eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
29 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال: @Rahele_Rr «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀🌼🍀 🌼🍀🌼🍀 🍀🌼🍀 🌼🍀 🍀 چشمامو باز کردم که متوجه شدم خوابم برده بود. پتویی که روم انداخته بودن رو کنار زدم و از جام بلند شدم. به ساعت دیواری نگاه کردم که عقربه ها نشون میدادند ساعت چهار ونیم بعد از ظهر بود.نزدیک های غروب بود. رفتم هال که دیدم نرگس لباس بیرون پوشیده و با ندا حرف میزنه. با دیدن من نرگس گفت: _بیدار شدی آزاده جان،میخوایم بریم بیرون تو نمیای؟؟ به اطراف نگاه کردم و گفتم: -حوریه خانوم و بقیه کجان؟؟ -عمه و مامان رفتن بهشت رضا،اخه پدر پدرم اونجا دفن شده. -خدا رحمتشون کنه. ممنونی گفت که کمیل در حالی که دکمه های آستین پیرهنشو میبست : _حاضر شدین؟محمد پایین منتظره ها. با دیدن من اخم ریزی کرد و گفت: _تو چرا هنوز حاضر نیستی؟ با گیجی گفتم: _اخه من خواب موندم. -نرگس چرا بیدارش نکردی؟؟ نرگس شونه هاشو بالا انداخت و گفت: _خوب نگفتین که. ندا دستشو گرفت و کشون کشون سمت در خروجی برد: _بدو دیر شد، الان محمد میادسرمون کلی غر میزنه. نرگس در حالی که با عجله میرفت گفت: _ازاده زود حاضر شو بیا پایین اونجا میخکوب نشو. با رفتن اونا کمیلم خواست درو باز کنه و بره که گفتم: _پس من چی؟ کفشاشو میپوشیدکه گفت: _چون شما دیر بیدار شدی به عنوان تنبیه خونه تنها میمونی چون دیرمون شده باید بریم جایی نمیتونیم منتظرت وایستیم. درو بست و رفت،هاج وواج به اطرافم نگاه کردم. هنوز تو حس و حال خواب بودم و نمیتونستم افکارمو جمع کنم.از اینکه منو تنها گذاشتن و رفتن یه لحظه مثل بچه ها بغضم گرفت. اشکام سرازیر شدند که ناگهانی در باز شد و کمیل سرشو از لای در داخل اورد و خواست چیزی بگه که متعجب به چشمای خیسم نگاه کرد. اشکامو سریع پاک کردم که با خنده گفت: _چرا مثل بچه ها گریه میکنی؟ خجالت زده گفتم: _فکر کردم منو تنها گذاشتین و رفتین. -محمد و بقیه رفتن، من به خاطر شما موندم. بهش نگاه کردم که گفت: _زود حاضر شو با ماشین من میریم، داشتم باهات شوخی میکردم. .... سوار ماشینش شدم که همزمان گوشیش زنگ خورد: -الو؟ -فعلا سرم شلوغه نمیتونه حرف بزنم. تلفنشو قطع کرد که زیر چشمی نگاش کردم.ماشینو روشن کرد و راه افتاد: .... ✎Join∞❤️∞↷ @Reyhana_Al_Hosseyn