eitaa logo
طرح رشد علمی 🇮🇷🇵🇸
483 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
1هزار فایل
تلاش، معرفی آخرین رویدادها و اخبار علمی روز کشور؛ نشستها و پژوهشهای مرتبط با اخلاق؛ تربیت و مشاوره اسلامی است به جامعه علمی مشتاق به امید رشد و پویایی بالنده‌تر و مؤثرتر.
مشاهده در ایتا
دانلود
📌نتیجه طبق گزارش مسعودی: يكى از دوستان ما كه اهل علم بود مي گفت: در انجمنى در درباره بكر، ، و سخن مي گفتيم و سخنان اهل علم را ياد مي كرديم؛ جمعى از عامه مي آمدند و سخنان ما را مي شنيدند. يكى از آنان كه از ديگران خردمندتر بود و ريش بزرگتری داشت، روزى به من گفت: چقدر در باره و معاويه و فلان و فلان حرف ميزنيد. گفتم: تو در اين باب چه نظر دارى؟ گفت: در باره كى؟ گفتم: در باره على چه ميگوئى؟ گفت: مگر او پدر نيست؟ گفتم: فاطمه كى بود؟ گفت: زن و دختر و خواهر معاويه بود. گفتم حكايت على چگونه بود؟ گفت: در جنگ با پيامبر كشته شد. 📚مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص33. 🌷🇮🇷🌷
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️«ابن ابی الحدید» در كتاب شرح نهج البلاغه خود به چه احادیثی در فضیلت امام علی (ع) از منابع اهل سنت اشاره كرده است؟ 🔹 (ع) در بخشی از خطبه ۱۵۴ «نهج البلاغه» به بيان بخشى از فضايل اهل بيت (عليهم السلام) پرداخته، چنين مى فرمايد: «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ، وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ، وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا، فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً؛ ما مَحرم اسرار [پيامبر خدا] و ياران راستين او و گنجينه داران و درهاى علوم وى هستيم؛ و به خانه ها تنها بايد از درهاى آن وارد شد، و هر كس كه از غير در وارد شود سارقش مى نامند!». اشاره به اين كه ما از همه به پيامبر (ص) نزديكتريم و علم و دانش آن حضرت به ما رسيده است و هركس مى خواهد به تعليمات آن وجود مقدّس و هدايت هاى او راه يابد بايد از طريق ما وارد شود. اين تعبيرات در واقع برگرفته از روايات خود (ص) درباره (عليهم السلام) عموماً و (ع) خصوصاً مى باشد. 🔹احاديثى مانند كه تمام مسلمين را تا روز قيامت به و (عليهم السلام) ارجاع مى دهد و حديث «اَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بَابُهَا فَمَنْ اَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ؛ [۱] من شهر علمم و درِ آن است، هر كس علم مى خواهد بايد از در آن وارد شود». جالب اينكه ابن ابى الحديد هنگامى كه به تفسير اين بخش از خطبه مى پردازد، مى گويد: «آنچه (ع) در اين خطبه به آن اشاره كرده، تنها عشرى از اعشار فضايلى است كه پيامبر اكرم (ص) در روايات بسيار درباره آن حضرت بيان فرموده است». سپس مى افزايد: «منظور من در اينجا رواياتى كه اماميه در زمينه امامت علی (ع) به آن استدلال كرده اند، نيست؛ بلكه منظور رواياتى است كه بزرگان حديث اهل سنت در كتاب هاى خود از (ع) آورده اند و من مختصرى از آن را در اينجا مى آورم». و به دنبال آن بيست و چهار روايت ناب در فضايل آن حضرت نقل مى كند. 