eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
4.8هزار دنبال‌کننده
56.7هزار عکس
46.2هزار ویدیو
648 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://daigo.ir/secret/5953017511 مدیر ارتباطات @Reyhaneh_Zahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
نام تو زندگی من - درد داره! سخت چون عشق واقعا ی داره! هیچ وقت عشق رو با دو ست دا شتن مقایسه نکن. چون این دو خیلی با هم متفاوتن! لبخندیزدم که عزیز چشمکی زد. - ولی یکچیزی هسووت! تو عشووقی که دیوونگی نباشووه اون عشووق نیسووت! لبخندی زد و وارد آ شپزخونه شد. از جام بلند شدم و ر شتش وارد آ شپزخونه شدم. - عزیزمنظور حرفتون چی بود؟ عزیز به قابل مه نزدیک شووود و در اون رو باز کرد. بوی خورش قی مه توی آشپزخونه ریچید. بعد از چشیدن قیمه بطرفم برگشت. - آیه چرا توی شهاب دنبال عشق نمی گردی؟ شاید اون همون شخ ی باشه که منتظرش هستی. اخمی کردم که عزیزادامه داد: - شاید شهاب تکیهگاهت باشه؟ تکیه ام رو به دیوارکنار در دادم و نگاهمو به عزیزدوختم. - عزیزنگ ... - نه آیه جان! می دونم آدم خود شیفته ای هست! ولی بشناسش گلم. این مرد قراره مرد زندگیت باشه! آهی کشیدم. - عزیز من این احسوواس رو بهش ندارم! وقتی نگاش می کنم دلم نمی لرزه! برعکس یک احسوواس دیگه بهم دسووت میده. یک نوع نفرپ عمیق! شووما می گین تکیهگاه ولی هر وقت اون کنارمه نمی تونم بهش تکیهکنم؟! احساس می کنم بیشترین صدمه رو اون به من می زنه! ...
نام تو زندگی من عزیز لبخند تلخی زد. - خودپ رو ضعیف نکن مادر. همیشه قوی باش. لبخندی زدم. خواسووتم حرفی بزنم که صوودای زنگ خونه این اجازه رو به من نداد. اخم کردم. - بفرمایین داماد خود شیفته هم تشریف آوردن! عزیز خنده ای کرد. - برو مادر درو باز کن. - . بنده حاال م ً مووون، اصال ی رم تو اتاقم بعد از نیم ساعت بیرون میام. بدون حرفی از آشووپزخونه خارج شوودم و به طرک اتاقم رفتم. با وارد شوودنم خودمو روی تخت انداختم. یاد حرفای عزیزافتادم. هر وقت از عشوق و غرور حرک می زد تلخی و ناراحتی و توی چشماش می دیدم؟! آهی کشیدم و به یاد شهاب افتادم. اخمی روی ریشونیم نشست. با یادآوریش هم حالم بد می شد. به سووقف خیره شوودم. ازدواج با شووهاب و آخر خط می دونسووتم! بعد از نیم ساعت از جام بلند شدم. بعد از تعویض لباسام رایین رفتم که نگاه شهاب رو روی خودم دیدم. اخمی کرد! - سالم. سرموتکون دادم و سالمی کردم که فقط خودم صداش رو شنیدم. روی مبل کنار عزیزن ش ستم. عزیزبه بهونه ی سر زدن به غذا به آ شپزخونه رفت و من و شهاب رو تنها گذاشت. - حالت چطوره؟ ...
نام تو زندگی من یک تای ابروم ناخودآگاه باال رفت. امروز چه مهربون شده بود! اخمی کردم. - اگه شما رو نبینم بهتر می شم. شهاب خنده ای کرد. - نه انگار مهربونی به تو نیومده! - پس مهربونی نکن! چون اصال بهت نمیاد! - نه می بینم توی این یک هفته زبونت هم نیش دارتر شده! جوابی ندادم و نگاهمو به جای دیگه ای دوختم. سنگینی نگاه شو روی خودم احساس کردم ولی به طرفش برنگشتم. - می دونی ر سرها بیشتر شیفته ی دخترایی می شن که به شون کم محلی می کنن؟ با همون اخم صورتمو به طرفش برگردوندم. شرارتی توی نگاهش بود. - وقتی نه من، نه شما از هم خوشمون نمیاد چرا میاید این جا؟ شهاب شونه اش رو باال انداخت. - خب به هر حال بعد از چند ماه میریم زیریکسقف. باید عادپ کنیم دیگه! آهی کشیدم. - متأسفانه باید شما رو تحمل کرد. شهاب روزخندی زد. - ولی می دو ... - بچه ها نهار حاضره بلند شین بیاین. موقعیت حرک عزیز عالی واقعا ی بود. لبخندی زدم که شووهاب با اخمی نگاهم کرد. شونه ای باال انداختم و رشت میزنشستیم. شهاب رو به روم نشسته بود ...
5 تا پارت از رمان نام تو زندگی من تقدیم نگاه های قشنگتون☺️💛
✨🎉خبری خوش برای مسلمانان ماه مبارك رمضان تاریخ ۱۴٠۱/٠۱/۱۴ روز یکشنبه می باشد پیامبر اکرم(صلّي‌اللّٰه‌عَلّیه‌و‌سَلّم)فرمودند: هرکس خبر ماه مبارك رمضان را به مؤمنان دهد آتش جهنم برایش حرام است😍✨
21.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگرانم .. اگه دستم از تو جداشه بمیرم .. نگرانم :)💔
یکی‌را‌زائـرکرب‌وبلا‌کردی.. یـکی‌را‌کشت‌دردفراق‌کربلایت.. :)🥀
1.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ورنہ‌رمضـان‌آبرویمان‌رفتهـ ؛🚶🏿‍♂
ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
دلم هواے تو کردھ💔
میگفت: امام زمانه، امام جمعه نیست ڪه فقط جمعه ها به فڪرشی..!💔
دارم‌یقیـن‌که‌روزوصالت‌میرسد.. ذکرلبـم‌شده.. الهـی‌کھ‌ببینمـت.. :)!