🍃از زبان مریم:🍃
روز دوم وارد فکه شدیم.
از خاک رملی فکه خیلی چیزها شنیده بودم...محل پر کشیدن #شهیدآوینی..خیلی دوست داشتم فکه رو ببینم..همین که نزدیکه ورودی فکه شدیم من و زهرا کفشامون رو کندیم و
بدون کفش شروع به راه رفتن روی رمل های گرم فکه کردیم...
هر قدم که میزاشتیم پامون تو خاک فرو میرفت و حس میکردم دارم جای پای شهدا قدم میزارم...خیلی حس خوبی بود..
رسیدیم به تابلو قتلگاه فکه....
راوی گفت زیر تابلو بشینیم تا یکم از فکه برامون حرف بزنه...
خیلی ذوق داشتم بشنوم داستان های اینجا رو...فکهای که هنوزم که هنوزه ازش شهید پیدا میشه. رو خاک ها نشستیم...
راوی شروع کرد به حرف زدن:
_بچهها اینجا فکست. همونجایی که...
🍃از زبان سهیل:🍃
شب رو تو اردوگاه خوابیدیم...
تا نصف شب با بچهها میگفتیم و میخندیدیم و کلیپهای طنز گوشیمونو نشون هم میدادیم...
-برادرا شما نمیخواین بخوابین؟؟ صدا خندتون تو کل اردوگاه پیچیده...
پویا: -چرا حاجی...ولی عادت نداریم الان بخوابیم.
-بخوابین که نماز خواب نمونین.
_نه حاجی...تا اذان ظهر بیدار میشیم قطعا.
-منظورم نماز صبحه.
-مگه.....
👣ادامه دارد....
✍ نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی
❣کپی فقط با ذکر منبع؛؛
آدرس صفحه اینستاگرام:
mahdibani72
لینک صفحه اصلی روبینو:
@seyedmahdibanihashemi
🕊🕊👣🕊🕊👣🕊🕊