eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼 قسمت6⃣❤️ به‌روایت‌📖 وقتی خبر رحلت حضرت امام(ره) پخش شد. سریع خودمان را به مرقد امام رساندیم.از سید خبر نداشتم او در شهرستان بود. در جلوی جمعیت،جوانی روی دوش مردم قرار داشت.دیوانه وار شعار میداد: خمینی خمینی تو پیش حسینی(ع) جمعیت به همراه او به سر و سینه می‌زدند و شعار را تکرار می کردند. یک دفعه با تعجب دیدم آن جوانی که روی دوش مردم است سید بود. آنقدر در فراق امام ناله زد که صدایش گرفته بود. داغ امام برایش سنگین بود. شب هفت امام بود.با همه رفقا جمع شدیم . سید رو به ما کرد وگفت:《امشب شب بيعت با امام(ره) است.همه باید به امام قول بدهیم. که در راه ایشان محکم و استوار بمانیم.》 بعد هم درباره مقام معظم رهبری صحبت کرد.گفت:《 امروز کلام ایشان برای ما حجت است . نکند از راه ولایت جدا شویم. نکند از مسیر امام(ره) و شهدا فاصله بگیریم.》 🌿🌸🌿 به‌روایت‌📖 سید در میان دوستان باب کرد که اخلاص در مداحی داشته باشند. او کاری کرد که هم اکنون بزرگان و مداحان، در شهر ولایتمدار ساری و استان های شمالی کشور خود را شاگردان معنوی سید می دانند. 🌿🌸🌿 یک بار برنامه هایی که برای آماده سازی مراسم در بیت الزهرا(س) داشتیم کمی عقب افتاد‌‌‌.سید مثل همیشه مشغول کار شد. در اتمام مراسم یک نفر از من پرسید که من آخر مداح را ندیدم چقدر با سوز می خواند. سید را به او نشان دادم.باورش نمیشد که همان کسی که قبل از مراسم مشغول بستن لامپ و ...بود مداح هم باشد. خیلی ها تصورشان از مداح چیز دیگه ای بود. اما سید باورهای ما را تغییر داد. 🌿🌸🌿 به یکی از دوستانش که ذاکر اهل بیت بود گفته بود:《هر وقت وارد هیئت شدی و جمعیت زیاد آن، تو را به وجد آورد و احساس کردی که مردم به خاطر تو آمده اند، همان لحظه برو بیرون و مداحی نکن! زیرا عُجب و غرور انسان را نابود می کند.》 بارها دیده بودم بعد از اتمام هیئت، ظرف ها را می شست. می گفت:《افتخارم این است که خادم عزاداران امام حسین(ع) باشم.》 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•﷽• 💔 مـــادر دوبخش است: «مــا» و «در»… و قصه یتیمـی «ما» از کنار «در» شروع شد... 🖤🥀 السَـلاـمٌ علیڪــْ یـاٰ فـٰاطِمَةٌالـزهْـرا «سلاـم اللہ علیها» سلام مــادر😭 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
یاد دانشجوی نخبه جهان اسلام، شهید مدافع حرم؛ حمیدرضا اسداللهی بخیر که نگاهش برای تربیت فرزند و کار فرهنگی، دقیقا همانی بود که اهل بیت میپسندند. یک نفر حد دغدغه هایش فراهم کردن بهترین زندگی دنیایی است و سقف نگاهش همان است...اما یک نفر نگاه میکند که؛ خودش، خانواده‌اش، رفقایش و شاگردانش، کجای لشکریان ظهور ایستاده اند؟چه نقشی برای پیشبرد فرج مولا دارند؟ اولی تلاش میکند صرفا برای رسیدن به شیرینی های فانی دنیا... دومی هم تلاش میکند، کار میکند، درس میخواند، امکاناتش را وسیع میکند اما در هرقدمی دل در گرو آن یار دارد که از هرکس از خرمن محبتش خوشه ها چید، به جایی رسید... نگاه حمیدرضا از این نگاه ها بود. گرفتن دست دیگران نه برای اینکه "آدم مهمی" بشوند بلکه برای اینکه انسان مفیدی باشند. او میدانست قیمت هر آدمی به این است که چقدر عشق به مولایش یوسف زهرا دارد. یادش بخیر که حتی برای پس چهارساله اش نوشته بود: محمد،زندگی کن برای مهدی، درس بخوان برای مهدی محمد، ورزش کن برای مهدی محمد، من تو را از خدا برای خودم نخواستم...خواستم برای مهدی راستی من در کدام میدان خدمت برای امام زمانم ایستاده ام...؟ 