🌹شهید یوسف کلاهدوز
✍️ سهلانگاری
▫️مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یه باره از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم. منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهلانگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟ وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت. گفتم: خوابیده. بعد شروع کردم آروم آروم جریان رو براش توضیح دادن. فقط گوش داد. آروم آروم چشمهاش خیش شد و لبش رو گاز گرفت. بعد گفت تقصیر منه که این قدر تو رو با حامد تنها میذارم. منو ببخش. من که اصلاً تصورِ همچنین برخوردی رو نداشتم. از خجالت خیسِ عرق شدم.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
#خاطرات_شهدا
📍عروسی در سلف سرویس
🌟سالن عروسی ما سلف سرویس دانشگاه بود. وقتی که ازدواج کردیم به خوابگاه دانشجویی رفتیم. دکتر گفت: میخواهی خانه بگیرم؟ گفتم: نه؛ خوابگاه خوب است. آقای دکتر صالحی استاد ما بود. ایشان با خانمشان، آقای دکتر غفرانی هم با خانمشان، مهمان ما بودند. یک سفره کوچک انداختیم. دو تا پتو و دو تا پشتی داشتیم. با افتخار از این دو استاد بزرگوار پذیرایی کردیم. بعد هم دوتایی نشستیم راجع به مسائل هستهای صحبت کردیم. کامپیوتر را روی میز کوچکی که قدیمها زیر چرخ خیاطی میگذاشتند، گذاشته بودیم. پسر دکتر عباسی قرار بود به خانه ما بیاید. دکتر به او گفته بود اگر میآیی، یک صندلی هم برای خودت بیاور.
#شهید_دکتر_مجید_شهریاری
یاد شهدا با صلوات🌷
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
💜شهید عزیز💜
🖇رزمنده فرمانده🖇
قسمت0⃣1⃣ 🌈#بهروایتمادرشهید
زمان تولد محمود،کشور ما درگیر دفاع مقدس بود.
آن موقع همیشه آرزو داشتم کاش می توانستم سهمی در جنگ داشتم.پیش خودم می گفتم:《ای کاش خدا پسر بزرگی به من می داد تا بفرستمش جنگ!》
□■□
هر جا هستید، زیر با زور نروید.اگر حق هست بگویید و از قطع شدن روزی نترسید که خدا روزیتان را در جای دیگر می دهد.
این حرفی بود که همیشه پدر محمود به بچه های خودش می گفت.
□■□
محمود، کجا می روی؟ همان جایی که باید بروم! محمود، کی برمی گردی؟ همان موقع که باید برگردم! محمود، چه کار می خواهی بکنی؟ همان کار که باید بکنم! محمود، پیش کی هستی؟ پیش همانی که باید باشم.امکان نداشت از او خبری درز کند.رعایت حفاظت اطلاعاتش فوق العاده بود.
□■□
#بهروایتمجتبینظریجانشینلشکر🦋🌹
دانشگاه دولتی قبول شده بود؛ ولی انصراف داده بود و آمده بود سپاه.خیلی ها فکر می کردند به خاطر وضعیت مالی به دانشگاه نرفته؛ ولی خودش می گفت:《من عاقبت به خیری خودم را در سپاه می بینم》.
□■□
#بهروایتمرتضیرادمهربرادرشهید🦋🌹
ازدواج که کردم،بچه دار نمی شدم.یک روز پشت چراغ قرمز داخل ماشین بودیم که به من گفت:《تو همه کارهایی که نیاز بود برای بچه دار شدن پیگیر بشی رو انجام دادی؟》گفتم:《بله،کلی دوا و درمان کرده بودم، برایش گقتم.گفت:《یک چیز می گویم عمل کن. شرط اجابتش این است که با اعتقاد به آن عمل کنی. اگر با اعتقاد کامل متوسل شوی،حتما جوابت را می دهند.نذر بزرگی هم نیست، کوچک؛ اما کاری. نذر کن هر کار خیری که تا فردا صبح انجامش می دهی،ثوابش را هدیه کنی به باب الحوائج اباالفضل العباس(ع)،مادرش حضرت ام البنین(ع)،آقا علی اصغر(ع) وامام موسی کاظم(ع)، ان شاء الله اجابت خواهد شد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi