گوشه ای نشسته بود .
زانو های خود را بغل گرفته بود هرچه ازش میپرسیدند چه شده است نمی گفت .
هر از گاهی نگاه به مادر میکرد اشک در چشم هایش جمع میشد نمیتوانست باور کرد که هرچه کرد نتوانست جلوی سیلی خوردن مادر را بگیرد خب حق داشت او پسر بود او غیرتی بود او حسن بود .
#مابچههایمادرپھلوشکستهایم💔
گوشهاینشستهبود .
زانوهایخودرابغلگرفتهبودهرچهازش میپرسیدندچهشدهاستنمیگفت
هرازگاهینگاهبهمادرمیکرداشکدرچشم هایشجمعمیشدنمیتوانستباورکردکه هرچهکردنتوانستجلویسیلیخوردن مادررابگیردخبحقداشتاوپسربوداو غیرتیبوداوحسنبود .
#مابچههایمادرپھلوشکستهایم💔