ـــــــــــ 🎈عـــــــارفــــــانه 🎈ــــــــــــ
🎈زنـگےنـامه عـــارف شـهیــد احـمـد عــلے نـیـرے🎈
🎤 #بخشهفتم
🔰احمد علی نماز صبح را جماعت مسجد می خواند و بعد نماز دعای عهد را از حفظ می خواند. احمدآقا پیشنهاد داد از این به بعد برنامهی دعای ندبه مسجد داشته باشیم. بعداز دعا هم صبحانه میداد. البته با هزینه ی خودش.گاهی هم عدس میخرید.تا ارادت بچهها به امام زمان تقویت بشه.
یا شب های جمعه با بچهها برای دعای کمیل به مهدیه تهران می رفتن وبرگشت برای بچهها ساندویچ میخرید.🍔
با مسؤلین مسجد صحبت میکرد می گفت:
بیشتر از برنامه های نظامی به فکر ارتقای سطح معرفتی بچهها باشید.
🔰احمدعلی فوتبالش خیلی خوب بود.توپ را تا دم دروازه میبرد ولی پاس میداد به دیگران که آنها گل بزنند این گل به نام خودش ثبت نشه.
میگفت: فوتبال وسیله ی خوبیه برای جذب بچهها به مسجد.حتی برادر بزرگترش محمد رضا نیری هم که شهید شد جزو بازیکنان جوانان استقلال بود.
🔰یکی از برنامه های فرهنگی احمدعلی...اردو بود.
بچهها را مشهد برد با اینکه بچهها شیطنت کردند و خیلی اذیت شدولی همیشه میگفت: زیارت با برکتی بود.
هر هفته زیارت قبور شهدا ، بچهها را به بهشت زهرا می برد.
@Revayate_ravi
🥀شـهیـدسـیـدعـبـدالـحمیـدانـشـایے🥀
#بهامامبگویید: #شیاکوهلرزیدولیانشایےنلرزید
💠شهید سید عبدالحمید انشایی
متولد ۱۳۳۶ ، اهل فسا
فارغ التحصیل کارشناسی اقتصاد دانشگاه اصفهان بود.
💠از دلیر مردان نیروی زمینی ارتش بود.۲۰مهرماه ۱۳۶۰ عملیات مطلعالفجر در مناطق شیاکوه انجام شد و سیدعبدالحمید به عنوان دیدهبان ، گراے دشمن را ارسال میکرد.تا اینکه حلقهی محاصره تنگتر شد.همه به شهادت رسیدند به جز عبدالحمید.
💠وقتی آخرین گرا را داد.توپخانه گفت: این که همان محل دیدهبانی خودت هست.گفت: بزنید دشمن به اینجا رسیدهاست و در لحظهی آخر از پشت بیسیم گفت: از قول من به امام و مادرم بگویید: (شیاکوه لرزید ولی انشایی نلرزید)
💠سالها بعد مسعود انشایی ، برادر عبدالحمید که عضو نیروی دریایی ارتش بود .در سال ۱۳۶۷ در نبرد با ناوچهی جوشن توسط هواپیماهای آمریکایی به شهادت رسید.
✍شـادے روح بـرادران انـشــایے صـلـوات
@Revayate_ravi
🔰شهادت روحانی مبارز «سید عبدالكریم هاشمی نژاد» توسط منافقین كوردل (1360 ش)
🔅این مبارز مجاهد به نمایندگی از مردم زادگاهش (مازندران) در مجلس خبرگان قانون اساسی، سهم مهمی در تدوین آن بهویژه تثبیت اصل ولایتفقیه داشت. او در جایگاه دبیری حزب جمهوری اسلامی در مشهد، جبهه فرهنگی نبرد با نفاق را سامان داد.
▪️ حضور در دفاع مقدس نیز برگ زرینی از دفتر زندگی این شاگرد امام روحالله است. شهادت، گوارایش باد!
@Revayate_ravi
#سالروز_شهادت_فرماندهان
🔻 هفتم مهرماه شهادت سرداران اسلام، فلاحی، نامجو، کلاهدوز،
فکوری وجهانآرا
🔅 پس از حماسه شکست حصر آبادان پنج تن از فرماندهان ارتش و سپاه جهت گزارش به امامخمینی (ره) با هواپیمای سی۱۳۰ عازم تهران شدند امّا در منطقهٔ کهریـزک دچار سانحه شده به درجهی شهادت نائل آمدند.
