🔷همه منتظر داماد بودیم که کسی نعرهزنان آمد و در را بهم کوبید گرگینخان بود(پسرعمویپدرم)
🔷دو تا سیلی به صورت پدرم زدوگفت:تو خجالت نمیکشی؟؟؟ دخترت را آوردی به خاک اجنبی شوهر بدی؟؟؟
تو مردی؟؟؟ناموس ما را دست عراقیها میدهی؟؟؟
#فرنگیس دختر ماست نه عراقیها!!!👊
🔷 از پشت یقهی مرا گرفت و سوار بر اسب کردوگفت: هر کس جلو بیاید یک تیر حرامش میکنم.
دلم برای پدرم میسوخت ایستاده بود و ما را نگاه میکرد.
🔷گرگینخان گفت: بیچاره مادرت از غصه داشت دیوانه میشد آنقدر قسمم داد که غیرتم قبول نکرد راه نیفتم
🔷مادرم تا مرا دید.......
@Revayate_ravi
#فرنگیس
قسمتدوم
🌀مادرم وقتی من رو دید به سجده اُفتاد و گریه😩 کرد.با خودش عهد کرد اولین کسی که به خواستگاریم اومد بدون مهریه و شیربها قبول کنه به شرط اینکه ایرانی باشه.
🌀کُردها به برادر میگویند: کاکه
پدرم بهم میگفت: کاکه ، پدرم من رو مثل برادرش میدونست ، همین باعث شده بود مثل پسرها 👨باشم
هر کس میخواست دعوا کند یا زور بگوید من را همراه خودش میبرد
رفتار و حرکاتم خشن و پسرانه بود.
🌀چون فقیر بودیم از پدرم خواستم من را سر زمین با خودش ببرد.
پدرم وقتی کار کردن من رو میدید ، میخندید و میگفت: #فرنگیس تو از کار نمیترسی ، کار از تو میترسه!!!!!
🌀۱۴ ساله بودم که علیمردان به خواستگاریم اومد
از اسم #علی خوشم میومد
اون اهل روستای گورسفید بود که به روستای ما نزدیک بود ، خوشحال بودم که نزدیک پدرومادرم هستم.😊
@Revayate_ravi
🌀سهم من اونجا هم کارگری بود چون شوهرم فقیر بود.
برادرشوهرم آهنگر بود از اون تفنگ و تبر دُرُست کردن رو یاد گرفتم.
🌀سال ۵۹ تازه ۱۹ ساله شدم توی مزرعه کار میکردیم که دیدیم صدای دامبودومب میاد!!!
گفتند: صدامیها دارن حمله میکنن.
🌀همه با بچه زیر بغل فرار میکردن ، تعجب میکردن که چرا ما فرار نمیکنیم؟؟؟
گفتیم: کجا بریم ، اینجا خونهی ماست.🙄
🌀چهل تا چهل تا گلوله💥 سنگین نزدیک روستا به زمین میخورد.
هر چی شوهرم اصرار کرد فرار کنیم ، گفتم: نه!!!!!
من آخرین نفری هستم که از این روستا میرم
《برای من فرار کردن یعنی مُردن》
🌀من #فرنگیسم دُرُسته که یه زنم ولی مثل یه مرد میجنگم.👊
@Revayate_ravi
16.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 این کلیپ روضه#رُبابِ
🌹روضه #همسرانشهدا
با اینکه چندبار دیدیمش ولی باز خالی از لطف نیست😔
این نامه را لیلا فقط بخونه
فقط می خوام که حالم رو بدونه
لیلا دارن نقل و نبات می پاشن
تا عشق و خون دوباره هم صدا شن
#شبتونشهدایی
@Revayate_ravi
■ #شهیدانه(:"
__________________
ریاضیش خیلی خوب بود
شبهــا بچههــا را جمع میــکرد کنــار
میدان سرپولک پشت مسجد
بهشان ریـاضۍ درس میــداد
زیر تیر چراغ برق...
#دانشمندعارفدکترشهیدمصطفیچمران
@Revayate_ravi
رفیق!
حواست بہ جوونیت باشه،
نکنہ پات بلغزه
قراره با این پاھا
تو گردان صاحبالزمان باشۍ!
#شهید_حمید_سیاهکالی🌿
روزتون شهدایی🌷
@Revayate_ravi
#فرنگیس
#قسمتسوم
💠 یکی از آشنایان آمد و گفت:عراق قصر شیرین رو گرفته و به سمت شمامیاد ، خودتون رو به جای اَمن برسونید
یه تعداد از مَردهای روستا با ماشین🚌 رفتن برای کمک که ماشینشون قبل از رسیدن بمباران💥 شد و همه به #شهادت رسیدن.
💠بقیه اهالی روستا گفتن اگر ما رو هم بکشن باید جنازهها رو برگردونیم
برای ما ننگ هست که جنازههامون روی زمین بمونه و دشمن بهمون بخنده
هر طوری بود جنازهها رو برگردوندند.
💠غسالخونه نداشتیم
جنازهها رو کنار رودخونه بردیم تا غسل کنیم...که دوباره هواپیماهاشون اومدن و بمباران 💥کردن...رفتیم پناه گرفتیم
وقتی رفتن سریع اومدیم تا اونها رو کفن کنیم
ولی
دوباره اومدن و بمباران💥 کردن...و این داستان تا کندن قبر و دفنشون ادامه داشت ، حتی به ما فرصت دفن مردگانمون رو هم نمیدادن.
💠با پدرومادر و اهالی روستا به کوه چغالوند پناه بددیم ، بعضیها حتی کفش👟 هم به پا نداشتن.
💠توی گیلانغرب زنها با روسریهاشون جلوی عراقیها رو گرفتن
روسریهاشون رو پُر از خاک کردن و جلوی مسیر رودخونه رو گرفتن تا آب💧 به سمت عراقیها بره ، زمینشون گِلآلود شد و تانکهاشون تو گِل فرورفتن و نتونستن گیلانغرب رو بگیرن.
@Revayate_ravi