🔹مناسب است در اينجا به بعضی از این روایات بسيار پرمحتوا اشاره کنیم. (ص) به (ع) فرمود: «يَا عَلِيُّ إِنَّ اللهَ قَدْ زَيَّنَكَ بِزِينَةٍ لَمْ يُزَيِّنِ الْعِبَادَ بِزِينَةٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْهَا هِيَ زِينَةُ الْأَبْرَارِ عِنْدَ اللهِ تَعَالَى: الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا جَعَلَكَ لَا تَرْزَأُ مِنَ الدُّنْيَا شَيْئاً وَ لَا تَرْزَأُ الدُّنْيَا مِنْكَ شَيْئاً وَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ الْمَسَاكِينِ فَجَعَلَكَ تَرْضَى بِهِمْ أَتْبَاعاً وَ يَرْضَوْنَ بِكَ إِمَاماً؛ [۲] اى ! خداوند تو را به زينتى آراسته است كه بندگانش را به زينتى بهتر از آن نياراسته است و آن، زينت نيكان در نزد خداست كه همان زهد در دنياست. خداوند تو را چنان قرار داده كه چيزى از دنيا گردآورى نمى كنى و دنيا نيز چيزى از تو بر نمى گيرد و نمى كاهد. خداوند به تو محبّت مستمندان را بخشيده و تو را آنگونه قرار داده كه از چنين پيروانى خشنود شوى؛ آنها نيز به پيشوايى همچون تو خشنود باشند». 🔹در روایت دیگری (ص) فرمود:  «خداوند با من درباره (ع) عهدى فرمود [و اشاره به مقامات و فضايل علی كرد] عرض كردم: پروردگارا، آن را براى من بيان فرما؛ فرمود: بشنو! ، و پيشواى دوستان من و نور كسانى است كه اطاعتم كنند، و او كلمه اى است كه پرهيزكاران را به آن ملزم ساختم، كسى كه او را دوست دارد، مرا دوست داشته و كسى كه از وى اطاعت كند، مرا اطاعت نموده است. او را به اين فضايل بشارت ده». [۳] در حدیثی دیگر (ص) فرمود: «هر آن کس که دوست دارد همچون من زندگى كند، و همچون من از دنيا برود، و ساكن بهشت جاويدانى شود كه خداوند آن را غرس كرده، پس بايد (ع) را بعد از من دوست دارد و دوست او را نيز دوست داشته باشد و به امامان پس از من اقتدا كند كه آنها از عترت من اند؛ از باقيمانده گِل من سرشته شدند و خداوند فهم و دانش به آنان داده است. واى بر كسانى از امت من كه آنها را تكذيب كنند و نسبت به من قطع رحم كنند! خداوند هرگز آنها را مشمول شفاعت من نكند!» [۴] پی نوشت‌ها؛ [۱] اين حديث مشهورى است كه در كتب معروف اهل سنت مانند المستدرك على الصحيحين، أبو عبدالله حاكم نیشابوری؛ المعجم الكبير، الطبرانی و غير آنها نقل شده است. [۲] ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود اين حديث را از «ابونعيم اصفهانى» در حلية الأولياء و طبقات الأصفياء، نقل كرده است. [۳] متن عربی روايت در منبع موجود است [۴] متن عربی روايت در منبع موجود است 📕پيام امام اميرالمؤمنين (ع)‏، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، چ اول‏، ج ۶، ص ۸۹ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) @tabyinchannel
