خیلی روی حلال و حروم حساس بودند. اولین شغلشان کار در مغازه شیرفروشی بود، وقتی از شغلش آمد بیرون دلیلش را که پرسیدم، گفت: من باید شیر را بکشم بدم به مردم و چون من میدونم صاحب مغازه آب میکند داخل شیر، وزن شیر خالص، کمتر میشود و آب قاطی شیر میشود، ولی باید پول شیر را بدهند من نمیتوانم به مردم دروغ بگویم. یک روز دیدم که وسایل بنایی خریده با خوشحالی اومدند خونه و گفتند: دیگر ناراحت نباش، پولهایم دیگر حلال است و شُبهه ندارد. تا وقتی که سپاه تشکیل شد، دیگر ایشان روزها سپاه بودند و شبها بنایی میکردند. از سپاه حقوقی دریافت نمیکردند و رفتن به سپاه را بر خود وظیفه میدانستند.
#شهید_عبد_الحسین_برونسی
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لَنگَر زَده پَهلوےِ تو ڪِشتےِ هِدایَت
وَقتے پِدَرَت هادے ومَهدے پِسَرَت شُد
♥️#بابایمهدیخوشاومدی
🎉 #ولادتامامحسنعسکری
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هفتاد
در همان پاشنه در، نگاهمان به هم گره خورد و بی آنکه حرفی
بزند از نقش نگاهش دلم لرزید...
از چوبلباسی کنار در کاپشنش را پایین کشید..
و در همین چند لحظه حساب همه چیز را کرده بود که شمرده پاسخ داد
_عصر آماده باشید، میام دنبالتون بریم فرودگاه دمشق. برا شب بلیط
میگیرم.
منتظر پاسخم حتی لحظهای صبر نکرد، در را پشت سرش آهسته بست.. و همه در و دیوار دلم در هم کوبیده شد که شیشه بغضم شکست...😞😭
به او گفته بودم در ایران جایی را ندارم و نمیفهمیدم چطور دلش آمد به همین سادگی راهی ایرانم کند..
که کاسه چشمانم از گریه پُر شد و دلم از #ترس_تنهایی خالی!
امشب که به تهران میرسیدم با چه رویی به خانه میرفتم.. 😢😓
و با دلتنگی مصطفی چه میکردم که این مدت به عطر شیرین محبتش دل بسته بودم...
دور خانه میچرخیدم و پیش مادرش صبوری میکردم تا اشکم را نبیند.. 😞و تنها با لبخندی ساده از اینهمه مهربانیاش تشکر میکردم.. 😊
تا لحظه ای که مصطفی🌸 آمد...
ماشین را داخل حیاط آورد تا در آخرین لحظات هم از این #امانت محافظت کند و کسی #متوجه خروجم از خانه نشود...
درِ عقب را باز کردم...
و ساکت سوار شدم، از آینه به صورتم خیره ماند و زیر لب سلام کرد...
دلخوری از لحنم میبارید و نمیشد پنهانش کنم که پاسخش را به سردی دادم و دیدم شیشه چشمانش از سردی سلامم مِه گرفت...
در سکوتِ مسیر داریا تا فرودگاه دمشق،✈️ حس میکردم نگاهش روی آینه ماشین از چشمانم دل نمیکَند..
که صورتم از داغی احساسش گُر گرفت و او با لحنی ساده شروع کرد...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
برای درمان به انگلیس اعزام شد!
خون لازم داشت؛ گفت خونِ غیرمسلمان نزنید
توجه نکردند و هرچه زدند، بدنش نپذیرفت!
خون یک مسلمان جواب داد
پزشکش که دکتر کلیز نام داشت، بواسطهی آن مسلمان شد و گفت یک معجزه است :)
#شهید_حمیدرضا_مدنی_قمصری
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی پیرامون آزادی قدس 🕊✌️
🎙 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
🌷 پنج پسر داشتم، اما عبدالله چیز دیگری بود.
یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم. زل زد تو چشم هایم. نگاهش دلم را لرزاند. گفت: مامان من تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟
🌷 گفتم: مادر نرو سوریه. عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها که چادرت رو می کشدی سرت و دست ما پنج تا رو می گرفتی و میکشوندی تو هیئت و مسجد...
🌷 در روضه ضجه می زدی و می گفتی: کاش کربلا بودیم یاری ات می کردیم، یادته؟؟ بلند بلند داد می زدی که خانم زینب من و بچه هام فدات بشیم.
🌷 بفرما الان وقت عمل شده. گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون ؛ مگه هیچ کدام از اونایی که زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن. آنقدر گفت و گفت تا راضی ام کرد.
