eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳من سکینه فیروزی هستم یادمه اولین بار وقتی اومد به خواستگاریم معنی اسمم رو بهم گفت. 🔳گفت: سکینه یعنی آرام بخش قلب‌ها طوری باید باشی که هر کی صدات می‌کنه قلبش آروم بگیره. 🔳من اهل روستای لاک‌تراشان نکا هستم لاک ظرف چوبیه که باهاش گندم و برنج پیمانه می‌کنن و چون اهالی روستای ما با چوب درخت لاک دُرُست می‌کردن و می‌فروختن ، روستای ما معروف شد به لاک تراشان. 🔳تا سوم ابتدایی رو تو همون روستامون که سپاه دانش بود خوندیم برای ادامه‌ی تحصیل همراه برادرم هوشنگ و بچه‌های دیگه به بهشهر اومدیم. 🔳کنار مسجد دامغانی‌ها خونه اجاره کردیم من به مدرسه‌ی شاهدخت(مصطفی‌خمینی‌سابق) می‌رفتم. بدترین توهینی که اون موقع تو مدرسه به ما می‌کردن این بود که بهمون می‌گفتن:دُهاتی وقتی از بهشهر به لاک‌تراشان می‌رفتم بچه‌های روستا دورم جمع میشدن و می‌پرسیدن چی سوار شدی؟؟؟ من که سوار اتوبوس‌های ایران‌پیما میشدم ،بهشون می‌گفتم : سوار هواپیما شدم. 🔳سال ششم رو به مدرسه‌ی دهخدا رفتم. اونجا با ۳ تا تجدید بهم می‌گفتن: درس‌خون کم‌کم خیابونها شلوغ شد نمی‌دونستم این خمینی کیه که سَرِش دعواست. 🔳اعلامیه‌های امام رو خوندم و با افکارش آشنا شدم دیگه ما هم پایه ثابت راهپیمایی‌ها و تظاهرات‌ها بودیم. @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردان بزرگ که خدمت های بزرگ برای ملت های خود کرده اند اکثر ساده زیست و بی علاقه به زخارف دنیا بوده اند.... @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️خاطرات خانم مرضیه حدیدچی معروف به ملقب به @Revayate_ravi
♦️در مقابل چشمانم دخترم رضوانه رو شکنجه می‌کردن یه بار بعد از شکنجه دیگه صدایی ازش نیومد ، از روزنه‌ی سلول نگاه کردم دیدم داخل پتو گذاشتن و دارن اون رو میبرن ♦️گفتم: خدا رو شکر که مُرده دیگه رنج و دردی رو تحمل نمیکنه. بعد از مدتی اون رو آوردن ، متوجه شدم تو بیمارستان بستریش کردن وقتی به مچ دستش نگاه کردم دیدم زخم شده علت رو سوال کردم؟؟ گفت:دستام رو با زنجیر به تخت بیمارستان بستن و فقط برای رفتن به دستشویی باز می‌کردن. ♦️رضوانه سوالی از من پرسید که باعث شد پیش از پیش به کارم ایمان داشته باشم. پرسید:چون به تخت زنجیر بودم مجبور شدم همه‌ی نمازهام رو درازکشیده بخونم به نظر شما نمازم قبوله؟؟؟ ♦️رضوانه با اون همه شکنجه نگران این بود که خدا نمازش رو قبول میکنه یا نه؟؟؟ ♦️ساواک به بهانه‌ی جلوگیری از خودکشی و یا حلق‌آویز کردن چادر رو از سر ما گرفتن به همین خاطر ما توی اون گرمای تابستون پتوهای سربازی که توی سلول بود رو روی خودمون می‌پیچیدیم و به جای چادر به عنوان پوشش استفاده می‌کردیم. ♦️ساواکی‌ها هم ما رو مورد تمسخر قرار میدادن و به ما 《مادر پتویی یا دختر پتویی》 می‌گفتن. ♦️دخترم رضوانه به خاطر شکنجه‌هایی که شد تا آخر عمر مجبور شد روی ویلچر بشینه. ادامه دارد..... @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ⭕️ مَن یک انقلـابیِ‌ام اما امــــــام را ندیده ام... من ۱۵ خرداد ۴۲ را ندیده ام! اما شنیده ام که امام فرمود: سربازان من اکنون در گهواره ها خفته اند. من ۲۲ بهمن ۵۷ را ندیده ام! اما شنیده ام که امام فرمود: انقلاب ما انفجار نور بود. من ۵ اردیبهشت ۵۹ را ندیده ام! اما