#مسابقه#خاطره#پنجم سلام وعرض ادب خدمت دست اندرکاران وهمراهان کانال خوب دهه شصتی ها... خاطره ی که عرض میکنم خدمتتون برمیگرده به دوران دبستان که معلم اون سالمون فامیلمون بود این بنده خدا یه برو بیای داشت تو مدرسه وبرا خودش اسم ورسمی داشت البته تو کتک زدن و گوش مالی و... دقیقا تمام یه سال رو که معلممون بودن وقتی مهمونی میومدن خونه ما جای بنده حقیر از سر سفره و یا پای تلویزیون ویا هرجای دیگه که بودم سریعا به داخل آشپزخونه و توی گاز تغییر میکرد در گازم نامرد خراب بود بسته نمیشد🙊 واقعا ازش میترسیدم. وسط های سال بود وترم دوم بودیم همیشه هم تو کوچه بازی میکردیم خیلی به فوتبال علاقه داشتم تازه هم قیچی برگردون یاد گرفته بودم یه روز تو رفت وامد ماشین ها وادم ها یکی از بچه ها توپ رو انداخت رو هوا منم فرصت رو خوب دیدم یه برگردون بزنم توگل زدم ولی نخورد تو گل 😳😱 خورد تو صورت دختر کوچیک فامیلمون ( همون معلم )که خیلی هم دوسش داشت 😃 هیچی دیگه دختره رو با گریه برد خونه ومنم همونجا تهدید کرد 😭😭😭😂😂😂 گفت جرات داری فردا فلان درس ازت میپرسم بلد نباش. رفتم خونه تو همون گاز نشستم تا خودصبح خوندم همه رو حفظ کردم فرداش اول نفر ازم پرسید همه رو بلد بودم ولی انگار حتماباید کتکه رو میخوردم خیلی خوشحال بودم که همه رو حفظم از هرکس میپرسید بلد نبود منم هی میگفتم آقا ما بگیم آقا مابگیم یعنی ببین همه رو میدونم 😏😏😝 حدود پنج بار تو هر نفر تکرار کردم اونم کفری شد گفت بیا بیرون یه دونه محکم زد پس گردنم گفت حالا برو بشین 😄😀😐 الانه که خنده داره قبلا درد داشت هم توگاز نشستنش هم پس گردنی خوردنش ببخشید طولانی شد موفق وموید باشید ارسالی از آقای موسوی از دهلران💐 @daheshastya