🍃بسم رب المهدی صلوات الله علیه🍃
یافاطمة الزهراصلوات الله علیها
#این_الرجبیون …
نزدیک است، که باران بگیرد…!
صدای قدمهایش را میشنوی؟
هَل مِن ناصر یَنصُرُنی...؟
آیا کسی هست
که مرا یاری کند؟
مهدی ترا میخواند
#پویش_همگانی
#قرائت_روزانه_دعای_فرج_و
#چهارده_صلوات
#هروزازاولین_روزتاآخرین_روزماه_رجب
به #نیت فرج مولا صاحب العصروالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#اشترک_این_فراخوان
#لبیک_یا_مهدی
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
امام محمد باقر صلوات الله علیه:
" اگر یک روز را صبح کردید
و یکی از ایشان (آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین) را در میان خود ندیدید،
به خداوند عزوجل استغاثه کنید...
و در چنين حالتی چه زود است
که گشايش حاصل شده
و فرج الهی برسد."
📚بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۳۶
پ.ن:
ای وای بر ما...
ما که هزاران شب را صبح کردیم...
نه مولایمان را دیدیم و نه نبودنش را حس کردیم...
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از بیانات امام خامنه ای مدظله العالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 ویژه ماه رجب
📹 رهبر انقلاب: توصیه میکنم خودم را و شما را که از برکات #ماه_رجب استفاده کنیم با تقویت پیوند و ارتباط قلبی با خدای متعال.
🔴به بیانات امام خامنه ای مدظله العالی بپیوندید 👇
@byanat_khamenei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای اول ماه برای رفع گرفتاریها و گشایش امور با صدای بلند تو خونه پخش کنید 🤲🏼
ما رو هم از دعای خیرتون محروم نکنید🙏
مادر از نسل حسن بابایش از نسل حسین
خلقتی اینگونہ در بین خلایق نادر استــ💕
#نوهحضرتاربابخوشآمدی :)
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
❣امام محمد باقر علیه السلام:
«بر مردم زمانی می آید که امامشان از منظر آنان #غایب می شود. خوشا به حال آنان که در آن زمان در امر ما ثابت بمانند.»
📚کمال الدین و تمام النعمة ج۱ ص۳۳
#امام_زمان
#عصر_غیبت
#ولادت_امام_محمد_باقر_علیه_السلام
14صلوات امشب هدیه میکنیم به آقا امام زمان(عج) به نیت 👇
🌷# شهید_ مهدی نوروزی
🍃 ولادت_ ۱۳۶۱/۳/۱۵
🍂شهادت_ ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
#اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل
#فرجهم
#التماس_دعای فرج
🍃🌸
✍رهبر انقلاب:
آنهایی که سلیمانی را شهید کردند- ترامپ و امثال او- جزو فراموش شدگان تاریخ خواهند بود. امّا او تا ابد زنده است؛ دشمنان او گم و گور خواهند شد.
و جایشان در زبالهدان تاریخ است البته انشاءالله بعد از آنکه تقاص دنیویشان را بدهند...
☑️کانال شهید سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
https://eitaa.com/SAHABZAMAN/31128
♥️🕊صلوات خاصه حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها(بسیارپرفضیلت)
لحظه ای یاد صاحب الزمان(عج)باشیم
#سهدقیقهدرقیامت پارت ۱ گذر ایام پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانواده ای مذهبی
#سهدقیقهدرقیامت
پارت ۲
نیمه چپ بدنم به شدت درد می کرد. راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید می لرزید. فکر کرد من حتما مرده ام. یک لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد!
آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج می شود. به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم.
ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود. نیمه چپ بدنم خیلی درد می کرد! یکباره یاد خواب دیشب افتادم. با خودم گفتم: این تعبیر خواب دیشب من است. من سالم می مانم. حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا علیه السلام منتظرند. باید سریع بروم. از جا بلند شدم . راننده پیکان گفت: شما سالمی!
گفتم: بله. موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم. با اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم. راننده پیکان داد زد: آهای، مطمعنی سالمی؟ بعد با ماشین دنبال من آمد. او فکر می کرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم. کاروان زائران مشهد حرکت کردند. درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت.
بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد. اما همیشه دعا می کردم که مرگ ما با شهادت باشد.
در آن ایام، تلاش بسیاری کردم تا مانند برخی رفقایم، وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه، همان لباس یاران آخر الزمانی امام غائب از نظر است.
تلاش های من بعد از مدتی محقق شد و پس از گذراندن دوره های اموزشی، در اوایل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم.
این راهم باید اضافه کنم که من از نظر دوستان و همکارانم، یک شخصیت شوخ، ولی پر کار دارم. یعنی سعی می کنم ، کاری که به من واگذار شده را درست انجام دهم، اما همه رفقا می دانند که حسابی اهل شوخی و بگو بخند و سر کار گذاشتن و ... هستم. رفقا می گفتند که هیچ کس از همنشینی با من خسته نمی شود. در مانورهای عملیاتی و در اردوهای اموزشی، همیشه صدای خنده از چادر ما به گوش می رسید. مدتی بعد، ازدواج کردم و مشغول فعالیت روزمره شدم. خلاصه اینکه روزگار ما، مثل خیلی از مردم، به روزمرگی دچار شد و طی می شد. روزها محل کار بودم و معمولا شب ها با خانواده. برخی شب ها نیز در مسجد و یا هیئت محل حضور داشتیم. سال ها از حضور من در میان اعضای سپاه گذشت. یک روز اعلام شد که برای یک مأموریت جنگی آماده شوید.
سال ۱۳۹۰ بود و مزدوران و تروریست های وابسته به آمریکا، در شمال غرب کشور و در حوالی پیرانشهر، مردم مظلوم را به خاک و خون کشیده بودند. آن ها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف کرده و از آنجا به خودروهای عبوری و نیروهای نظامی حمله می کردند. هر بار که سپاه و نیروهای نظامی برای مقابله آماده می شدند، نیروهای این گروهک تروریستی به شمال عراق فرار می کردند. شهریور همان سال و به دنبال شهادت سردار جان نثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه نیروهای ویژه به منطقه آمده و عملیات بزرگی را برای پاکسازی کل منطقه تدارک دیدند. عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چند تن از نیروهای پاسدار، ارتفاعات و کل منطقه مرزی، از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد. من در آن عملیات حضور داشتم. یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه کردم، حس خیلی خوبی بود. آرزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم، اما با خودم می گفتم: ما کجا و توفیق شهادت ؟! دیگر آن رو حیات دوران جوانی و عشق به شهادت در وجود ما کمرنگ شده بود. در آن عملیات، به خاطر گرد و غبار و آلودگی خاک منطقه و ... چشمان من عفونت کرد. آلودگی محیط، باعث سوزش چشمانم شده بود. این سوزش، حالت عادی نداشت. پزشک واحد امداد، قطره ای را در چشمان من ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب می شوی. ساعتی گذشت اما همینطور درد چشم مرا اذیت می کرد. چند ماه از آن ماجرا گذشت. عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به کلی پاکسازی شود. نیروها به واحدهای خود برگشتند، اما من هنوز درگیر چشم هایم بودم. بیشتر، چشم چپ من اذیت می کرد. حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم. در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردم اما جواب درستی نگرفتم. تا اینکه یک روز صبح، احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده! درست بود! در مقابل آینه که قرار گرفتم، دیدم چشم من از مکان خودش خارج شده! حالت عجیبی بود. از طرفی درد شدیدی داشتم.
همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس می کردم که مرا عمل کنید.
دیگر قابل تحمل نیست. کمیسیون پزشکی تشکیل شد. عکس ها و آزمایش های متعددی از من گرفتند. در نهایت تیم پزشکی که متشکل از یک جراح مغز و یک جراح چشم و چند متخصص بود، اعلام کردند: یک غده نسبتا بزرگ در پشت چشم تو ایجاد شده، فشار این غده باعث جلو آمدن چشم گردیده. به علت چسبیدگی این غده به مغز، کار جداسازی آن بسیار سخت است.
https://eitaa.com/SAHABZAMAN