنارش خوش میگذشت.
وقتی برای کاری باید ۲ یا ۳ ساعت بیرون خونه بودم.
سریع خودم رو میرسوندم و از پلههاتند بالا میومدم چون ثانیهای در کنارش بودن هم برام ارزش داشت.
@Revayate_ravi