🟣 مردان بی ادعا
✍آن شب سحر، همه داشتند برای عملیات آزادسازی مورک سوریه که در اشغال تکفیری های داعش بود آماده می شدند. بعد از نماز صبح، برای برداشتن مقداری وسیله به سمت نماز خانه رفتم. برق را روشن کردم.در گوشه نمازخانه چهره مرد میانسال محاسن سفیدی را دیدم مشغول نماز بود و عجیب حال خوبی داشت.🤔
به آرامی نزدیکش شدم؛ به پهنای صورت می ریخت و زیر لب نجوا می کرد.
🦋👈 کنارش نشستم و با شوخی به او گفتم: حاجی خوش به حالتون شده ها!
همه فرشته ها و ملائک را یکجا دور خودتون جمع کردید! اینجا فقط یک قرآن بر سر کردن کم دارید!
🌿👈ماه رجب بود و چند روزی میشد که از اعتکاف آمده بود سوریه!
همانطور که چشمانم را به صورتش دوخته بودم با مهربانی و آرامش به رویم نگاه کرد و گفت:« آن شب قدری که امضا میکنند که محاسنمان غرق خون شود؛ آن شب، شب قدر ماست!»
🦋👈«دوباره با شوخی گفتم:ای بابا حاجی کمی هم برای ما دعا کنید شما که همه چیز را برای خودتان میخواهید.
🦋👈 دوباره نگاهم کرد و گفت: «شما برای من دعا کنید امشب اون شبی باشه که برای ما بنویسند کاش محاسنمون خضاب بشه!»
🌹سیب سرخی سر نیزه است،
دعا کن من نیز،
این چنین کال نمانم،
به شهادت برسم!🌹
🦋👈«یکدفعه گفت: از رزمنده ها کسی تربت کربلا داره؟»و یکی از بچه ها سریع یک سجاده کوچک با یک مهر که تربت کربلا بود براشون آورد.
بهشون گفتم: حاجی بعد نمار می آیید دعای عهد بخونیم؟ ایشون گفت: ما عهدمون رو بستیم».❤️
و فردای همان سحر یکم خرداد سال ۹۳، در عملیات آزادسازی مورک، سردار حاج عبدالله اسکندری به آرزوی قلبی اش رسید و همچون مولایش سیدالشهدا [علیه السلام] سرش از تن جدا شد و محاسنش خضاب گردید.
🌹گفت: سرها رسید از پی هم مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه حبیب بود
مولا نوشته بود بیا حبیب ما!
تنها همین؛ چقدر پیامش غریب بود!🌹
🦋👈شهید اسکندری انسان بسیار مسئولیت پذیر بود.در تمام هشت سال دفاع مقدس در جبههها حضور داشت و در جبهه سوسنگرد همرزم شهید جاوید الاثر احمد متوسلیان بود.
🌿👈این سردار خطه فارس در عملیاتهای خیبر، بدر، والفجر ۸، کربلای ۱، ۳، ۴، ۵ و ۸ و والفجر ۱۰ مسئولیتهای مهم و کلیدی بر عهده داشت. بعد از دوران دفاع مقدس نیز در عرصههای سازندگی سر از پا نمیشناخت و بیوقفه در تلاش و تکاپو بود.
🦋👈او بسیار صندلی گریز بود.🤔
دوستان و اطرافیان او نقل میکنند که به هیچ عنوان به دنبال مقام و پست نبود به همین خاطر هرجا به او ماموریت میدادند میرفت و زمانی که خدمتش تمام میشد بسیار راحت پست و مقام خود را تحویل میداد.
🌿👈 بازنشستگی براییش تعریف نشده بود.با همان سن و سال که نشان از میانسالی می داد برای دفاع از حرم اهل بیت راهی سوریه شد.
در دفاع از حرم خواهر امام حسین علیه السلام در اولین روزهای خرداد سال ۹۳در نبرد با داعشیان به آرزوی دیرینه اش رسید و محاسنش به خون گلویش خضاب شد و مانند امام و مولایش سرش بر نیزهها قرار گرفت و هرگز سرش به بدنش ملحق نگردید😭
🦋👈فرزند سردار #شهید_حاج_عبدالله_اسکندری تعریف می کرد:بعد از شهادت پدر، پیکر ایشان به ما بازگردانده نشد. اما صحبت هایی بود که با مبادله ی اسیر ، یا پرداخت هزینه ای بتوانیم پیکر پدر را بازپس بگیریم. اما ما به مادرمان گفتیم:
👈مادر جان به کسانی که می خواهند پیکر پدر را باز گردانند بگوئید ما راضی نیستیم که یک ریالی از بیت المال صرف این گروه خبیث شود. حتی یک اسیر هم نباید آزاد شود. پدر رفته بود تا آن ها را به هلاکت برساند و ما برای آنچه در راه خدا داده ایم توقع و انتظاری نداریم و حاضر نیستیم که به ازای پیکر پدرمان ریالی از بیت المال هزینه شود. زیرا هر اقدامی کمک به آن ها محسوب می شود.
🌹یک شاخه گل صلوات، به همراه رایحه خوش محمدی، هدیه می فرستیم به محضر#شهید_عزیز_مدافع_حرم_سردار_حاج_عبدلله_اسکندری،
و امیدواریم که این شهید بزرگوار نزد سالار شهیدان حسین بن علی [علیه السلام] از ما یاد نماید و ان شاءالله شفاعت!🤲🌹
#سلام🏴🕌
#دولت_فشل_پزشکیان🏴🕌
#لبیک_یا_خامنه_ای🏴🕌
#ثامن_مدیا_قزوین 🏴🕌
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ 🏴🕌
═•☆✦𑁍❧🌷❧𑁍✦☆•
https://rubika.ir/rayehe_omid🌷
https://eitaa.com/SALAM42🌷