شنیده ام که امام فرمود: این شن ها لشکر خدا بود. و من یقین دارم خدای طبس هنوز زنده است... من ۳ خرداد ۶۱ راه ندیده ام! اما شنیده ام که امام فرمود: خرمشهر را خدا آزاد کرد. من چشم که باز کرده ام، امام را ندیده ام. من دفاع مقدس را درک نکرده ام. صدای آژیر خطر نشنیده ام و به پناهگاه نرفته ام. خیبر و بدر و فتح المبین را درک نکرده ام. سن و سال من از سابقه مبارزاتی خیلیها کمتر است! چشم که باز کرده ام، به جای جماران و روح خدا، حسینیه ای دیده ام با نام خمینی بُت شکن. به جای روحِ خدا، سیـــــــــد علی را دیده ام. حضرت ماه را، او که یک "آه" بیشتر از خمینی دارد. ولی الآن من بزرگتر شده ام و او موی سپید کرده... ♦️ افتخارم این است که... ♦️من "یک شبه انقلابی" نشده ام... ♦️ من در ۲۲ بهمن ها قد کشیده ام! ♦️ جنگ تحمیلی ندیده ام، اما تا دلتان بخواهد جنگ تحلیلی دیده و شنیده ام. من چمران، صیاد،همت و باکری و خرازی ندیده ام. اما بی پرده بگویم؛ من جیغ آرمیتا و نگاه بهت آلود پسرکِ سه ساله شهید احمدی روشن را دیده ام، من شهادت علم را بارها دیده ام! آخرین آن فخری زاده عزیز! تا دلتان بخواهد تزویر دیده ام و فتنه... تا دلتان بخواهد تهدید دیده ام و تحریم... در روزگاری نفس کشیده ام که شهدای مدافع حرم در آن زیسته اند. آن عزیزان اولیاء خدا... من یک انقلابی ام... من ۲۳ تیر ۷۸ را دیده ام. من ۹ دی ۸۸ را دیده ام. مَن یک انقلــــــــابـی ام من، با خدا و ناخدای کشتی انقلاب عهد بسته ام، نه با کَدخدا، من خون شهدای گلگون کفنمان را به یک مُشت دلار نمی فروشم. من خیلی بیشتر از تعداد سال های عمرم تهدید شنیده ام که گزینه ها روی میز است. اما شنیده ام از همان امامی که ندیده ام! آمریـــــــــکا هیـــــــچ غلطی نمیتواند بکند. @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام✋ 🌹 سکینه فیروزی هستم امشب دومین شبی که من و مهمان شما هستیم. 🌹این شب عزیز رو به همه شما اعضای محترم کانال و همه‌ی زنان قهرمان سرزمینم تبریک میگم 🌹آماده‌اید شروع کنیم بسم‌الله✌️ @Revayate_ravi
🔳 راستی میدونستید من بین همه‌ی گل‌های آپارتمانی رو از همه بیشتر دوست دارم. 🔳دیگه بزرگ شدیم ، دیر به دیر می‌رفتم روستا برا خودم یه پا انقلابی شده بودم بالاخره انقلاب پیروز شد. خواستگار زیاد داشتم ولی فقط رزمنده و پاسدار رو اجازه میدادم که بیان 🔳با بُردبارها آشنایی دور داشتیم پدر شوهرم از نظر ایمان و تقوا زبانزد بود ( اصلا انقلاب رو بُردبارها به نکا آوردن) از خواستگاری تا عقد ۳ روز طول کشید پدر شوهرم جبهه بود ، هم عجله داشت زودتر برگرده به جبهه 🔳۲۸ فروردین ۶۲عقد کردیم آیت‌الله محمدی لائینی خطبه‌ی عقدمون رو خوند بعد از عقد تنها شدیم ، من که از خجالتی حتی نگاش نکردم بهم گفت: بیا باهام قرآن بخونیم 🔳 نُه روز بعد از عقد رفت حتی عکس نداشتم که نگاش کنم یه با پیش خانم یکی از دوستای گلایه کردم و گفتم :اگه تو خیابون ببینمش نمی‌شناسم مگه اینکه بیاد زنگ بزنه بگه با فلانی کار دارم ، بعد من بگم ، آها این پسره نامزدمه ، ناراحت شد که چرا این رو گفتم. 🔳مدام گریه می‌کردم اگر هم از مرخصی میومد اصلا خونه نبود ، یا برای سرکشی نیروها می‌رفت یا به خونواده‌های شهدا سرکشی می‌کرد. 🔳 مجروح شد و تو بیمارستان مشهد بستریش کردن @Revayate_ravi