❣مادر موسی(ع)
میترسید فرزند بی گناهش را به فرمان فرعون زمانش بکشند که ناگاه از جانب خداوند فرمان میابد که فرزندت رادرصندوقی بگذار و به دریا بینداز...
مادربه کدام دل چنین راهی را برای نجات فرزندش انتخاب کند جز اینکه به وحی الهی ایمان دارد که خداوند فرمود: هیچ تشویش به دل راه مده که ما محبت موسی را در دل او قرار میدهیم و او را در زیر چشم خود پرورش میدهیم از این رو هرکس بر خدای خویش توکل کند هیچ نگرانی ندارد که خداوند این قصه را به پایان خواهد رساند..
آیا مکررندیده اید که از دل شب،،روز بیرون می آید واز وسط پریشانی نظم وهماهنگی پیدا میگردد..
هرکس دوست خداباشد دشمنانش درجهت منافع او کار خواهندکرد بی آنکه بدانند،.
چنانکه برادران یوسف(ع) خدمتگزار یوسف شدند تا بدانچه باید برسد..
دل مؤمن گرم است که اهل دنیا هیچ کاری از پیش نخواهند برد وخواسته یا ناخواسته از خدمتکاران خوبان خواهند بود..
چون وعده الهی است که نهایتا خوبی بر بدی غلبه خواهد کرد و پیروزی از آن خوبان خواهد بود..🍃🍃🍃
👤دکتر الهی قمشه ای
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚✍توصیف لحظه ی مرگ از زبان حضرت علی علیه السلام:
درلحظه ی مرگ اطراف بدن شل می شود،رنگ می پرد.
مرگ می آید.زبان می گیرد.انسان هنوزمی بیند و می شنود ولی قدرت حرف زدن ندارد.
فکرش کارمی کند. باخود فکر می کندکه عمرش را در چه راهی صرف وتباه کرده و ایامش راچگونه سپری کرده است؟درآن لحظه از اموال و ثروت هایی که درطول عمرش جمع کرده یاد می کند و باخودمی گوید:این اموال را از چه راهی بدست آورده ام و فکر حلال و حرام آن نبودم اکنون گناه و حسابش بامن است ولذت وبهره اش بادیگران...
ولی مامور مرگ همچنان روح او را ازاعضای اوجدامی کند تا زبان وگوش هم از کارمی افتد و فقط چشمانش می بیند
وبه اطراف خودنگاه می کند و تلاش و وحشت حرکت اطرافیان خود رامشاهده می کند.
دیگر نمی شنود و حرفی هم نمی زند.
درلحظه آخر روح ازچشم هم گرفته می شود و او مانند مرداری درمیان دوستان و بستگان می افتد و همه از او می ترسند و از کنارش فرار می کنند.
پس از اندکی او را به خاک سپرده از او دور می شوند و او را به دست عملش می سپارند و برای همیشه از دیدارش چشم می پوشند..
در روایات آمده:
جان کندن انسان گنه کارشبیه کندن پوست از بدن حیوان زنده است.
و هنگام مرگ خوبان بشارتی به آنها داده می شود که چشمانشان روشن شده(جایگاهشان را در آن دنیا می بینند)به مرگ علاقه پیدامی کنند و راحت جان می دهند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍قرائت قرآن با صدای خروس!