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این چیه؟ +عکس دخترمه _بده ببینمش +خودم هنوز ندیدمش _چرا؟ +الان موقع عملیاته... میترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده،باشه بعد. 🌹 شهید مهدی زین الدین ‌🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼 قسمت7⃣❤️ به‌روایت‌📖 در قرار گاه یک شب کنار سید و سربازها نشسته بودیم.شروع کرد خاطرات خنده دار دوران جنگ تعریف کرد.همه می خندیدند.در پایان رو به من کرد وگفت:《حالا شما هم بخوان و همینطور بقیه..》 سید کاغذی در دست داشت و مطالبی روی آن می نوشت.روز بعد هرجا که یکی از سربازها را تنها گیر می آورد با خوشروئی ایرادات حمد و سوره اش را یادآور می شد. حرمت همه را داشت،حتی سربازان بی سواد! 🌿🌸🌿 در ایامی که جهت دوره تکمیلی به تهران آمده بودیم همیشه باهم بودیم.یک روز به حمام عمومی دانشکده رفتیم.سید انگشترهایش را در آورده و کنار حوض حمام گذاشته بود.بعد از اینکه آب را به شوخی به‌ سمت سید پاشیدم، با تعجب دیدم رنگ از چهره سید پرید و به دنبال انگشترهایش می گشت! سید چند تا انگشتر داشت اما این انگشتر هدیه ازدواج سید است. به شوخی گفتم؛ این به دلیل دلبستگی توبود. نباید به مال دنیا دل ببندی. گفت:《راست میگی. ولی این هدیه همسرم بود؛ خانمی که ذریه حضرت زهرا(س) است. اگر بفهمد که همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.》 بعد دو روز مرخصی، همان انگشتر با همان نگین را در دستش دیدم خیلی تعجب کردم چون با چشم خود دیدم که به داخل فاضلاب حمام افتاده بود. هرچه اصرار کردم بگوید چه شده! بی فایده بود. بعد سید را به حق مادرش قسم دادم! به من نگاه کرد وگفت:《چیزی را که می گویم تا زنده هستم جایی نقل نکن، چون تو را به خرافه گویی و... متهم می کنند.》 گفت؛ وقتی آن شب از هم جدا شدیم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب گفتم:《مادرجان، بیا و آبروی مرا بخر!》 نیمه شب بود که برای نماز شب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود.مسواک و تنها انگشترم را روی آن گذاشته بودم. مفاتیح را برداشتم و به بیرون اتاق رفتم.وضو گرفتم.قبل از نماز به سمت مفاتیح رفتم تا انگشترم را در دست کنم. با تعجب دیدم دو انگشتر روی مفاتیح است!! همان انگشتری که در حمام دانشکده گم شده بود با همان نگینی که گوشه اش پریده بود روی مفاتیح قرار داشت! 🌿🌸🌿 به‌روایت‌📖 رفتم هیئت رهروان امام(ره)،مجلس خیلی باصفایی بود اما آنچه می خواستم نشد! بعد از مراسم رفتم جلو و مداح هیئت را که می گفتند اسمش سید مجتبی علمدار است پیدا کردم. گفتم:《آقا سید من یک سوال دارم. هر هیئتی که می روم، وقتی روضه ومداحی می خوانند اصلا گریه ام نمی گیرد چه کار کنم!؟》 نگاهی به من کرد وگفت:《در این مراسم هم که من خواندم باز گریه ات نگرفت؟》 گفتم؛ نه اصلا گریه ام نگرفت. رفت توی فکر. بعد گفت:《میدونی چیه!؟ من گناهانم زیاده، من آلوده ام. برای همین وقتی می خوانم اشک شما جاری نمی شود.》 سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت. تعجب کردم. چون با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم، به من می گفتند؛ شما گناهانت زیاد است. شما آلوده ای برو از گناهان توبه کن. من می دانستم مشکل از خودم است اما شک نداشتم که این کلام آقا سید، اخلاص و درون پاک او را می رساند. از آن وقت مرتب به هیئت رهروان می رفتم‌، خداوند به من لطف کرد وموقع مداحی سید اشک من جاری بود. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا