eitaa logo
چشمانم را بخوان⏤͟͟͞͞ ⃟❥
467 دنبال‌کننده
145 عکس
25 ویدیو
27 فایل
♥️در واپسین‌لحظات‌عشق‌که‌امیدی‌نیست، من‌با‌چشمان‌تو‌دوباره‌عاشق‌شدم! ♥️#نویسنده_پرحاشیه ♥️#رمان #داستان #متن #تکست و ... ♥️تب 👈🏻 @m_haydarii ♥️ناشناس‌نظرتودرباره‌رمان‌بگو👇🏻 https://abzarek.ir/service-p/msg/1341199 🌿تبلیغ: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •── با دقت مشغول برش پارچه بودم که با صدای بلندی دم گوشم پریدم هوا - داری چه کار میکنی موحد؟ مگه داری روسری لبنانی درست میکنی؟ کلافه پوفی کشیدم و چشام حرصی رو هم فشار دادم - آیی استاد توهم گیر دادی به ما اخمی کرد - توهم گیر دادی به مااااا...خب کارتو درست انحام بده تا بهت گیر ندم چشام گرد شد... - تو الان ادای منو در اوردی؟ - آره لیدی حرصی جیغ خفه‌ای کشیدم - برو دوست دخترتو مسخره کن اقا دستشو به کمرش زد - اخه تو لایق مسخره کردنی سعی کردم آرامش خودم حفظ کنم چشام بستم و کلافه گفتم - میری یا زنگ بزنم گرل فرندت بیاد جمعت کنه اوستا آریانژادددد - اوه اوه باشه بابا حالا گوجه نشو...موش بخوره تورو انقد کیوتی وقتی فشار میخوری. و جلوی چشای گرد شدم رفت. الهی من حلوایِ هویج تورو درست کنم... ♨️ : ۱ 📚 نام رمان : استاد خبیث من 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده ⏰ تعداد پارت در روز : ۱ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
‌‌ ‌‌ ‌جُـز‌بـه‌آغـوشِ « تــُــــو » آرامگاهی‌نیست‌مـرا..⟅🥺♾🍊⟆ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
- تو دلیلِ اعتقادم به عشقی🫀🤍🪐!..؛) - - تو دلیلِ دیوونگیِ منی🤍🤌🏻...! - - تو‌ فرشته‌ کوچولویِ منی💞🖇🌱... ؛) - - تو تنها همیشگیِ منی🤍🫂...! - - تو‌ قشنگ‌ترین‌ تعهد‌ِ منی🦋🖇🤍 -..:)!- - تو امیدِ بینِ همه‌ حسایِ بدَمی...❤️‍🩹🌱🫂...؛) - ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •── با خستگی کشی به بدنم دادم و از بچه ها خداحافظی کردم. با خارج شدنم بازم صدای منحوسش تو گوشم پیچید - موحد کجا با این عجله؟ زیر لب آهسته پچ زدم - خدایا خودت مراقب به ارامش من باش با لبخند حرصی برگشتم سمتش - با من کاری داشتید استاد؟ خبیث نگام کرد - اوهوم...کارت تموم شد؟ - بله حالا اگه اجازه صادر کنید ما مرخص شیم - کجا میخوای بری شیطونه بلا؟ - سر قبرم شما هم میای؟ نوچ نوچی کرد - اصلا طرز صحبتت در مورد خودت درست نیست عزیزم پامو کوبیدم زمین - ولم کن دیگه ایش - مگه گرفتمت که ولت کنم؟ نفسمو بیرون دادم که با خنده گفت - اوه اوه گاومیش دانشکده خشمش بالا اومده - استاددددد استادددد ادب رعایت کن قبل اینکه این گاومیش بزنه ناکارت کنه و تند پشت بهش کردم و از دانشگاه خارج شدم. نمیدونم هوا گرم بود یا من از خشم عرق کرده بودم. سریع به تاکسی گرفتم و آدرس خونه دانشجوییم رو دادم. ♨️ : ۲ 📚 نام رمان : استاد خبیث من 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده ⏰ تعداد پارت در روز : ۱ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