#روز_بزرگداشت_فرماندهان_شهید
@Revayate_ravi
ــــــــــ🎈 عـــــــارفــــــانـه🎈ــــــــــ
🎈زنــدگےنـامـه عــارف شـهیــد احـمـد عــلےنـیـرے🎈
🎤 #بخشهشتم
🔰من یقین دارم خدا به این دلیل به احمدآقا لطف کرد، چون در راه تربیت بچههای مسجد ، سختی و صبر زیادی تحمل کرد.نوجوانهای مسجد امینالدوله با دیگر محلهها و مساجد فرق داشت.آنها بسیار اهل شیطنت بودند.
در مسجد خادمی داشتیم که بینایی چشمانش ضعیف بود به همین دلیل احمدآقا در نظافت مسجد به او کمک میکرد.اما بچهها تا میتوانستند او را اذیت میکردن.تابوتی در انبار مسجد بود.یکی از بچهها رفت داخل آن خوابید و گفت:پارچهی سفیدی روی من بیاندازید و بروید خادم مسجد را بیاورید و بگویید این انباری جن دارد.وقتی خادم را آوردن آن پسری که داخل تابوت بود شروع کرد به تکان خوردن.اواین نفر خادم مسجد بود که فرار کرد.خلاصه بچهها حسابی مسجد را بهم میریختند.
🔰یکی از بچهها سوسک را در دست میگرفت و بعد با دیگران دست میداد و سوسک را در دست طرف رها میکرد.
🔰مهرها را حسابی داغ میکردند وکسی که به سجده میخواست برودسریع مهرش را عوض میکردند.
با خودشان ترقه می آوردند وقتی حواس خادم پرت بود داخل بخاری می انداختند وفرار می کردند.
🔰خدا میداند به خاطر شیطنت بچهها موج حملات کلامی اهل مسجد به سمت احمدآقا زیاد میشد.در جلسات بسیج و هیئت امنا به خاطر شیطنت شاگردانش او را محکوم میکردن.اما او با لبخندی همهی این تلخ کامیها رو به جان میخرید.
🔰ثمرهی زحمات او حالا مشخص میشود و از بین شاگردانش چندین پزشک،مهندس،روحانی،مدیر و انسان وارسته تربیت شد که رشد معنوی خود را مدیون تلاشهای احمدآقا میدانند.
خاطره ناب از علامه حسن زاده آملی(ره):
👈 سال ۱۳۹۰ توفیق حضور در ناحیه سپاه شهرستان آمل را داشتم.
روزی به اتفاق فرمانده حوزه بسیج لاریجان جهت دیدار با حضرت علامه به روستای ایرا رفته بودیم.
👈 زنگ منزل را زدیم، سرایدار از پشت گوشی آی فون گفت: آقا ملاقات ندارند.
ناامیدانه به فرمانده حوزه گفتم: از آمل تا روستای ایرا آمدیم، توفیق دیدار نداشته باشیم؟!
گفت: نگران نباش، برای داماد معظم له که در منزل بود زنگ زد.
👈 دامادش گفت: آقا ساعت ۱۱ حدود ده دقیقه ای برای پیاده روی به بیرون از منزل می آید، شما می توانید آقا را ببینید، .
👈 منتظر ماندیم. ساعت ۱۱ درب حیاط منزل باز شد. معظم له با سیمای معنوی و نورانی بیرون آمد..
جلوی رفتیم عرض سلام و ادب کردیم و حضرت علامه را در پیاده روی همراهی نمودیم.
👈 آقا چون در طول مسیر مشغول ذکر بود، به خود اجازه گفتگو نمی دادم.
حضرت علامه در برگشت به منزل، لحظه ایی ایستاد.
دست راستش را روی کتفم نهاد و با تواضع و زبان مهربانانه فرمود: از اینکه شما را به داخل منزل تعارف نمی کنم، عذرخواهی می کنم!!!
چون همسرم فوت کرده و من با داماد و دخترم هستم!
👈 از اینکه از آنها بخواهم از میهمانانم پذیرایی کنند، خجالت می کشم!!!
از این سخن معظم له، خیلی شرمنده شده بودم!
یک عکس یادگاری گرفتیم و از محضرشان خدا حافظی کردیم و به سمت آمل حرکت کردیم.
در برگشت به همراهان گفتم: با این شرایط آقا، نباید مزاحمش می شدیم.
که این شخصیت با آن عظمت، کرامت و دریای معرفت از ما عذرخواهی کند!!!
ارتحال ملکوتی عبد صالح خدا، عارف سالک و عالم ذوفنون علامه حسن زاده آملی تسلیت باد.
✍راوی:شعبانعلی حیدریان
@Revayate_ravi