✍به روایت مادر بزرگوار شهید
#شهید_عبدالله_باقری
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
مبادا مسایل پیش پا افتاده و زودگذر دنیوی شما را مشغول خود سازد. آن چه ماندنی است، ایمان، تقوی، ایثار و کمک کردن به دیگران است. سعی کنید مردم از شما نرنجند، حتی در مقابل [بدی] دیگری خوبی کنید تا او به اشتباهاتش پی ببرد.
#شهید_جلال_شعبانی
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی حاج نریمان پناهی
در منزل شهید مجید قربانخانی
#اللهم_ارزقنا_شهادت💔
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هفتادویک
با لحنی ساده شروع کرد
_چند روز پیش دوتا ماشین بمب گذاری شده تو دمشق منفجر شد، پنجاه نفر کشته شدن.
خشونت خوابیده در خبرش نگاهم را تا چشمانش در آینه کشید و او نمیخواست دلبسته چشمانم بماند..
که نگاهش را پس گرفت و با صدایی شکسته ادامه داد
_من به شما حرفی نزدم که دلتون نلرزه!
لحنش غرق غم بود و مردانه مقاومت میکرد تا صدایش زیر بار غصه نلرزد...
_اما الان بهتون گفتم تا بدونید چرا با رفتن تون مخالفت نمیکنم #ایران تو #امنیت و #آرامشه، ولی
#سوریه معلوم نیس چه خبر میشه، خودخواهیه بخوام شما رو اینجا نگه دارم.
به قدری ساده و صریح صحبت میکرد که دست و پای دلم را گم کردم و او راحت حرف دلش را زد
_من آرامش شما رو میخوام، نمیخوام صدمه ببینید. پس برگردید ایران بهتره، اینجوری خیال منم راحتتره.
با هر کلمه قلب صدایش بیشترمیگرفت، حس میکردم حرف برای گفتن فراوان دارد...
و دیگر کلمه کم آورده بود که نگاهش تا ایوان چشمانم قد کشید و زیرلب پرسید
_سر راه فرودگاه از زینبیه رد میشیم، میخواید بریم زیارت؟
میدانستم #آخرین_هدیه_ای است که برای این دختر شیعه در نظر گرفته...
و خبر نداشت ۸ ماه پیش...
وقتی سعد🔥 مرا به داریا میکشید، دل من پیش زینبیه😢💚 جا مانده بود که به جای تمام حرف دلم تنها پاسخ همین سؤالش را دادم
_بله!😢💚
و بی اراده دلم تا دو راهی زینبیه و داریا پر کشید،..
نذری که ادا شد...😢😍
و از بند سعد🔥 آزادم کرد،...
دلی که دوباره شکست و نذر دیگری که میخواست بر
قلبم جاری شود و صدای مصطفی خلوتم را پُر کرد
_بلیطتون برای ساعت ۹ شب، فرصت زیارت دارید.
و هنوز از لحنش..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
- هیئت نباید بری!
+ چرا..؟!
- مگه نگفتی من سوریه نرم.
من سوریه نمیرم، اسم تو هم سمیه نیست،
اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست کوروشه.
اسم فاطمه رو هم عوض میکنیم. هیئت و مسجدم نمیریم و فقط توی خونه نماز میخونیم،
تو هم با زنان کوفی محشور میشی!
+ اصلا نگران نباش هیئت نمیریم!
بعد از ظهر نرفتم شب که شد، دیدم نمیشود هیئت نرفت.
گفتم: پاشو بریم هیئت!
- قرار نبود بری آزیتا خانم..!
+ چرا اینجوری میکنی آقا مصطفی؟
- قبول میکنی من سوریه برم،
تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی
اسم دخترم فاطمه اسم پسرم محمد علی..؟
در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری..!
+ من رو با هیئت تهدید میکنی؟
بله یا رومی روم یا زنگی زنگ!
کمی فکر کردم و گفتم: قبول اسم تو مصطفیست!
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️پست ویژه ۲ امروز کانال منتظران ظهور
🎥سرگذشت قوم بنی اسرائیل و رابطه آن با آخرالزمان پیش از ظهور
بسیار مهم ویدیویی درباره آخرالزمان که نباید از دست داد
➖➖➖➖➖➖➖
شهید شُدݩ
یڪ اتِفــاق نیست..
بـایَد خـونِ دݪ بُخورۍ
دَغدغه هاۍِ هیأت
دَغدَغه هاۍِ کار جَهادۍ
دَغدَغه هاۍِ تـَرڪِ گُناه
دَغدَغه هاۍِ شهادت
وَ تَفریحِ ساݪِم
شَهیدانه زیستَن سَخت اَست
#شهید_محسن_حججی
https://eitaa.com/Ruhollah1373