عشق تو دیوانه ام کرده ، دلم پر میزند وقتی که پیش همیم ، قلب من تند میزند 💓 ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •── خسته در خونه باز کردم و با دیدن نازی وسط خونه جیغی از ترس کشیدم - خفه شو نکبت انگار جن دیده در رو بستم و کیفم رو سمتش پرت کردم - چطور اومدی تو نازی؟ قلبم اومد تو حلقم - دوست پسرم اومد فرمولی باز کرد رفت میدونستم زر میزنه...وگرنه نازی کجا، دوست پسر داشتن کجا؟ خودم رو مبل انداختم - حالا چرا اومدی؟ - وا خونه زنمه نباید بیاد - وای شوهری درست میگی یادم رفت بود بلند شد و بعد چند لحظه با سینی شربت اومد - مرسی نازی واقعا نیازم - بزن روشن شی عزیزم یکم از شربت خوردم - دانشگاه چه خبر؟ با یادآوری دانشگاه صورت ویهان آریانژاد جلو چشام نقش بست - وای نگو نازی نگو - چیشد حوری؟ نکنه اونجا پسر مسر جذاب داره ها؟ چشم غره‌ای بهش رفتم - ببند بابا نیشتو...نه از این خبرا نیست بادش خوابید - په چیه؟ - نازی یه استاد دارم خدایه رو مخ بودنه... - جذاب هم هست؟ - ایش چندش. ♨️ : ۳ 📚 نام رمان : استاد خبیث من 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده ⏰ تعداد پارت در روز : ۱ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
یادِگار زیاد داریم توماندگار باش…❤️🧿 ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
حریمـٺ... قبلـه ے جانسٺ... و چشمٺ ڪعبه ے دلـها ....❤️ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
خستگی و غم معنی نداره ؛ تا وقتی ت کنارمی 🌱🤍 ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •── خودمم میدونستم زر زدم... همه دخترا دانشگاه تو نخش هستن - حالا مشکلتون چیه؟ کل شربتو یه نفس سر کشیدم - بابا این مرتیکه گیر داده به من...چپ میاد راست می‌ره موحد این چرا اینجوره..موحد تو چرا چپ نشستی...موحد تو چه بدبختی گیر من اومدی...هعی دست رو دلم نزار نازی که خونِ خونننن - هعی خواهر نگاهی به ساعت انداختم و با دیدن ساعت شیش عصر چشام گرد شد - وا کی شد ساعت شیش؟! - وقتی شما تو خواب بودی خسته بلند شدم به سمت اتاق رفتم. همونطور که لباسام عوض میکردم داد زدم - نازی یه شام درست کن بی زحمت - اوکی عزیزم رو تخت نشستم و مشغول چک کردن گوشیم شدم. با دیدن حجم پیام از یه گروه چشام گرد شد. من که تو هیچ گروهی عضو نشدم پس اینا از کجاس؟ سریع گروه چک کردم... که کلاس خودمون بود...با دیدن اینکه اون ویهان منو عضو کرده نفس عمیقی کشیدم. شماره منم از کجا آورده؟ با دست زدم تو پیشونیم - اوسکول از تو پروندت خب دیگه - حوری داری با خودت حرف میزنی؟ ♨️ : ۴ 📚 نام رمان : استاد خبیث من 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده ⏰ تعداد پارت در روز : ۱ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
تو که باشی غم مرا به اسم که هیچ به قیافه هم نمی‌شناسد…❤️ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی...❤️ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