🌷🌷🌷 👌۳۰ نکته در یک داستان تکراری از سيره بزرگترین شخصیت عالم هستی چقدر و است. ✨مى‏گويند: ۱- يكى از به بزرگ ۱۲ هديه كرد كه بگيرند. ۲- حضرت نمود و را مأمور خريدارى پيراهن كرد و او پيراهنى به ۱۲ درهم تهيّه كرد و آورد. ۳- حضرت هنگامى كه ديد پول‏ها براى خريد يك پيراهن‏ مصرف شده، به على فرمود: آيا مى‏شود اين معامله را اقاله كنى؟ (رضايت به فسخ معامله از دو طرف را« اقاله» گويند) من پيراهن ‏تر مى‏خواهم. ۴- على باز مى‏گردد و مسأله را با فروشنده در ميان مى‏گذارد و ۵- او معامله را مى‏كند و على پول‏ها را به نزد پيامبر برمى‏گرداند. پيامبر بزرگ مى‏خواهد ‏هايى بدهد؛ درس‏هايى براى آنها كه در آن زمان با او بودند و همراهش آمدند و براى ما كه امروز مى‏شنويم و به گوش مى‏گيريم. ۶- پيامبر در راه به كنيزى برمى‏خورند كه در گوشه‏اى نشسته و غمگين و متحير در خود فرو رفته و ناله مى‏كند. درس اول، و بازجويى و اوست، توجه به و و ‏شكسته است. بيچاره مأمور خريد چيزى بوده و ۴ درهم پولش را گم كرده و اكنون مى‏ترسد كه به خانه برگردد و مورد شكنجه قرار بگيرد. ۷- رسول بزرگ از همان دوازده درهم، چهار درهم بيرون مى‏آورد و گرفتارى را از و بيرون مى‏كشد و ۸- به راه خود را بازار ادامه مى‏دهد و لباسى به چهار درهم مى‏خرد و در همان‏جا به بَر مى‏كند و به‏ راه مى‏افتد و چه درس‏هايى كه با خود مى‏گذارد! ۹- در برگشت، برهنه‏اى فرياد مى‏زند: آيا كسى مرا مى‏پوشاند تا او را خداوند در روزى كه پوشش‏ها فرو مى‏ريزند، بپوشاند؟ رسول بزرگ را كه خريدارى كرده بود، در ‏جا بر او مى‏پوشاند و خود باز مى‏گردد، نه اينكه او را به زحمت بيندازد. نه، خود باز مى‏گردد و لباس خود را به او مى‏دهد تا اينكه براى هم، او برهنه نماند. و در اين صحنه هم درس‏هاى ديگرى است! ۱۰- با ۴ درهم باقى مانده، براى حضرت لباسى فراهم مى‏شود. ۱۱- در آخر راه به همان كنيز درمانده برخورد مى‏كند كه هنوز حيرت‏زده ايستاده و مى‏گويد: مى‏ترسم به خاطر تأخير و دير كردن آزارم دهند. باز رسول بزرگ، با او به راه مى‏افتد و درِ خانه‌ی مولاى او مى‏ايستد و مى‏گويد: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا اهْلَ الدَّارِ». و چنين بود رسول بزرگ؛ كه تا ۳ مرتبه با صداى بلند براى صاحب خانه دعا مى‏كرد و درود مى‏فرستاد و اگر جوابى نمى‏شنيد، باز مى‏گشت. در آخرين مرتبه، جواب سلام از داخل بلند شد و صاحب خانه بيرون آمد و توضيح داد كه ما مى‏خواستيم دعاى شما در حق ما تكرار شود، لذا آخرين دفعه به جوابگويى صدا بلند كرديم. حضرت داستان را خلاصه كرد و جهت تأخير را شرح داد و كرد. ۱۲- مولاى كنيز در جواب عرضه داشت: من به خاطر و شما او را آزاد كردم و در راه خدا رها نمودم. و ۱۳- پيامبر شكر مى‏كند كه عجب بود؛ دو برهنه پوشيده شدند و يك كنيز گرفتار آزاد گرديد ! ?امالى صدوق، ص ۲۳۸. ۱۴- ✅ در همين و داستان درس‏هايى هست براى من، كه حتى با پول يك پيراهن و يك قبا مى‏توان دو برهنه را پوشاند و يك گرفتار را آزاد كرد. و ۱۵- رسول بزرگ عملًا نشان مى‏دهد كه ✨ چگونه مى‏توان با پول كم، كارهاى زياد انجام داد و از هر پيش‏آمد بيشترين نتيجه را گرفت ۱۶- اما من براى اين درس‏ها ندارم. ۱۷- در حالى كه در وسيله تأمين يك خانواده هست و ۱۸- در جهاز يك دختر هست و ۱۹- بر پوشاك ده نفر هست و ۲۰- در ذخيره يك ماه هست و ۲۱- در ‏ام خوراك يك كاروان هست، ۲۲- باز مى‏گويم: "بيش از خودم ندارم و چه كنم؟ خدا برساند!!" ۲۴-🔺اگر روح و و و يا لااقل و ‏دارى و در حوايج و به امور مسلمين در ما زنده مى‏شد، بسيارى از مسائل تأمينى در همين مى‏شد و به كمك فلان كس هم احتياج نمى‏افتاد! ۲۵- درست است كه آنها و مى‏توانند رسيدگى كنند، اما هنگامى كه به آنها نيست و گرفتارى آنها است، نمى‏توان همين‏طور و تراشيد. ۲۶- هر كس به‏اندازه ‏ خود بايد بردارد و به ‏كامان برساند، ۲۷- گرچه آنكه و و دارد، زيادترى دارد. ۲۸- هنگامى كه مسلمين درصدر اسلام نداشتند و آه در بساطشان نبود، با همين و و ‏دارى و و يكديگر را داشتند ۲۹- و لااقل و ‏خوار يكديگر بودند و و براى هم! ۳۰- در نتيجه از ، به رسيدند. 📗روحانيت و حوزه: مشكلات و راهكارها، ص: ۱۸۷. 🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از آنها که باید اما نمیشناسم!
📃 خطاب به در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۵۵: 🔻وصیت می‌کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می‌دارم! به ... من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر می‌دانم! او را وارث می‌خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و آن، و نماینده هزار و چهار صد سال ، ، ، ، ، طلبی و بالأخره است! آری به امام موسی وصیت می‌کنم ... 🔻 حیات و زندگی من است. زیبا‌تر از عشق چیزی ندیده‌ام و بالا‌تر از عشق چیزی نخواسته‌ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می‌دارد، قلب مرا به جوش می‌آورد، مرا ظاهر می‌کند، مرا از و می‌رهاند، دنیای دیگری حس می‌کنم، در عالم وجود محو می‌شوم، و و پیدا می‌کنم. ، دور، ، سحر، ، ، احساس و مرا می‌ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می‌برند ... این‌ها همه و همه از تجلیات عشق است ... و به هستی 🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از فضائل 🌙ماه‌من علي علیه‌السلام
همه‌ی انبیا در سرّشان از (علیهالسلام) بهره میبردند و را در سرّشان با علی می‌خواندند، ولی آنهایی که پی بردند و او را در سرّ خود شناختند، اولوالعزم شدند؛ همه‌ی ملائکه از علی بهره می‌بردند، ولی آنهایی که به او پیدا کردند، ملک مقرّب شدند. ‏⁧ (رحمت الله علیه) 🌷🇮🇷🌷
