eitaa logo
ریحــانہ شــ🌙ــو
1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
87 فایل
یا رزاق؛ پارت جدید هر روز 😍 🆔 @Niai73 قسمت اول #درآسمانم_برایت_جایی_نیست...👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950" rel="nofollow" target="_blank">https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 قسمت اول #بازگشت_گیسو 👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/897 قسمت اول #ریحانه_شو👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 بهش گفتم: چند ۅقتیه به خاطر مسخڔم میڪنن.... بهم‌گفـٺ: براۍ اونایـی‌ڪه اعتقاداتتون‌ رو‌ ‌میڪنن‌، دعا ڪنین‌ خد هم به عشق دچار شون‌ ڪنه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
حاج روزبه دوستی عمیقی با دوستانش داشت و با صداقت و دلسوزی مشکلات دوستان را برطرف می کرد. حاجی قانون برایش مهم بود و هیشه انسان معتقدی بود. به طور مثال یک بار دسته جمعی به مشهد رفته بودیم. در راه پلیس جلوی ما را گرفت و جریمه شدیم. حاجی می‌توانست با استفاده از درجه و کارت شناسایی‌اش از آنجا بگذرد اما می‌گفت باید قانون را رعایت کنیم، جریمه هم اگر شدیم به خزانه دولت می‌رود. حاجی همیشه به پسرش هم سفارش کرده بود از نام پدرش سوء استفاده نکند و مثل یک شهروند عادی باشد. میگفت بیشتر از بقیه ، ما باید اصول را رعایت کنیم. حاج روزبه مرد عمل بود؛ اینگونه نبود که کاری را به زیردستانش بگوید و آنها انجام دهند بلکه خودش کارها را انجام می‌داد تا آنها یاد بگیرند و انجام دهند و دیگر نیازی به گفتن او نبود. حاجی خیلی متواضع بود و مشخص بود که حاجی مال این دنیا نیست. 📎رزمندهٔ دیروز ، مدافع امروز 🌷 ●ولادت : 1343/1/9 اهواز ●شهادت : 1394/1/31سوریه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_461 فضا شاد بود.. لبهای نیل بعد ا
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان ... دستش سبک شد.. بیژن بهار را از آغوشش گرفت..نگاهش را برنگرداند... روی همان زغال های گداخته معطوف بود و مبهوت! _همونی که تو یه روز.. با یه ترس، با یه حماقت، وقتی فقط چند قدم تا خوشبختی مونده بود همه چی رو خراب کرد. روی پله ی اولِ سن نشست. در مقابلِ تصویرِ رو به رویش حتی به اندازه ی یک لحظه مجالِ پلک زدن نداشت.. برای خودش میگفت و زنی که با خودش عهد کرده بود برای آخرین بار گفته ها و ناگفته ها را برایش بگوید! _نیل؟ بهت بد کردم... وقتی فقط چند ساعت مونده بود تا عروسِ خونم باشی تنهات گذاشتم.. تو بدترین شرایط.. به بدترین شکل! خردت کردم.. جلوی همینا.. همینایی که روی صندلی هاشون نشسته بودن و منتظر رسیدنِ عروس و دامادِ مجلس بودن.. بزدلی کردم.. به خاطر خبط و اشتباهِ خودم تو رو قربونی کردم! چشمش را به بهار دوخت. _دخترمونو... هیاهو میانِ جمع باال گرفت.. فرهاد از جایش بلند شد. _ هدفت چیه مرد؟ بس نبود اون همه خار و خفیف کردنمون؟ میکروفون را کنارش رها کرد و جلو رفت.. تا کنار میزی که فرهاد با دستِ مشت شده پشتش ایستاده بود پیش رفت.. نگاهِ سرگردان نیل سر خورد و روی کفش هایش افتاد. جایی که شاید کمی میانِ خآل اش فرصتی برای نفس کشیدن بود! _راست میگی آقا فرهاد.. آبروتون و بردم.. از اعتمادتون سواستفاده کردم.. امانت دار نبودم! همه ی اینا درست! صدایش را بلند تر کرد. _ولی اینکه میگم دخترمون.. اینکه میگم بهار دخترِ من و نیله خجالت نداره.. آبرو بری نیست. عار نیست! دستش را مشت کرد و به سینه اش کوبید. _نیل زنِ من بود.. شرعیِ شرعی.. قانونیِ قانونی.. حاللِ حالل! ....... بهار هم دخترِ منه! هم شرعا.. هم قانونا! سرِش را به طرفِ نیل برگرداند. _نیومدم اینجا تا مراسمِ داداشت و خراب کنم یا بخوام با خود شیرینی ازت عذر بخوام! روی زانو نشست.. درست رو به روی نیل.. نیلی که هنوز مصرانه نگاهش به پایین بود و قلبش دیوانه وار میکوبید! _من موظف بودم بیام.. بیام و تو همین جمع.. همین جمعی که یه روزی پیششون خردت کردم اینا رو بگم.. موظف بودم به همه بگم اونی که با جون و دل این بچه رو بزرگ کرد.. اونی که با چنگ و دندون به زندگیش چسبید.. اونی که با عرقِ پیشونیش و نون حالل مثلِ یه مرد شش سال تو غربت زندگی کرد و برای این بچه زندگی ساخت تو بودی! صدایش آرام و غمگین شد. _اونی که بی لیاقت بود.. اونی که باخت، اونی که فقط از دست داد، اونی که الیق نیست که حتی تو چشماش نگاه کنی منم! نیل لبش را گزید و چنگی به کنارِ پیراهنش زد. چگونه این دل را آرام میکرد؟ دلی که با هر کالمش قدری بیشتر در خودش مچاله میشد! پارسا بلند شد و صاف ایستاد. _از همتون عذر میخوام.. فقط خواستم مِن بعد وقتی دارید درباره ی اون روزِ معروف و مزخرف حرف میزنید ، یادتون باشه نیل کی بود و من کی بودم! شاید تو نگاهاتون که برای یه زنِ بی پناه بدتر از هزار تا نیشِ زهردار بود جدیدِ نظر کنین! عقب گرد کرد و قصدِ رفتن داشت که سینه به سینه با بردیا برخورد کرد. چشمانش به خون نشسته بود.. فاصله اش با پارسا تنها چند قدم بود.. نیل از ترس سریع از جا بلند شد. _کجا؟ با پشت دست چند ضربه ی آرام به سینه ی پارسا زد. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: ناشناس ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 @Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️ ... 😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍 پرش بھ قسمت اول رمان👇👇 https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950 🌺 @Reyhaneh_show 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗✨جمعه تون زیبـا 🌷✨امروزتان پراز آرامش 💗✨وجودتون سلامت 🌷✨دلتون پر اميـد 🌸✨و لحظاتتون سرشاراز 💗✨عشق و شادی باشه 🌷✨آدینه تون زیبا درکنار خانواده 🌸✨و طاعاتتون قبول درگاه الهی ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬موضوع: اصلا دعا چیه نگاهتون به دعاعوض کنید ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتگوی دو جنین در شکم مادر - تو به وجود مادر اعتقاد داری؟ - چون مامان رو نمیبینم، پس مامان وجود نداره!!! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 ما در زندگی آسایش را با کسانی داریم که با ما موافق هستنداما زمانی رشد می کنیم که با کسانی که با اختلاف نظر دارند هستیم ... اگر شما یک غذای بد طعم را خورده باشید می توانید طعم یک غذای خوب را درک کنید. پس، از تلخی های زندگی درس بگیرید تا بتوانید آنرا درک کنید. چیز هایی که از دست داده ای را به حساب نیاورچون گذشته هرگز برنمی گردد. اگر رنجی نمی بردیم هرگز مهربان بودن را نمی آموختیم. به کسانی که به شما حسودی می کنند احترام بگذارید! زیرا آنها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 چند جمله زیبا.... 1..اگر به میهمانی گرگ میروی سگت را همراهت ببر .. 2..قله ای که چند بار فتح شود؛ بی شک روزی تفریحگاه عمومی میشود ! مواظب دلت باش.. 3..گاهی لب های خندان بیشتر از چشم های گریان”درد”می کشند .. 4..“پایِ “معرفت که میاد وسط “دستِ “خیلیا کوتاه میشه. . 5..وقتی حرف راست میزنید فقط انسان هایی از دستتان عصبانی می شوند که تمام زندگیشان بر دروغ استوار است .. 6..یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت.. اگه خودتو بگیری میندازنت ! 7..مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند : معذرت میخوام .. 8..مزرعه را موریانه خورد، ولی ما برای گنجشک ها مترسک ساختیم ،لعنت به این حماقت! 9..آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوست بدار نه آنهایی که برایت نقش بازی کرده اند .. 10.“زمان” وفاداری آدما رو ثابت میکنه نه “زبان” .. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ روز قیامت، همه خلایق از اول خلقت تا آخر خلقت، همه با هم محشور میشن، ولی قرآن میگه روز قیامت شما تنهای تنها هستید: "فَرْدًا". و َكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا (مریم/95) ﻭ همه ﺭﻭﺯ ﺭﺳﺘﺎﺧﻴﺰ ﺗﻚ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ. قیامت ﻫﺮ کسی ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﺧﻮدشه، ﻭ ﺗﻨﻬﺎﻯ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. این تعبیر نشون میده ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺗﻤﺎم ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﻰﻫﺎﻯ ﻓﺎﻣﻴﻠﻰ، ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻯ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ، ﺣﺰﺑﻰ ﻭ ... ﮔﺴﺴﺘﻪ میشه. ﺩﺭ ﻗﻴﺎﻣﺖ، ﻣﺎﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ... دیگه ﺳﻮﺩﻯ ﻧﺪﺍﺭه. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مینویسد: "منظور ﺍﺯ ﺁﻣﺪﻥ ﺗﻚ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﻗﻴﺎﻣﺖ، ﺁﻣﺪﻥ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﻣﺎﻟﻚ ﻫﻴﭻکدام ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ، ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﺎﻟﻚ ﺑﻮﺩه، نیست". پس تا دیر نشده، بیائید یه فکری برای تنهائیمون بکنیم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 یک مداد اگر مغز نداشته باشه، هیچ ارزشی نداره، ارزش ما آدم‌ها هم به مغز و عقل است. اگر عقل رو کنار بذاریم و اهل حساب و کتاب نباشیم، کار ما هیچ ارزشی نداره به همین خاطر یکی از ناله های اهل جهنم اینه: و قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِير(ملک/10) اگر ما (حق را) مى‌شنيديم يا تعقل مى‌كرديم، در زمره اهل آتش نبوديم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•