انجمن راویان شهرستان بهشهر
با وضو راه می رفت، دائمالوضو بود! موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند، ولی حسن اذان و اقامه را
ما ...
نیل تا فرات را ...
قبرستانِ ...
صهیونیست ها ...
خواهیم کرد ...
.
#به_زودی ...
شهیدی با مزار خاکی!
شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی می گفت برایم سخت است که من سنگ مزار داشته باشم و بی بی (ص) بی نشان باشد. شهید که شد خانواده به وصیتش عمل کردند و حالا مزار خاکی اش در بهشت حضرت زهرا سلا الله علیها ، هر روز و هر شب برای زائرین شهدا روضۀ مادر می خواند.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
▪️"هر وقت خواستید از روبروی گلزار شهدا رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید، همین! من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول میکنم"
📜وصیتنامه #شهید_محمود_صدیقیراد با اختلاف سادهترین، صادقانهترین و صمیمانهترین وصیتنامه شهید است.
#عند_ربهم_یرزقون
#یادشهداباصلوات
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
مامیخواهیمجمهوریاسلامیرو
برسونیمبهجاییکهبهجاینفت
علمبفروشه...
#شهیدکاظمیآشتیانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی دلمون برای
لحن مهربون و پدرانهتون
تنگ میشه استاد...😔💔
《ای بازگردانندهی از دست رفتهها》
#شهیدسیداحسانمیرسیار
#قسمتدهم
💔وقتی وارد سالن فرودگاه شدیم ، روبروی ما موجی از رزمندهها نیمخیز نشسته و منتظر فرزندانشون بودن
به محض ورود خونوادهها ، رزمندهها به سمتفرزندانشون میدویدن.
💔 انگار تنها ما بودیم که کسی در انتظارمون نبود.😔
دلم شکست ، یک آن به خودم اومدم و گفتم : بچههاااااا ، اونها اگه این صحنهها رو ببینن #دِق میکنن.🤭
💔دستام رو به عرض شونه بالا آوردم ، چادرم رو باز کردم تا بچهها پشت چادرم بمونن و این صحنهها رو نبینن.
این کار تا خروج از سالن فرودگاه ادامه داشت.
💔 گاهی از روی دلتنگی میرم توی حیاط به گوشیش زنگ میزنم با اینکه خاموشه ، ولی باهاش حرف میزنم.
میگم #احسان صدام رو میشنوی؟؟؟!!!
#دلمبراتتنگشده😔!!!! #باهام حرف بزن.
💔مهرماه ۹۵ اولین سالی بود که بچهها بدون پدر میخواستن به مدرسه برن.
پدرهای بیشتری برای بدرقهی دختراشون اومده بودن.
مجبور بودم به بهانههای مختلف مقابل #زهراووزینب بایستم تا کمتر این صحنهها رو ببینن و کمتر غصه بخورن😟
این فشارها باعث شده بود یک روز در میان #زیرسِرُمبرم.
💔 تیرماه ۹۶ دو ماه رو رفتم لنگرود
یه شب به محض اینکه سرم رو روی پُشتی گذاشتم خوابم برد.😴
#احسان به خوابم اومد و گفت: سلام✋ #فاطمه این پسرمه !!!! هواش رو داشته باش!!!
💔از خواب بیدار میشم اون پسر جَوون کی بود ؟؟؟؟؟که #احسان دست روی شونههاش گذاشت و پسر خطابش کرد.
💔شروع کردم به گلایه کردن......
#احساااان حالا بازیت گرفته😬
این خواب چند بار دیگه تکرار میشه...
💔این دفعه خونهی پدر #احسان به خوابم اومد و به جای اینکه بگه: این پسر منه ، گفت: #ایندامادمنه 🙃، این رو به دخترم بگو......
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi