📚داستان کوتاه📚
⚡️آخرین جمعه ماه مبارک رمضان⚡️
🔅از جابر بن عبد اللّه انصارى منقول است كه گفت:
رفتم به خدمت حضرت رسول صلّى الله عليه و آله در جمعه آخر ماه رمضان، چون نظر آن حضرت بر من افتاد فرمود كه اين آخرين جمعهاى است از ماه مبارك رمضان پس آن را وداع كن و بگو:
🔸🔹اللّهمّ لا تجعله آخر العهد من صيامنا إيّاه فإن جعلته فاجعلني مرحوما و لا تجعلني محروما.🔹🔸
▫️بار خدايا! اين را آخرين دوران روزهدارى ما در آن قرار مده و اگر قرار دهى پس مرا بخشيده شده و رحمت شده بگردان و محرومم قرار مده.
💎زيرا كه هركه اين دعا را در اين روز بخواند به يكى از دو خصلت نيكو ظفر مىيابد:
⬅️يا به رسيدن ماه رمضان آينده
⬅️يا به آمرزش خدا و رحمت بىانتها
📚 اقبال الاعمال، ص 24
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚داستان کوتاه📚
⚡️شأن و منزلت بسم الله⚡️
🔘 گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.
این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد.
شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.
🔘 روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد .
شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.
🔘 وی بعد از این کاربه مغازه خود رفت.
در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.
🔘 زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.
شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد.
زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.
📚 خزینةالجواهر ص 612
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚حكايت كوتاه وزيبا
در بنى اسرائيل قحطى شديدى پيش آمد..., آذوقه ناياب شد. زنى لقمه نانى داشت آن را به دهان گذاشت كه ميل كند، ناگاه گدايى فرياد زد، اى بنده خدا گرسنه ام!
زن با خود گفت:
در چنين موقعيت سزاوار است اين لقمه نان را صدقه بدهم و به دنبال آن، لقمه را از دهانش بيرون آورد و آن را به گدا داد.
زن طفل كوچكى داشت ، همراه خود به صحرا برد و در محلى گذاشت تا هيزم جمع كند، ناگهان گرگى جهيد و كودك را به دهان گرفت و پا به فرار گذاشت.
فرياد مردم بلند شد، مادر طفل سراسيمه به دنبال گرگ دويد ولى هيچ كدام اثر نبخشيد.
همچنان گرگ طفل را در دهان گرفته، به سرعت مى دويد.
خداوند ملكى را فرستاد كودك را از دهان گرگ گرفت و به مادرش تحويل داد.
سپس به زن گفت:
آيا راضى شدى لقمه اى به لقمه اى ؟
يكى لقمه (نان) دادى ،
يك لقمه (كودك) گرفتى!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
در دوران حضرت موسی(ع) حاکم ستمگری بر تخت حکومت نشسته بود.
مرد صالح و نیکی نیز در آن دوران حکومت می کرد.
شخص مومنی نزد فرد صالح رفت و از او خواست برای او پیش حاکم واسطه شود.
مرد صالح قبول کرد و با واسطه گری مشکل مومن حل شد.
اتفاقا،هم حاکم و هم مرد صالح در یک روز از دنیا رفتند.
مردم جمع شدند و جنازه ی حاکم را با احترام به خاک سپردند.
اما جنازه ی مرد صالح روی زمین ماند.بعد از سه روز جنازه ی آن مرد،کرم برداشت.
حضرت موسی از موضوع اطلاع یافت و با ناراحتی به خداوند عرض کرد:
خداوندا !!چرا جنازه ی ستمگری که دشمن توست باید با احترام دفن شود،
اما جنازه ی دوست داران تو اینگونه با خواری روی زمین باقی بماند؟
آیا این درست است؟
به موسی(ع) وحی شد:ای موسی!
آن مرد برای برآوردن حاجت یک مومن به آن حاکم ستمگر رو آورد
و حاکم نیز حاجت را برآورد.من نیز اجر دنیوی حاکم را دادم و کارش را جبران کردم.
اما حشرات را به سمت فرد صالح افکندم،چراکه او نباید از ستمگر درخواست کمک می کرد
و نباید پیش ظالمان، کج می کرد.
او باید برای این کار، هر چند برای براوردن حاجت یک مومن باشد مجازات شود.
خداوند به حضرت موسی(ع) وحی کرد که حتی نمک طعامت را از من بخواه.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
آيت الله مجتهدی تهرانی چه زیبا میگوید:
وضو میگیری، اما در همين حال اسراف میکنی..
نماز میخوانی، اما با برادرت قطع رابطه میکنی...
روزه میگیری، اما غيبت هم میکنی...
صدقه میدهی، اما منت میگذاری...
بر پيامبر و آلش صلوات میفرستی، اما بدخلقی میکنی...
دست نگه دار بابا جان !
ثواب هايت را در کيسه سوراخ نريز!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 خرید و فروش نور مهتاب!!!
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 استاد مسعود عالی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍گویند که ...
بعد از طوفان و بالا آمدن آب و غرق شدن خلايق ، جبرييل ملك مقرب نزدش آمد و گفت : چندي پيش شغل تو نجاري بوده است حالا كوزه بساز . !
او كوزه زيادي ساخت ، جبرييل گفت : خدا مي فرمايد : كوزه ها را بشكن ، او هم چند عدد از كوزه ها را بر زمين زد و شكست . بعضيها را آهسته و بعضي را با اكراه شكست ، جبرييل ديد او ديگر نمي شكند .
گفت : چرا نمي شكني ؟ فرمود : دلم راضي نمي شود ، من زحمت كشيده ام اينها را ساخته ام .
جبرييل گفت : اي نوح مگر اين كوزه ها هيچ كدام جان دارند ، پدر و مادر دارند و . . . ؟ !
آب و گلش از خداست ، همين قدر تو زحمتش را كشيده اي و ساختي ، چطور راضي به شكستن آنها نمي شوي ، چگونه راضي شدي خلقي كه خالق آنها خدا بود ، و جان و پدر و مادر و . . . داشتند را نفرين كردي و همه را به هلاكت رساندي ؛ از اينجا او گريه بسيار كرد و لقبش نوح شد
📙جامع النورين ص 122
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨💐
✅ #آبروی_کسی_را_نبر ⇩
یکی از فرزاندان آیت الله سلطانی طباطبایی(ره)
می گوید: یک روز نشسته بودیم؛
با خود گفتم از پدرم استفاده بکنم،
به ایشان گفتم: اگر بنا بشود که شما به من
فقط یک نصیحت بکنید، چه می گویید؟
ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند؛
سپس سرشان را بلند کرده فرمودند:
👌 آبروی کسی را مبر!
"آیت الله فاطمی نیا "
📚 کتاب نکته ها از گفته ها، دفتر اول، ص40
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#آیهگرافی🌱 #پروفایل👌
و هر کار نیکی انجام میدهید
بی تردید خدا به آن داناست....
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷 #دوستان_شهدا 🌷
بهش گفتم:
چند ۅقتیه به خاطر #اعتقاداتم مسخڔم میڪنن....
بهمگفـٺ:
براۍ اونایـیڪه اعتقاداتتون رو #مسخـره
میڪنن،
دعا ڪنین خد هم به عشق #حـسیـن
دچار شون ڪنه
#شهیداحمدمشلب
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#خاطرات_شهید
حاج روزبه دوستی عمیقی با دوستانش داشت و با صداقت و دلسوزی مشکلات دوستان را برطرف می کرد. حاجی قانون برایش مهم بود و هیشه انسان معتقدی بود. به طور مثال یک بار دسته جمعی به مشهد رفته بودیم. در راه پلیس جلوی ما را گرفت و جریمه شدیم. حاجی میتوانست با استفاده از درجه و کارت شناساییاش از آنجا بگذرد اما میگفت باید قانون را رعایت کنیم، جریمه هم اگر شدیم به خزانه دولت میرود.
حاجی همیشه به پسرش هم سفارش کرده بود از نام پدرش سوء استفاده نکند و مثل یک شهروند عادی باشد. میگفت بیشتر از بقیه ، ما باید اصول را رعایت کنیم. حاج روزبه مرد عمل بود؛ اینگونه نبود که کاری را به زیردستانش بگوید و آنها انجام دهند بلکه خودش کارها را انجام میداد تا آنها یاد بگیرند و انجام دهند و دیگر نیازی به گفتن او نبود. حاجی خیلی متواضع بود و مشخص بود که حاجی مال این دنیا نیست.
📎رزمندهٔ دیروز ، مدافع امروز
#شهید_روزبه_هلیسایی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : 1343/1/9 اهواز
●شهادت : 1394/1/31سوریه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•