امام خامنه ای:
بعضیها در فضای فتنه، این جمله «کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» (در فتنه همانند شتر دوساله ای باش که نه میتوانند سوارش شوند و نه شیری ازش بدوشند)
را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار.
حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری کنند.
• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از ♻💚 تبلیغات عمومی آیه گرافی♻💚
حراج 🔴🔴 حراج
✔️ بمب 70 تومنی 👆
💥💥💥💥
کارهای شیک و مجلسی عید رسید 😍
شومیز از #۲۵تومن
مجلسی از #59تومن
هرچی بخوای ، اینجا نصف قیمته با گارانتی تعویض !!!!
👇
http://eitaa.com/joinchat/160628757C9c3e83db74
ارسال رایگان ✅
حراج زمستانه 🔴🔴
ریحــانہ شــ🌙ــو
حراج 🔴🔴 حراج ✔️ بمب 70 تومنی 👆 💥💥💥💥 کارهای شیک و مجلسی عید رسید 😍 شومیز از #۲۵تومن مجلسی از #59
سلام من بعلت مشکل مالی کلیه لباسهای تولیدیم روحراج میکنم 😔😔
❌ پسند نکردید پس میگیریم ❌
⛔️گرون نخرید⛔️
http://eitaa.com/joinchat/160628757C9c3e83db74
پرداخت انلاین
ارسال رایگان حتی روستا ها
با #120هزار ممبر فعال در تلگرام و 23هزار ممبر فعال در ایتا
🔰 در مدینه هر کس برای پیامبر هدیه ای می آورد. مادر اَنَس بن مالک آمد و گفت: من چیزی برای پیشکش ندارم اما فرزندی دارم که او را به عنوان خادم شما پیشکش می کنم.
انس ده سال خادم پیامبر بود، بعد از رحلت رسول اکرم از انس سوال کردند #پیامبر را چگونه یافتی؟ گفت مختصر بگویم یا مفصل؟ گفتند: مختصر. انس گفت: رفتار پیامبر در این ده سال بگونه ای بود که نفهمیدم من خادم او بودم یا او خادم من!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مادر و قابِ عڪست
دوستی چند ساله دارند
حجم دلتنگی اش را که
فقط عکسهایت میدانند
شهید_محمدحسین_حسن_پور🌷
شهادت_فڪـہ۱۳۶۲
#یاد_شهدا_صلوات
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خمره_شرابی_که_عسل_شد❗️
🍃داستان زیبای جوانی که از خدا خواست آبرویش را پیش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) حفظ کند!
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ جوان هایی که بـد شروع کردن
اما خـوب تمام کردن . . .
👤 #استاد_دارستانی
🔸 #عاقبت_بخیری
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
دزدان خر سوار...؟!
حاکمی در مشهد رسم بنهاد تا هر که از زائرین دزدی کند، او را سوار بر الاغ بمدت یک هفته در شهر بگردانند.
این گذشت تا که شخصی حلوایی بدزدید و بخورد.
او را بجرم دزدی بمحکمه اش بردند و چون محکوم شد، طبق حکمِ حاکم سوار بر الاغی او را درشهر بچرخانیدند و مردم در کوچه و بازار جمع و با دیدن آن حالت شعار پیروزی سرمیدادند، و احساس عدالت وشادی میکردند.
هنگام چرخاندن نگهبان از دزد پرسید: آیا سخت میگذرد؟
دزد گفت: نه! حلوا را که خوردم، الاغ را هم که سوارم، مردم هم که شادند!! از این بهتر دیگر چه ميشود؟!!
واين حکایت شیرین از احوال مملکتی است که بیت المال را که میخورند، بنز را هم سوارند،
ملت نیز خوشحال و مشغول و سرگرم
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_54 _پرتره ی کی؟ شونمو باال انداخ
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #
در_آسمانم_برایت_جایی_نیست... #قسمت_55 من که کم کم از شوک خارج شده بودم و حالت عادی پیدا کرده بودم لبخند اطمینان بخشی به روش زدم. _خدا رو شکر کمربندارو بسته بودیم! به خیر گذشت! برگشت و با دقت همه جام و از نظر گذروند! _آره.. خدا رو شکر! با ناراحتی سرم رو برگردوندم.. نگاهی با حسرت به طرحم انداختم. _ساعت 9::09 شد.. طرحم هیچ شد! _نگران نباش! درستش میکنیم! _چجوری؟ تا اآلن همه ی طرح ها جمع آوری شدن! نگاه مهربونی بهم انداخت. _حواسم رو پرت نکن بچه.. گفتم که درستش میکنیم! ماشین رو مقابل دانشگاه پارک کرد و طرحم رو برداشت.. ازم خواست که فقط حواسم به مدارکم باشه... پوشم و تو دستم فشردم و پشتِ سرش راه افتادم. استرس داشتم.. از سخت گیریه مسئولمون خبر داشتم! پارسا اما با قدم های بلند و سرشار از اعتماد به نفس مسیر رو تا دانشکده هنر طی کرد و با آشنایی کامل به راه وارد دفتر آموزش شد! با وارد شدن پارسا خانم تقی پور و خانم زارعی به سرعت از جاشون بلند شدن و سالم و احوال پرسی گرمی کردن... با تعجب به احوال پرسیِ گرمشون گوش دادم و با سالم زیر لبی روی صندلی نشستم! _خسته نباشید. _ سالم جناب تهرانی خیلی خوش اومدین... بفرمایین لطفا! پارسا صندلی روبه روی میز خانم تقی زاده رو انتخاب کرد و به من که گیج نگاهی یک به یک بهشون میکردم اشاره کرد تا پوشه ی مدارک رو روی میز بذارم! چی باعث شده شما رو اینجا زیارت کنیم دکتر؟ _ زیاد وقتتون رو نمیگیرم.. خانم بهرامی از دوستان قدیمی و خانوادگیِ ما هستن.. امروز تحویل پروژه داشتن که مشکلی پیش اومد و نتونستن به موقع برسن ...میخواستم خواهش کنم فرصتی بدید تا پروژه ارائه داده بشه! تقی زاده نگاه دیگه ای بهم اند اخت و با لحنی متملق گفت: _خانم بهرامی از دانشجوهای خوب و آن تایمِ ما هستن! شما هم که جای خود دارید.. لطفی که از طرف پدر خدا بیامرزتون شامل حال دانشگاه شده غیر قابل جبرانه.. چند لحظه تشریف داشته باشید تا ببینم چه میشه کرد! _متشکرم.. ! تلفن رو دستش گرفت و مشغول صحبت با مسئول جمع آوری طرح ها شد.. هر ازگاهی نگاهی زیر چشمی بهم مینداخت و سرش رو با اطمینان تکون میداد. _جناب دکتر، مسئول جمع آوری تو اتاق بایگانی هستن.. سفارشتون رو کردم.. تشریف ببرید منتظرتون هستن. دخترم میدونی که اتاق بایگانی کجاست؟ از جام بلند شدم و لبخندی زدم! _بله.. ممنون بابت لطفتون! سرش رو تکونی داد و تا دم در بدرقمون کرد. هم پای هم تا اتاق بایگانی راه افتادیم.. رو به روی اتاق قبل از باز کردن دستش رو روی دستگیره متوقف کرد.. ابروهاشو باال داد و با لبخند شیطونی گفت: _به جبرانِ این لطف میذاری طرحت و ببینم؟ لبخندش رو بی جواب نذاشتم و آروم جواب دادم: _شاید قسمت شد و دیدید! و بعد به دستگیره در اشاره کردم. _بیشتر از این دیر نکنیم!.. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نویسنده: ناشناس ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹 @Reyhaneh_show
پارت جدیدمونه😍☝️☝️
#در_آسمانم_برایت_جایی_نیست...
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
https://eitaa.com/Reyhaneh_show/5950
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
🍃 سه دفتری که خداوند اعمال بندگان را در آنها ثبت میکند 🍃
✅ پیامبراکرم(ص) فرمود: برای اعمال بندگان سه دفتر هست؛
❶ دفتری که خدا چیزی از آن را نمی آمرزد.
❷ دفتری که خدا به آن اهمیت نمی دهد.
❸ دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمی گذرد.
سپس فرمود:
🔸دفتری که خدا چیزی از آن را نمیآمرزد، #شرک_به_خدا است.
🔸دفتری که خدا به آن اهمیت نمیدهد، ستمی است که بنده میان خود و خدا به خویشتن کرده است. مانند روزهای که خورده یا نمازی که ترک کرده و خداوند اگر بخواهد آنرا میبخشد و از آن می گذرد.
🔸 و اما دفتری که خداوند از هیچ چیز آن نمیگذرد ستمهائی است که بندگان به یکدیگر کردهاند که ناچار باید تلافی شود.
📚 نصایح، نوشته مرحوم آیت الله مشکینی احادیث الطلاب
🌻🌿🌻🌿
آرامش...
کلمهای که همه دنبالشن
اما پیداش میکنن؟؟!
کسی به معنای واقعی آرامش پیدا میکنه؟
آرامش که بخوای باید بری سراغش
از راه درستش
باید بری پیش کسی که واقعا آرومت کنه
یه آغوش، مثل آغوش مادر
آغوش پدر
آغوش خدا ...
بهترین آغوش، آغوش خداست
وقتی که ناآرومی باید بری بغل خدا
باید باهاش درد و دل کنی
باید باور کنی که توو بغل خدایی
اینکه خدا تورو گرفته تو بغلش و منتظره براش درد و دل کنی، باور میخواد.
وقتی که باور کردی اونوقته که اشکت سرازیر میشه
اونوقته که از ته دلت، با تمام وجودت با هق هق براش میگی
و خدا میشنوه، میخنده، ناز و نوازشت میکنه
تو از فردات خبر نداری
ولی اون میدونه چخبره ☺️
میخنده به غمت، غمِ به خیال بزرگت
بالاخره زمان آرامشت فرا میرسه
خوشحالی، میخندی، اما......
اما حواست نیست که این آرامشتو مدیون کی هستی ...
حضور خدامون رو قدر بدونیم ❤️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•