❣شـهیــدمـحمــدحـسیــنحــدادیــان❣
❣شـهیــدے ڪه دراویــش گـنـابـادے او را در قـلــب تـهـران اربـااربـا ڪردن❣
🎬قسمت: 8⃣2⃣ #بهروایــتمــادرشـهیــد
🥀🌹وارد معراجالشهدا شدیم.کنار تابوت محمدحسین زانو زدم.گفتم:مامانجان!!!برام عزیز بودی ولی خدا برام عزیزتره....جوون بودی ، رشید بودی ، فدای سر علیاکبر آقا اباعبدالله!!
زهرا بیخ گوشم برای خودش زمزمه میکرد.
🦋 بنا نبود که آفت به باغ ما بزنند
🦋پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند
دلم ریش شد.چقدر زهرا برای آیندهی محمدحسین دل بسته بود.خواهر نداشت.لحظه شماری میکرد ، محمدحسین ازدواج کنه که به همسرش بگه ، آبجی
دست کشیدم روی صورتش نوازشش کردم.دستم خونی شد.جای تیرها روی دستم موندهبود.دست راستم رو بلند کردم به امام حسین(ع) گفتم: (آقاجان!!!همیشه دست خالی صداتون میکردم ولی امروز با خون محمدحسین میگم: #یاحسین)
حس مادرانهام گفت: ببین بچهات چطوریه؟؟؟اومدم پرچم روی بدن رو کنار بزنم ،نگذاشتن.از روی پارچه دست کشیدم روی بدنش،انگار مثل نوزاد قنداق پیچش کردهبودن.
🥀🌹توی اون هیاهو که همه گریه میکردن.فرهاد بلند شد.میخواست بقیه رو آروم کنه.(ما هر سال روز شهادت حضرت زهرا(س) نذری میدادیم.امسال محمدحسینمون رو برای حضرت زهرا(س) دادیم.خیلی سخته ولی خدا رو شکر محمدحسین ولایتی رفت!.....انشاءالله که خدا این هدیه رو از ما قبول کنه)
قرار بود از بسیج ناحیهی جماران محمدحسین رو تشییع کنن تا امامزاده علیاکبر چیذر.به یکی از دوستاش وصیت کرد ، من رو امامزاده علیاکبر خاک کنید!!به حاج محمود کریمی هم بگید برام روضه بخونه.کمر دردم اجازه نداد که راه بیفتم.نشستم داخل ویلچر.آخرینبار محمدحسین رفتهبود تشییع شهدای غواص.محمدحسین توی تشییع پرچم امامزاده رو میچرخوند.از وقتی #امیرسیاوشی شهید شد و فیلم پرچم گردونیش تو هیئت دست به دست شد. چو افتاد که هر کی میخواد شهید بشه.محرم بره پرچم رایهالعباس رو بچرخونه.محمدحسین پاپی شدهبود تا آخر پرچمِ قرمزِ بیست متری رو به دوش بگیره.
🥀🌹نزدیک مزارش گفتند: اجازه بدید مادرش جلو بیاد.دوست داشتم موقعی که وارد قبر میشه.روضهی آقا حضرت علیاکبر خونده بشه.پا شدم به حاج محمود گفتم: روضهی اربااربا رو بخونید.گفت: سختتونه حاج خانم!!گفتم: برای امام حسین(ع)سخت نبود؟؟؟
فقط چند خط گریز زد:(نانجیبی مهار اسب علیاکبر رو گرفت کشید میون لشکر ، هر کی رسید یه ضربه زد!!!!.)
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔴نخبهای که در حادثه تروریستی شیراز به شهادت رسید
🔹یکی از شهدای مظلوم در حرم شاه چراغ علیه السلام دکتر «سیدفرید الدین معصومی» از نخبگان کشور، فارغ التحصیل از نیوزلند و خدمتگزار کشور در زمینه برق هستند.
🔹یکی از دوستان ایشان نقل میکند: در سالهای تحصیل یکی از هم دانشگاهیهای ایشان به شوخی در نیوزلند به ایشان گفته بود: شما که اینقدر به نماز مقیدی و در تمام نمازهای جماعت نیوزلند شرکت میکنی، آخر در نماز شهید میشوی....
