مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یازب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه ای باشد ز لوح حال هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
من و باد و صبا مسکین،دو سرگردان بی حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیا و از عقبی
نیاید هیچ چشمش به جز خاک سرکویت
[حافظ]
Ruby
𝙍𝙪𝙗𝙮
من به شخصه خودم خیلی اشک ریختم باهاش... Ruby
اوکی ولی حتی اسم چاووشی هم میتونه منو به یاد تمام دردایی که اونا تحمل کردن بندازه.... 💔
تمام درد ها، غم ها، دلتنگی ها، جدایی ها، حسرت ها و...
خواستم بگم منم همشو فهمیدم ها.. همشو؛