زمعنی هر که بیگانه است از خلوت کند وحشت
وگرنه اهل معنی را دل از خلوت نمی گیرد
#صائبتبریزی
#خلوت
@SAEB_TABRIZ
خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلی
خانه ی ما از درون ابر است و بیرون آفتاب
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ
چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست
جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ
از خُلقِ تنگ بر تو جهان تنگ گشته است
بیرون ز پایِ خویش کن این کفشِ تنگ را
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ
ذوق وصال میگزد از دور پشت دست
گرم است بس که صحبت من با خیال تو
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ
چون به رنگ زرد من بر میخورد برگ خزان
زعفران میمالد از خجلت به روی خویشتن
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ
در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز
در آفتاب، سایهٔ شاه و گدا یکیست
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ
شور عشق است نمک، مائدهی هستی را
ای خوش آن عمر که در شغل محبت گذرد
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ
به چشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست
نبسته است کسی شاهراه دلها را
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو
عالم پرست از تو و خالی است جای تو
هر چند کاینات گدای در تواند
یک آفریده نیست که داند سرای تو
تاج و کمر چو موج و حباب است ریخته
در هر کناره ای ز محیط سخای تو
آیینه خانه ای است پر از آفتاب و ماه
دامان خاک تیره ز موج صفای تو
هر غنچه را ز حمد تو جزوی است در بغل
هر خار می کند به زبانی ثنای تو
یک قطره اشک سوخته، یک مهره گل است
دریا و کان نظر به محیط سخای تو
خاک سیه به کاسه نمرود می کند
هر پشه ای که بال زند در هوای تو
در مشت خاک من چه بود لایق نثار؟
هم از تو جان ستانم و سازم فدای تو
عام است التفات کهن خرقه عقول
تشریف عشق تا به که بخشد عطای تو
غیر از نیاز و عجز که در کشور تو نیست
این مشت خاک تیره چه دارد سزای تو؟
عمر ابد که خضر بود سایه پرورش
سروی است پست بر لب آب بقای تو
صائب چه ذره است و چه دارد فدا کند؟
ای صد هزار جان مقدس فدای تو
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ
هندوستان
القلب حرم الله صائب روا مدار که بیتُ الحرامِ دل از فکرهای بیهُده بیتُ الصنم شود #صائب_تبریزی @S
نیَم ثابت قدم در کفر و ایمان از دو رنگیها
گهی بیت الحرام خویش و گه بتخانه خویشم
#صائبتبریزی
@SAEB_TABRIZ