📚 ﷽ 📚 🗨 چرا ؟ چرا ؟ اگر با شما مشورت می‌شد، چه کسی را غیر از علی معرفی می‌کردید؟ ♦نگرانیِ پیامبر در مورد میراثِ گران‌بهایش! 🔹در سال‌هايى كه ما اين عیدِ بزرگ را در مسجدِ هامبورگ جشن مى‌گرفتيم، خوب به خاطر دارم كه در هيچ سال ناچار نشدم مطلبى را تكرار كنم يا براى اجتناب از تكرارِ مطلب، موضوعِ سخنرانىِ را مسأله‌اى غير از غدير و عليه‌السّلام قرار دهم. همواره با خودم فكر مى كردم كه اگر سال‌ها بگذرد و بخواهم براى همان مردم دربارهٔ غدير سخن بگويم، قافيهٔ سخن تنگ نيست، چون مسأله‌اى كه موضوعِ عيدِ غدير است يک مسألهٔ جزئىِ پيش‌ِپاافتاده نيست بلكه مسأله‌اى بسيار مهم است. 🔹مطلب اين است كه پيامبرى به فرمانِ خدا مأموريت يافته در جهانِ پرغوغاى چهارده قرنِ پيش، جامعهٔ نمونه‌اى بر مبناى اسلام بسازد؛ جامعه‌اى كه به تمامِ معنا يک جامعهٔ انقلابى است، جامعه‌اى است كه وضعِ موجود را كاملاً دگرگون كرده است. 🔹پيغمبرِ بزرگوارِ اسلام به فرمانِ خدا و با اتّكا بر وحىِ خدا، بر پايهٔ توحيد و يكتاپرستى، بر پايهٔ احترام به ارزش‌هاى عالىِ انسانى و بر پايهٔ كنار زدنِ همهٔ ارزش‌هاى ضدّ انسانىِ ديروز، جامعه‌اى نو ساخته است. حالا چنين بنيان‌گذارى، الهام گرفته است كه ماه‌ها، هفته‌ها و روزهاى پايانِ عمرش نزديک مى‌شود. نگران است؛ نگرانِ اين‌كه اين جامعهٔ نوبنياد را با اين خصلت‌هاى نو بايد به دستِ چه كسى سپرد و چه كسى مى‌تواند پس از او اين جامعه را اداره كند؛ اداره‌اى كه همراه با آن، حتّى يک درجه زاويهٔ انحرافى در مسيرِ نهضت به‌وجود نيايد. اين نگرانى بزرگ است؛ مسأله شوخى نيست ... 🔹پيغمبر احساس مى كند، مى‌يابد، مى‌داند و به‌عنوانِ رهبرى الهى، دانا، تيزبين و ژرف‌نگر مى‌بيند كه با انقلابِ اسلام، عدّهٔ معدودى مسلمانِ زُبدهٔ خالص ساخته است؛ بقيّه هم به اسلام و جامعهٔ اسلامى آمده‌اند، نمازِ مسلمانى را مى‌خوانند، ماهِ رمضان هم روزه مى‌گيرند، حتّى زكات هم مى‌دهند، حتّى به ميدانِ جنگ و جهاد هم مى‌روند و براى اسلام شمشير هم مى‌زنند، امّا آيا ساختمانِ درون و جسم و جان و روح و خُلق و عادتِ آن‌ها ساختمانِ خالصِ سرهٔ اسلامى است؟ نه! 🔹تعجّب نكنيد ... چطور پيغمبرِ اسلام نگران است كه اين بزرگ‌ترين ميراث را پس از او چه كسى نگه‌دارى خواهد كرد؟ پيغمبر به اطرافِ خودش نگاه مى‌كند و هر بار نگاه مى‌كند مقدّم بر همه فقط يک انسان واجدِ شرايط مى‌باشد؛ انسانى كه اصولاً از نسلِ انقلابِ اسلام است، چون ده‌ساله بوده كه مسلمان شده و چند سال از همان ده‌سال را نيز زيرِ دستِ پيغمبر بزرگ شده است. او كسى است كه چند سال قبل از بعثت را هم با خصلت‌هاى پيغمبرِ بزرگوارِ اسلام رشد كرده است: . 🔹اين انسانِ زُبدهٔ آگاهِ هوش‌مندِ بافضيلت، كودک بود كه به خانهٔ محمّد رفت؛ دوران كودكى را در خانهٔ پاکِ پيغمبر گذراند. ده ساله شد كه نهضت اسلام شروع شد؛ اوّلين مردى بود كه اسلام را پذيرفت؛ چه اسلام‌پذيرفتنى؟ خالص، مخلص، باصفا، باصميميّت، بى‌دَغَل، بى‌طمع؛ نه طمع در رياست دارد، نه طمع در ثروت دارد، نه طمع در سالارىِ لشكر دارد؛ هيچ طمعى ندارد. خالص در راهِ خدا! 🔹شما اصلاً از فرمانِ خدا صرف‌نظر كنيد، از تصميمِ پيغمبر صرف‌نظر كنيد؛ فكر كنيد كه به جاى پيغمبر، يک رهبرِ ديگر جامعه‌اى را با آن خونِ دل ساخته بود، مى‌آمد با شما و با آن‌ها كه با تاريخِ سرنوشتِ اسلام آشنايى دارند و با اين حقايقِ اجتماعى هم كه عرض كردم آشنا هستند مشورت مى‌كرد و مى‌گفت چه كسى مى‌تواند پس از من اين ميراث را به خوبى نگه دارد و نهضتِ اسلام را در مسيرش نگه دارد تا منحرف نشود؟ چه كسى را مى‌توانيم معرفى كنيم غير از على؟ منصف باشيد. قصّهٔ شيعه و سنى مطرح نيست. 🔹آیا پيغمبر نگران بود كه اگر دست على عليه‌السّلام را بگيرد و بگويد "من كنت مولاه فهذا على مولاه"، مردم على را ترور كنند؟ نگرانىِ پيغمبر اين نبود، او چنين ترسى از مردم نداشت، پيغمبر نگرانىِ ديگرى داشت؛ از اين‌طرف نگران بود كه اگر على بر سرِ كار نيايد ميراثِ گران‌بهايش ـ يعنى جامعهٔ نوساخته و نوخاستهٔ اسلامى ـ به چه سرنوشتى دچار خواهد شد، و از آن‌سو نگران بود كه اگر على را به فرمانِ خدا به زمام‌دارى منصوب كند عكس‌العملِ سياسى دارد. مسأله اين است كه پيغمبر از عكس‌العمل‌هاى سياسىِ اين امر كه ممكن بود يک بحرانِ سياسى در مسيرِ نهضتِ اسلام به‌وجود بياورَد بيمناک بود. شهید_آیت‌الله_بهشتی 📚 ولایت رهبری روحانیت (۱۳۹۰) ص ۷۴-۸۳ (سخنرانی در سال ۱۳۵۱ آبادان) .
🌷🌷🌷 👌۳۰ نکته در یک داستان تکراری از سيره بزرگترین شخصیت عالم هستی چقدر و است. ✨مى‏گويند: ۱- يكى از به بزرگ ۱۲ هديه كرد كه بگيرند. ۲- حضرت نمود و را مأمور خريدارى پيراهن كرد و او پيراهنى به ۱۲ درهم تهيّه كرد و آورد. ۳- حضرت هنگامى كه ديد پول‏ها براى خريد يك پيراهن‏ مصرف شده، به على فرمود: آيا مى‏شود اين معامله را اقاله كنى؟ (رضايت به فسخ معامله از دو طرف را« اقاله» گويند) من پيراهن ‏تر مى‏خواهم. ۴- على باز مى‏گردد و مسأله را با فروشنده در ميان مى‏گذارد و ۵- او معامله را مى‏كند و على پول‏ها را به نزد پيامبر برمى‏گرداند. پيامبر بزرگ مى‏خواهد ‏هايى بدهد؛ درس‏هايى براى آنها كه در آن زمان با او بودند و همراهش آمدند و براى ما كه امروز مى‏شنويم و به گوش مى‏گيريم. ۶- پيامبر در راه به كنيزى برمى‏خورند كه در گوشه‏اى نشسته و غمگين و متحير در خود فرو رفته و ناله مى‏كند. درس اول، و بازجويى و اوست، توجه به و و ‏شكسته است. بيچاره مأمور خريد چيزى بوده و ۴ درهم پولش را گم كرده و اكنون مى‏ترسد كه به خانه برگردد و مورد شكنجه قرار بگيرد. ۷- رسول بزرگ از همان دوازده درهم، چهار درهم بيرون مى‏آورد و گرفتارى را از و بيرون مى‏كشد و ۸- به راه خود را بازار ادامه مى‏دهد و لباسى به چهار درهم مى‏خرد و در همان‏جا به بَر مى‏كند و به‏ راه مى‏افتد و چه درس‏هايى كه با خود مى‏گذارد! ۹- در برگشت، برهنه‏اى فرياد مى‏زند: آيا كسى مرا مى‏پوشاند تا او را خداوند در روزى كه پوشش‏ها فرو مى‏ريزند، بپوشاند؟ رسول بزرگ را كه خريدارى كرده بود، در ‏جا بر او مى‏پوشاند و خود باز مى‏گردد، نه اينكه او را به زحمت بيندازد. نه، خود باز مى‏گردد و لباس خود را به او مى‏دهد تا اينكه براى هم، او برهنه نماند. و در اين صحنه هم درس‏هاى ديگرى است! ۱۰- با ۴ درهم باقى مانده، براى حضرت لباسى فراهم مى‏شود. ۱۱- در آخر راه به همان كنيز درمانده برخورد مى‏كند كه هنوز حيرت‏زده ايستاده و مى‏گويد: مى‏ترسم به خاطر تأخير و دير كردن آزارم دهند. باز رسول بزرگ، با او به راه مى‏افتد و درِ خانه‌ی مولاى او مى‏ايستد و مى‏گويد: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا اهْلَ الدَّارِ». و چنين بود رسول بزرگ؛ كه تا ۳ مرتبه با صداى بلند براى صاحب خانه دعا مى‏كرد و درود مى‏فرستاد و اگر جوابى نمى‏شنيد، باز مى‏گشت. در آخرين مرتبه، جواب سلام از داخل بلند شد و صاحب خانه بيرون آمد و توضيح داد كه ما مى‏خواستيم دعاى شما در حق ما تكرار شود، لذا آخرين دفعه به جوابگويى صدا بلند كرديم. حضرت داستان را خلاصه كرد و جهت تأخير را شرح داد و كرد. ۱۲- مولاى كنيز در جواب عرضه داشت: من به خاطر و شما او را آزاد كردم و در راه خدا رها نمودم. و ۱۳- پيامبر شكر مى‏كند كه عجب بود؛ دو برهنه پوشيده شدند و يك كنيز گرفتار آزاد گرديد ! ?امالى صدوق، ص ۲۳۸. ۱۴- ✅ در همين و داستان درس‏هايى هست براى من، كه حتى با پول يك پيراهن و يك قبا مى‏توان دو برهنه را پوشاند و يك گرفتار را آزاد كرد. و ۱۵- رسول بزرگ عملًا نشان مى‏دهد كه ✨ چگونه مى‏توان با پول كم، كارهاى زياد انجام داد و از هر پيش‏آمد بيشترين نتيجه را گرفت ۱۶- اما من براى اين درس‏ها ندارم. ۱۷- در حالى كه در وسيله تأمين يك خانواده هست و ۱۸- در جهاز يك دختر هست و ۱۹- بر پوشاك ده نفر هست و ۲۰- در ذخيره يك ماه هست و ۲۱- در ‏ام خوراك يك كاروان هست، ۲۲- باز مى‏گويم: "بيش از خودم ندارم و چه كنم؟ خدا برساند!!" ۲۴-🔺اگر روح و و و يا لااقل و ‏دارى و در حوايج و به امور مسلمين در ما زنده مى‏شد، بسيارى از مسائل تأمينى در همين مى‏شد و به كمك فلان كس هم احتياج نمى‏افتاد! ۲۵- درست است كه آنها و مى‏توانند رسيدگى كنند، اما هنگامى كه به آنها نيست و گرفتارى آنها است، نمى‏توان همين‏طور و تراشيد. ۲۶- هر كس به‏اندازه ‏ خود بايد بردارد و به ‏كامان برساند، ۲۷- گرچه آنكه و و دارد، زيادترى دارد. ۲۸- هنگامى كه مسلمين درصدر اسلام نداشتند و آه در بساطشان نبود، با همين و و ‏دارى و و يكديگر را داشتند ۲۹- و لااقل و ‏خوار يكديگر بودند و و براى هم! ۳۰- در نتيجه از ، به رسيدند. 📗روحانيت و حوزه: مشكلات و راهكارها، ص: ۱۸۷. 🌷🇮🇷🌷