🔹دیروز بعد از اینکه از ماموریت بر میگشتند برای زیارت و نماز به حرم میروند که خداوند شهادت را در حرم و در نماز نصیبشان کرد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
از خونِ جوانانِ وطن لاله دمیده...
#زن_زندگی_شهادت
اثرِ جدیدِ استاد حسن روحالامین🥀
#شیراز_تسلیت #ایران_تسلیت
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
❣شـهیــدمـحمــدحـسیــنحــدادیــان❣
❣شـهیــدے ڪه دراویــش گـنـابـادے او را در قـلــب تـهـران اربـااربـا ڪردن❣
🎬قسمت:9⃣2⃣ #بهروایــتمــادرشـهیــد
🥀🌹حاج محمود کریمی به کسانی که دور قبر ایستاده بودن گفت: برید کنار فقط مادرش بیاد.نشستم بالاے سر محمدحسین.قبر رو عین حسینیه درست کردهبودن.دورتا دور کتیبهی سبز زدهبودن.بالشتی گذاشتن برای زیر سرش.گفتن:(خاک مقتل سیصد شهیده).بند کفن رو باز کردن.تا صورت محمدحسین روی اون بالشت قرار گرفت ، از چشمش جوی خون راه افتاد.خونی که ادامه داشت.میریخت روی بالشت خاکی زیر سرش.صداش تو سرم پیچید: مامان!!! چقدر خوبه آدم با روی خونی ، اربابش رو ملاقات کنه.
🥀🌹صبحِ ۱۵ اسفند ، تماس گرفتن که عدهای از ائمه جمعه قراره امشب مهمانتان بشوند.همراه با آقای خاتمی یا صدیقی.به فرهاد زنگ زدم جواب نداد.ظهر که اومد خونه بهش گفتم. گفت: ای کاش قبول نمیکردے.رفقای محمدحسین که تو گلستان هفتم با هم بودن ، زنگ زدن ، بعد از نماز مغرب میان خونمون.گفتم: خب اونها هم بیان،قدمشون بر چشم.میون بوی گلاب و حلوا و صدای قرآن بساط چای راه انداختم.میخواستم وقتی مهمونها رسیدن خوب دم کشیده باشه.فرهاد سراسیمه اومد داخل.نفسنفس زدنش اجازه نمیداد صداش به گوشم برسه.فقط #آقا رو شنیدم.چادر پیچید توی پام.نشستم روی مبل.چی؟؟؟#آقا دارن میان؟؟؟با فرهاد رفتیم سمت در.دوستاے محمدحسین یه سی نفری بودن.با گل و شیرینی اومدن.چند نفر که سیمهای توی گوششون گواهی میداد ،محافظ هستن جلوشون رو گرفته بودن.یکی از محافظها گفت: کلید انباری رو بدید اونها رو داخل انباری بفرستیم .فرهاد قبول نکرد .گفت: اونها مهمونهای من هستن.بالاخره تصمیم بر این شد که بچهها برن داخل اتاق محمدحسین و صدا ازشون در نیاد.هنوز دوستای محمدحسین نفهمیدن که چه خبر هست.وقتی فرهاد موبایلهاشون رو ازشون گرفت تازه متوجه شدن حضرت آقا داره میاد.التماس کردن اگه میشه گوشهی در رو باز کنید ما #آقا رو ببینیم.محافظها زیر بار نرفتن.فرهاد رو به روح محمدحسین قسم دادن که کاری کنه #آقا رو ببینن.فرهاد قول شرف داد.آروم شدن رفتن داخل اتاق محمدحسین ،صداشون هم در نیومد.
🥀🌹مثل نوار ضبط شده با خودم تکرار میکردم.الهی دورت بگردم،الهی قربونت برم،الهی فدات بشم.#آقا حرفی نمیزدند.با لبخندی سرشون رو تکون دادند.حالم دست خودم نبود.#آقا به عکسی توی دستم اشاره کردن که این عکس شهیده؟؟ وقتی عکس رو بهشون نشون دادم با دقت نگاه کردن و گفتن: بله....بله یه نوره ، واقعا یه نوره!!!بعد گفتن: خدا رو شاکر باشین برای داشتن چنین فرزندی ، خدا به هر کسی این فرزند رو نمیده.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi