به عمه گفتم میبینی؟ کارِ خدا هم شبیه همینه... بدون اینکه حواسمون باشه که این خدا بود مانع راهمونو برداشت، کارمونو میکنیم و میریم پی کارمون... خدا هر وقت ببینه به بنبست خوردیم، میاد و مانع رو از جلومون برمیداره و ما فکر میکنیم که آره، این خودمون بودیم که به تنهایی از اون مانع و چالش عبور کردیم و به هدفمون رسیدیم...
همینجوری بیسر و صدا، دقیقا جایی که کسی نیست به دادمون برسه، غیاث بودن خودشو نشونمون میده و میاد بهدادمون میرسه و کارمونو پیش میبره و حواسش بهمون هست و کمکمون میکنه...
اینجا دیدم عمهم یه بغضی کرد و گفت آره...راست میگی.... و دیگه اینبار خود عمه کمک مورچه کرد و مانعهای راهشو از جلوش برداشت و با خودش زمزمه میکرد: آره، خدام اینجوریه... و بعد از چند دقیقه رفتیم :)
#شبیهسازی
#تاملیدرطبیعت