بعضی صداها را بـاید در آغوش گرفت مـثـلِ یـک « دوستت دارم » از زبـانِ تـو ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •── سیخ سر جام نشستم - ای تف بهت نازی که همش عین جن ظاهر میشی - من چکار کنم شما همش غرقی...میگم نکنه عاشق این استاد شدی؟ دمپایی رو فرشی برداشتم و خیز گرفتم سمتش - نازی گمشو تا نزدم از زندگی ساقط کنم - ایش حالا چی گفتم مگه - چرت میگی خو...من چطور عاشق اون عن خان میشم - میگم عکسشو داری؟ مشکوک نگاهی بهش انداختم - میخوای چکار؟ رو تخت کنارم نشست - آخه این همه میگی بی ریخته نشون بده ببینم راست میگی میدونستم نشونش بدم دروغم در میاد - نه ندارم کیشته بلند شد - اوف از دست تو حوری اصلا اعصاب نداریا...من که میدونم اخرش میمونی گردن من - حالا زیاد جوش نخور...گردن مامان بابام میمونم - عه راستی مامانت زنگ‌ زد گفت رسیدی یه زنگ بزنی بهش کلافه پوفی کشیدم - ولش کن بعدا تو شامو درست کن صداش از تو آشپزخونه بلند شد - بیا درست شد بلند شدم و رفتم آشپزخونه - به به که چه کرده نازی خانوم قری به گردنش داد - پس چی فکر کردی هان؟ - ایش حالا کوفت کن که سقف ریخت ♨️ : ۵ 📚 نام رمان : استاد خبیث من 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده ⏰ تعداد پارت در روز : ۱ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
هر صبح باید به شیرینی آغاز شود شبیه لبخند کسی که دوستش داری . . . صبح بخیر♥️🌹 ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
عاشقانه 'میخواهمت'😻💕 اما حیف که فقط،🌚✨ 'خدا' شاهد است...!🕊🌲 ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
💞عــــاشقانہ هایم 💞تـــــمامي ندارد! 💞وقتي” تــــو ” 💞بـهـتریڹ “اتـفـاق ” 💞این روزهاے زندڪَــيم 💞هــستـــی 💞 عاشقانه دوستت دارم'‌ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •── بعد شام بلند شدیم جلوی تلویزیون نشستیم. - حوری تو اون تلویزیون خاموش چی میبینی؟ - هیچ...بدبختیامو - پس یه فیلم پلی کن نکبت چشم غره‌ای بهش رفتم - چه فیلمی میخوای خو؟ - یه تخیلی - ابزار های مرگبار خوبه؟ چشمکی زد چ آدامس تو دهنش رو تند تند جوید - آره همینه فیلم رو پلی کردم و مشغول شدیم - این دختره چقد خنگه خو احمق پسره دوست داره دیگه...ببین چه جذابه - ببند نازی مخم خوردی - آیی فیلم دیدن با تو عذابه با صدای زنگ گوشیم نگاهی بهش انداختم - کیه؟ - مامانم - جوابشون بده گناه دارن - اوکی بابا توهم شدی مدافع حقوق بشر بلند شدم و آیکون سبز رو فشردم - سلام - سلام خویی روله؟ کمو کسری نیری؟ ( سلام خوبی دخترم؟ کمو کسری نداری ) - نه مامان همه چی اوکیه خودمم خوبم شما خوبین؟ - هی چه بشم حوری بی تو ایی ماله چوله، کز کوره ( هی چی بگم حوری بی تو این خونه خالیه، سوت و کوره ) پوزخندی زدم - عجب - د چه کری؟ خوشی؟ درسلت خونی؟ ( دیگه چکار میکنی؟ خوشی؟ درسات رو میخونی ) - همه چی خوبه، نیاز نیست نگران درسام باشی ♨️ : ۶ 📚 نام رمان : استاد خبیث من 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده ⏰ تعداد پارت در روز : ۱ ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️
من مبتلـٰا ترینَم به تُ، به تُویی که، سـٰال‌هـٰاست روزگـٰارِ مَنی...❤️‍🩹 ♥️⃟༺@Roman_cheshm_khan༻⃟♥️