#فوق_العاده_زیبا
💢شاکر و صابر
حضرت ایوب را نماد #صبر میدانیم.
اما ایشان یکجا از شیطان به خدا #شکایت میکند:
به یاد آر بنده ما #ایوب را آنزمان که پروردگار خود را ندا داد که #شیطان مرا دچار #عذاب وگرفتاری نموده
🔵 سوره مبارکه صاد آیه ۴۱
ایوب نبی از چه چیزی خسته شد و زبان به شکایت گشود؟
امام صادق(ع) پاسخ این سوال را در #روایتی داده اند:
شیطان به خدا گفت، چون به ایوب نعمتهای زیادی عطا کرده ای او #شاکر است.
خداوند برای اینکه به همه #عبودیت و #اخلاص ایوب را ثابت کند؛ نعمتها را از او یکی یکی گرفت تا دچار به ابتلا و بیماری شود.
تا آن زمان ایوب نبی #شاکر بود اما پس از آن به مقام #صبر میرسد.
نکته جالب اینجاست که #ایوب نبی از یک حرف آزرده خاطر شد، وقتی در بیماری سخت بود، #علمای_بنی_اسرائیل نزد او آمدند و گفتند: ای ایوب چه #گناهی کرده ای که خداوند تو را اینگونه #عذاب کرده است؟
✅ این #زخم_زبان علمای بنی اسرائیل باعث شد ایوب نبی رنجیده شود.
او در اوج نعمت، #شاکر بود و امتحان شد...
و در اوج سختی و از دست دادن نعمت #صابر بود و امتحان شد...
خدا در هر حال بندگانش را #امتحان میکند
امتحانت را درست تشخیص بده
🔵علل الشرایع ج ۱
👈 هیات رزمندگان اسلام
🆔 @eheyat
بسیار زیبا👌👌
#امتحان سخت مسلمانی...
شخصى مقیم لندن بود.
تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد.
راننده بقیه پول را که بر می گرداند 20 پنی اضافه تر می دهد!
می گفت: «چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنی اضافه را برگردانم یا نه؟
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنی را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی.»
گذشت و به مقصد رسیدیم.
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: «آقا از شما ممنونم.»
پرسیدم: «بابت چی؟»
گفت: «می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم.
وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنی را پس دادید بیایم.
فردا خدمت می رسیم!»
تعریف می کرد: «تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنی می فروختم...!»
# هیئت رزمندگان اسلام بندرانزلی