eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت‌دوم 🌀مادرم وقتی من رو دید به سجده اُفتاد و گریه😩 کرد.با خودش عهد کرد اولین کسی که به خواستگاریم اومد بدون مهریه و شیر‌بها قبول کنه به شرط اینکه ایرانی باشه. 🌀کُردها به برادر می‌گویند: کاکه پدرم بهم می‌گفت: کاکه ، پدرم من رو مثل برادرش می‌دونست ، همین باعث شده بود مثل پسرها 👨باشم هر کس می‌خواست دعوا کند یا زور بگوید من را همراه خودش میبرد رفتار و حرکاتم خشن و پسرانه بود. 🌀چون فقیر بودیم از پدرم خواستم من را سر زمین با خودش ببرد. پدرم وقتی کار کردن من رو میدید ، می‌خندید و می‌گفت: تو از کار نمی‌ترسی ، کار از تو می‌ترسه!!!!! 🌀۱۴ ساله بودم که علیمردان به خواستگاریم اومد از اسم خوشم میومد اون اهل روستای گور‌سفید بود که به روستای ما نزدیک بود ، خوشحال بودم که نزدیک پدرومادرم هستم.😊 @Revayate_ravi
🌀سهم من اونجا هم کارگری بود چون شوهرم فقیر بود. برادرشوهرم آهنگر بود از اون تفنگ و تبر دُرُست کردن رو یاد گرفتم. 🌀سال ۵۹ تازه ۱۹ ساله شدم توی مزرعه کار می‌کردیم که دیدیم صدای دامب‌و‌دومب میاد!!! گفتند: صدامی‌ها دارن حمله می‌کنن. 🌀همه با بچه زیر بغل فرار می‌کردن ، تعجب می‌کردن که چرا ما فرار نمی‌کنیم؟؟؟ گفتیم: کجا بریم ، اینجا خونه‌ی ماست.🙄 🌀چهل تا چهل تا گلوله💥 سنگین نزدیک روستا به زمین می‌خورد. هر چی شوهرم اصرار کرد فرار کنیم ، گفتم: نه!!!!! من آخرین نفری هستم که از این روستا میرم 《برای من فرار کردن یعنی مُردن》 🌀من دُرُسته که یه زنم ولی مثل یه مرد می‌جنگم.👊 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 این کلیپ روضه 🌹روضه با اینکه چند‌بار دیدیمش ولی باز خالی از لطف نیست😔 این نامه را لیلا فقط بخونه فقط می خوام که حالم رو بدونه لیلا دارن نقل و نبات می پاشن تا عشق و خون دوباره هم صدا شن @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(:" __________________ ریاضیش خیلی خوب بود شب‌هــا بچه‌‌هــا را جمع میــکرد کنــار میدان سرپولک پشت مسجد بهشان ریـاضۍ درس میــداد زیر تیر چراغ برق... @Revayate_ravi
رفیق! حواست‌ بہ‌ جوونیت‌ باشه، نکنہ‌ پات‌ بلغزه قرار‌ه‌ با‌‌ این‌‌ پاھا‌‌ تو‌ گردان‌ صاحب‌الزمان‌‌ باشۍ! 🌿 روزتون شهدایی🌷 @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 یکی از آشنایان آمد و گفت:عراق قصر شیرین رو گرفته و به سمت شمامیاد ، خودتون رو به جای اَمن برسونید یه تعداد از مَردهای روستا با ماشین🚌 رفتن برای کمک که ماشینشون قبل از رسیدن بمباران💥 شد و همه به رسیدن. 💠بقیه اهالی روستا گفتن اگر ما رو هم بکشن باید جنازه‌ها رو برگردونیم برای ما ننگ هست که جنازه‌هامون روی زمین بمونه و دشمن بهمون بخنده هر طوری بود جنازه‌ها رو برگردوندند. 💠غسال‌خونه نداشتیم جنازه‌ها رو کنار رودخونه بردیم تا غسل کنیم...که دوباره هواپیماهاشون اومدن و بمباران 💥کردن...رفتیم پناه گرفتیم وقتی رفتن سریع اومدیم تا اونها رو کفن کنیم ولی دوباره اومدن و بمباران💥 کردن...و این داستان تا کندن قبر و دفنشون ادامه داشت ، حتی به ما فرصت دفن مردگانمون رو هم نمی‌دادن. 💠با پدر‌و‌مادر و اهالی روستا به کوه چغالوند پناه بددیم ، بعضی‌ها حتی کفش👟 هم به پا نداشتن. 💠توی گیلانغرب زن‌ها با روسری‌هاشون جلوی عراقی‌ها رو گرفتن روسری‌هاشون رو پُر از خاک کردن و جلوی مسیر رودخونه رو گرفتن تا آب💧 به سمت عراقی‌ها بره ، زمینشون گِل‌آلود شد و تانک‌هاشون تو گِل فرورفتن و نتونستن گیلانغرب رو بگیرن. @Revayate_ravi
💠اهالی روستا که در کوه پناه گرفته بودند ، همه گرسنه بودند. من و پدرم رفتیم روستا تا کمی آذوقه بیاوریم. روستا مثل گورستان شده بود ، روی دیوارهایش دَست می‌کشیدم و می‌گفتم: شما را پَس می‌گیریم نمی‌گذاریم خانه‌ی ما دَست عراقی‌ها بیفتد. 💠وسیله‌ها رو گرفتیم که برگردیم ، هر دو خشکمان زد. دو سرباز 👮‍♂عراقی در کنار چشمه ایستاده بودند ولی پُشت به ما بودند با خودم گفتم: مرد باش!!! تبر⛏ را دو دستی گرفتم و با....... @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا