او در میان نوارهایی که صدای گذشته را زمزمه میکردند؛
در میان گرد و غباری که سالها خاطره را در خود پنهان کرده بود؛
در میان لحظههایی که دیگر کسی به یاد نمیآورد؛
در میان آهنگ هایی که دیگر هیچکس گوش نمی داد؛
گم شده بود..
- زندگی در میان صدای گنجشکها هنگام صبح، در عطر نان تازه، در لبخند رهگذری که بیدلیل مهربان است،جاری است.
زندگی همین لحظهایست که نفس میکشی و چشمهایت را به نور میسپاری. نه در دوردستها، نه در آرزوهای دور و دراز بلکه زندگی همینجاست، در کنار تو، در میانی جویبار ها !
زندگیدرهمیننزدیکیست!