ابوحاتم سیستانی از دانشمندان نامی است. تاریخ درگذشت او را به اختلاف از سال 248 تا 255 قمری نوشته اند. ابوحاتم که نامش سهل بن محمد است در علوم قرآنی، لغت و شعر استاد مسلم عصر بود. وی در شهر بصره میزیست و کتابهای پرارزش و جالبی تألیف کرد. ابوحاتم سیستانی به قصد دیدار از شهر بغداد پایتخت عراق و مقر خلفای عباسی و مرکز علمی آن جا وارد بغداد شد و به مسجدی درآمد. مردی در مسجد نشسته بود و چون دید ابوحاتم اهل فضل و کمال است، از وی معنی آیه ی مبارکه ی «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ ص: 114 نَارًا » [1] را پرسید. أبوحاتم گفت: «قوا» یعنی «خود را نگاه دارید و حفظ کنید. » آن مرد پرسید: مفرد آن چیست؟ ابوحاتم گفت: «قِ». آن مرد گفت: تثنیه ی آن چگونه است؟ ابوحاتم گفت: «قیا». آن مرد پرسید: جمع آن چه میشود؟ ابوحاتم پاسخ داد: «قوا». آن مرد گفت: حالا هر سه را صرف کنید. ابوحاتم گفت: «ق - قیا - قوا». در این هنگام مرد پارچه فروشی که در گوشه مسجد نشسته بود به مرد سؤال کننده گفت: مواظب پارچههای من باش تا برگردم. مرد پارچه فروش همان لحظه به کلانتری رفت و گفت: عده ای از زنادقه [2] را دیدم که در مسجد نشسته اند و با صدای خروس قرآن میخوانند! هنوز اندکی نگذشته بود که مأموران و پاسبانان به مسجد ریختند و آن دو نفر (ابوحاتم و مرد سؤال کننده) را دستگیر کرده، نزد رئیس کلانتری آوردند. رئیس کلانتری از آن دو پرسید: موضوع چه بوده است؟ ابوحاتم جریان را تعریف کرد و گفت: این مرد صرف کلمه ی «قوا» را از من پرسید و من هم برای او شرح دادم که مفرد و تثنیه و جمع آن چیست. در این هنگام - در حالی که گروه انبوهی از مردم گرد آمده بودند تا ببینند برای آن دو نفر چه مجازاتی تعیین میگردد - رئیس کلانتری به ابوحاتم گفت: دانشمندی چون شما نزد عوام نادان چنین سخن میگوید؟! باید مواظبت کنید و در اندیشه عوام الناس باشید تا کار بدین جا نکشد. سپس تازیانه برکشید و به جان تماشاگران افتاد و آنان را از گرداگرد آن دو متفرق کرد، آن گاه به ابوحاتم گفت: استاد! مبادا بار دیگر بی احتیاطی کنید و چنین سخنانی نزد مردم بی تمیز و عوام بر زبان آورید. ابوحاتم سیستانی وقتی وضع را چنین دید، درنگ را جایز ندانست و همان روز از بغداد خارج شد و عطایش را به لقایش بخشید. به این علت دانشمندان بغداد نتوانستند از دانش او بهره ببرند و او نیز تا زنده بود به بغداد بازنگشت. [3] دامن بکش ز صحبت جاهل که فی المثل جهل آتش است و صحبت جاهل، جهنّم است [4]
----------
[1]: تحریم / 6، ترجمه: خود و خانواده خویش را از آتش نگه دارید (حفظ کنید).
[2]: مفرد آن، زندیق است؛ یعنی: ملحد، بی دین، بد دین.
[3]: داستانهای اسلامی 2/ 124 - 126؛ به نقل از: بغیة الوعاة 606/1 ؛ ترجمهی روضات الجنات 211/4.
[4]: صادق سرمد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱خیرخواهی...
#حدیثموشن✨
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حق الناس در منزل
بصیرت 🌴
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨✨✨✨✨✨✨
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_447 _قبول دارم اشتباه کردم.. نبای
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
#قسمت_448
_مادر نیازی به آرایشگاه نیست.. همینجا با ملیحه..
_حرف نباشه دختر.. زنِ عباس بقال که نمیشی؟ داری عروس خونه ی حاج فتاح میشی.. هم ما و
هم اون آبرو داریم جلوی در و همسایه.. بگو اون ابروهاتم نازک تر کنن. اینجوری شبیه دختربچه
های بیست ساله ای! باید به هم بیاین یا نه؟
صدای پوزخند ملیحه را از کنارش شنید.
_سالم مامان..!
_سالم.. زود آماده شین.. کفش و لباست و بردار همونجا میپوشی.. ندی ابرو مبرو برات بردارنا؟
خواهر عروسی.. یه آرایش مالیمی کن به چشم بیای.. خدا رو چه دیدی؟ بلکه بختِ تو هم باز شد
امشب!
هلن با حرص داخل شد.. کفش های پاشنه دارش را پا کرد و مانتو و روسری بلند و پوشیده ای
پوشید. مادرش پشت سرش ایستاد.
_لج نکن دخترم.... مگه چه عیبی داره چادر پوشیدن؟ ببین ملیحه رو؟ چی از خانومیش کم شد تو
این ساال با چادر پوشیدن؟
برگشت و دلخور به مادرش زل زد.
_من با چادر مشکلی ندارم.. مشکل من زورگویی و تحمیل عقاید بیوک و فتاح و امثالِ اوناست..
من زیر بار حجاب زوری نمیرم! مگه چشه حجابم قربونت برم؟
_من که حریف زبون تو نمیشم! بدو عجله کن حاجی دو ساعته جلوی دره!
پوف کالفه ای کرد و بی حوصله همراه ملیحه از خانه خارج شدند. اتوموبیل قدیمی ولی گران قیمتِ
فتاح جلوی در پارک بود. خواست پشت سر ملیحه عقب بنشیند که در جلو برایش باز شد. ترس
داشت.. نه از مدت صیغه ی سه روزه ای که دیشب به اتمام رسیده بود! بلکه از ناپرهیزی ها و بی
پروایی های فتاحِ بی مالحظه نسبت به حضور ملیحه!
نشست و سالم سر به زیری داد.
_دیر کردین!
ملیحه با نفرت روی برگرداند و با اخم از شیشه به بیرون خیره شد. اتوموبیل که راه افتاد و صدای
موتور قدیمی و پر سر و صدایش در فضا پیچید، فتاح سرش را نزدیک تر برد و با لبخند دندان
نمایش گفت:
_حاضری دیگه؟ از امشب عروسِ خونم میشی!
هلن موذب و ناراحت از آینه ی بغل به ملیحه خیره شد. فتاح سر به زیری اش را دال بر خجالتش
گذاشت و لبخندش عمق گرفت. رو به روی آرایشگاه نگه داشت.
_چقدر طول میکشه؟
ملیحه به جای او جواب داد:
_تا شیش آماده ایم!
با اخم به ملیحه نگاه کرد.
_چه خبره؟ ساعته هفت عاقد میاد...ساعت تازه یکه.. !
هلن بی حوصله جواب داد.
_تا پنج تمومیم!
ملیحه بی خداحافظی پیاده شد و جلوی در آرایشگاه ایستاد. فتاح دستش را جلو برد و روی دستان
سرد و منقبض هلن گذاشت.
_زیاد نمیخوام تو چشم باشی.. همین یکم سرخاب سفیداب کافیه.. همینجوریشم قشنگی!
دستش را از زیر دست فتاح بیرون کشید و آرام گفت:
_خداحافظ!
پشتِ سرِ ملیحه وارد آرایشگاه شد و نفس حبس شده اش را آزاد کرد. وقتی با تنها یک تماسِ
کوچک و چند حرف اینگونه منقلب میشد چگونه میخواست حجله ی او را تاب بیاورد؟
مانتو و روسری اش را به دست زنی سپرد و با موهای باز روی صندلی نشست. چشمان آرایشگر از
دیدن موهای لخت و مشکی اش برق زد. جلو آمد و موهایش را باال و پایین کرد.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: ناشناس
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
#تلنگر
✍عجیب است گاهی ما به کسی که در پُست و مقام یا ثروت از ما پیشی گرفته حسادت میورزیم اما هنگامی که کسی: در صف اول نماز یا در حفظ قرآن ازما پیشی گرفته، غبطه نمیخوریم و علت آن بسیار واضح است و آن عشق به دنیا و فراموش نمودن آخرت است.
•{ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ
الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى }•
🔺بلکه شما زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح
میدهید، در حالی که آخرت بهتر و پایندتر است.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســـــلام
💖یه صبح دیگه از
🌸فصل زیبای
💖بهار آغاز گشت
🌸آرزو میکنم
💖قلبتون پر باشد
🌸از مـهر و محبت
💖تنتون سلامت
🌸روحتون سرشار از آرامش
💖و روزی و برکتتون روز افزون
🌸صبح پنجشنبهتون دل انگیز و شاد