🌹شهید مهدی قاضی خانی
✍️ کمک کردن
▫️همیشه میگفت با کمک کردن به تو از گناهام کم میشه. گاهی که جر و بحثی بینمون میشد، سکوت میکردم تا حرفاشو بزنه و عصبانیتش بخوابه... بعدش از خونه میزد بیرون و واسم پیام عاشقونه میفرستاد یا اینکه از شیرینی فروشی محل شیرینی میخرید و یه شاخه گل هم میگذاشت روش و میآورد برام... خیلی اهل شوخی بود. گاهی وقتها جلو عمهاش منو میبوسید. مادرش میگفت: این کارا چیه! خجالت بکش. عمهات نشسته! میگفت: مگه چیه مادر من؟ باید همه بفهمن من زنمو دوست دارم. همه اون چه که تو زندگیم اهمیت پیدا میکرد، وابسته به رضایت و خوشحالی مهدی بود؛ یعنی واسه من همه چیز با اون تعریف میشد. مهدی مثل یه دریا بود.
📚 راوی: همسر شهید مدافع حرم
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بازنشر
زندگی شادی داشتن
تا اینکه خانه را آتش زدن :-(🖤
پ.ن: شوخیهای عاشقانه حضرت علی (ع) با حضرت زهرا (س)
زحمت نشرش با شما🌸
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼
قسمت9⃣#شهیدسیدمجتبیعلمدار❤️
بهروایت📖#دوستشهید
برای زیارت عازم جمکران بودیم.ماشین گیر نیامد.مدت زیادی در کنار جاده منتظر بودیم.
دیدم سید رو به سمت جمکران کردو گفت:《آقا ما داریم می آییم خودتان لطفی کنید، یک ماشین با راننده خوب نصیب ما کنید.》
طولی نکشید که همان اتفاق افتاد.
شخص بزرگی می گفت:《 ایمان واقعی به خداوند و بعد، توسل و اعتقاد راسخ به ائمه اطهار(ع) باعث می شود اتفاقاتی بیفتد که خارج از تفکر انسانی است.》
🌿🌸🌿
بهروایت📖#دوستشهید
برای آموزش چتر بازی با آقا مجتبی و چند نفر دیگر به تهران عازم شدیم.سوار اتوبوس شدیم.
راننده ضبط را روشن کرد.آنچه که پخش می شد آهنگی مبتذل بود.سید از جای خود بلند شد و به سمت راننده رفت. با خودم گفتم:《حتما برخورد شدیدی با راننده دارد.》
اما سید با ملایمت به راننده گفت:《اگر
نمی خواهی مادرم حضرت زهرا(س) از تو راضی باشد، به گوش دادن نوار ادامه بده.》
حرف سید چنان در راننده اثر کرد که ضبط را بدون حرف و شکایتی خاموش کرد.
در ادامه سفر به قدری راننده با سید دوست شد که هر چیزی را می خواست بخورد اول به سید تعارف می کرد.
🌿🌸🌿
بهروایت📖#همسرشهید
سید بهترین راه را برای مقابله با انسان های سرکش، مهربانی و عطوفت و برخورد صحیح می دانست.
🌿🌸🌿
بهروایت📖#دوستشهید
جمعه ها در مسجد امام حسن مجتبی(ع) دعای ندبه خوانده می شد.مداح برنامه آقا سید بود.
همیشه بعد از اتمام دعا،برای فوتبال می رفتیم به محله بخش هشت.خیلی ها ابتدا برای فوتبال بدعای ندبه می آمدند و کم کم با اهل بیت(ع) آشنا می شدند.
آقا سید با وجود درد زیادی که به دلیل مجروحیت در ناحیه زانوی پایش داشت با جدیت بازی می کرد. گاهی اوقات می شد که از دهان آقا سید بخاطر آثار شیمیایی شدن در جنگ خون جاری می شد.
اما ایشان طوری که کسی متوجه نشود به گوشه ای می رفت تا کسی این صحنه را نبیند و ناراحت نشود و به قول خودش اجرش از بین نرود.
در یکی از روزها آقا سید به بچه ها گفت:《بازی خشک و خالی صفا نداره،حتما باید توی بازی شرط بندی هم باشه!!》
همه جا خوردیم، آقا سید و از این حرف ها؟!
یکی از بچه ها گفت؛آقا سید،شرط بندی!؟از شما دیگه انتظار نداشتیم!
سید خنده ای کرد وگفت:《البته شرط بندی حلال!》،با تعجب نگاهش کردیم.
گفت:《هر تیمی که بازنده شد برای تیم برنده باید صد تا صلوات بفرسته.》
همه قبول کردند. با این کار آقا سید، کلمه برد و باخت و ناراحتی بعد از آن در ذهن بچه ها به اثری مثبت تبدیل شد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
باید اصلاً شهید میشد او
تا به مردانگی مثل باشد
و همیشه برای قاسمها
مرگ شیرینتر از عسل باشد
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
اوج زیبایی شب یلدا بوسه زدن بر دستان پدران خسته
و گونه مادران شکسته ایست
که با لبخند شیرینشان بهاری سرسبز را برایمان آرزو دارند
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi