eitaa logo
‏🇮🇷‎ مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷
6.1هزار دنبال‌کننده
39.8هزار عکس
27.6هزار ویدیو
1.6هزار فایل
‏🇮🇷 جوانان ایرانِ اسلامی، تاریخ‌سازند. در این کانال با همراهی شما، آرمانهای انقلابِ اسلامی را پی‌ می‌گیریم. با ما همراه باشید. ‏‏🌸🇮🇷🌸‏ https://eitaa.com/joinchat/1807089723C10ec9361fa 🌺 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃قند پارسی/ حکایتی از گلستان سعدی 👳‍♂️توانگری بخیل را پسری رنجور بود، نیک خواهان گفتندش مصلحت آنست که ختم قرآنی کنی از بهر وی یا بذل قربانی. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت مصحف* مهجور اولی تر است که گله دور. 🍂صاحب دلی بشنید و گفت ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبانست و زر در میان جان 🌱دریغا گردن طاعت نهادن گرش همره نبودی دست دادن 🌱به دیناری چو خر در گل بمانند ور الحمدی بخواهی صد بخوانند *مصحف: قرآن ▪️منبع گلستان 💠‏🌸🍃🌺🍃🌸💠 ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏💠 بشر انواع و اقسام حکومتها را تجربه کرده است؛ اسلام این حکومتها، قدرتمندی‌ها و قدرت‌مداری‌ها را قبول ندارد؛ امامت را قبول دارد. این قاعده‌ی اسلام است؛ غدیر این را بیان میکند. ۱۳۹۵/۰۶/۳۰ ☀️(مدظله‌العالی) ————————— 🇮🇷@SANGAR_1🇮🇷 🇮🇷@SANGAR_5🇮🇷
🔻 🔹این بچه ی... ✍️پسر بچه ای که یه روز خیلی شلوغ کرده بود، مامانش دنبالش دوید تا بیرون حیاط، پسرک جلوی در ایستاده و جلوتر نرفت، مامانش هم گرفتش و یه دست کتک زد. وقتی برگشت تو خونه با چشمای پر اشک به مامانش گفت: فکر نکن نمی تونستم فرار کنم، تو چادر سرت نبود❤️ —————————‏ ‏‏🇮🇷مجموعه‌ی فرهنگی سنگر🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر سردار دلها🇮🇷
📜 یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام (ص) به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها 🌴 را به فقرا داد آنگاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: 💢 سوگند به خدا که اگر خودِ این مرد این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همهٔ این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم✋🏻 لذا در یک دیگری پیغمبر اکرم (ص) می فرمایند: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه 💰 در وقت مردنش است 📚 نمونه معارف اسلامی / ص ۴۱۹ 📚 جامع احادیث شیعه / ج ۸ —————————‏ ‏‏🇮🇷مجموعه‌ی فرهنگی سنگر🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷 ‏‏🇮🇷سنگر سردار دلها‏🇮🇷
📜 🌷حضرت عیسی(ع) :🌷 🍀يا عَبيدَ الدُّنيا، ما الدُّنيا تُحِبُّونَ، و لا الآخِرَةَ تَرجُونَ، لَو كُنتُم تُحِبُّونَ الدُّنيا أكرَمتُم العَمَلَ الّذي بهِ أدرَكتُموها، و لَو كُنتُم تُريدونَ الآخِرَةَ عَمِلتُم عَمَلَ مَن يَرجُوها؛ ☘️اى دنيا پرستان، نه دنيا را دوست داريد و نه به آخرت اميد بسته ايد. اگر دنيا را دوست مى داشتيد، آن كارى را كه به واسطه آن به دنيا رسيده ايد گرامى مى داشتيد و اگر آخرت را مى خواستيد، كردار كسى را داشتيد كه بدان اميد بسته است. 📗تحف العقول : ص۵۱۱ 💚💚 —————————‏ ‏‏🇮🇷مجموعه‌ی فرهنگی سنگر🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷 ‏‏🇮🇷سنگر سردار دلها‏🇮🇷
🔴 موش آهن‌خوار آورده‌اند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت. صدمن آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت. اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد. بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت: آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم، اما آنجا موشی زندگی می‌کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد! بازرگان گفت: راست می‌گویی! موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است. دوستش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته. پس گفت: امروزبه خانه من مهمان باش. بازرگان گفت: فردا باز آیم. رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد. چون بجستند از پسر اثری نشد. پس ندا در شهر دادند. بازرگان گفت: من عقابی دیدم که کودکی می‌برد. مرد فریاد برداشت که دروغ و محال است، چگونه می‌گویی عقاب کودکی را ببرد؟! بازرگان خندید و گفت: در شهری که موش صدمَن آهن بتواند بخورد، عقابی کودکی بیست کیلویی را نتواند گرفت؟ مرد دانست که قصه چیست، گفت: آری موش نخورده است! پسر باز ده و آهن بستان. هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن، کریم و بخشنده باشی و در هنگام عمل سرافکنده و خجل! حکایتی از: کلیله و دمنه —————————‏ ‏‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷
🔴 شاه اسماعیل و قبر حافظ آورده‌اند که شاه اسماعیل سرسلسله صفویان در آن ایام که همه می‌کوفت و پیش میرفت به هرجا میرسید مزارها و مقبره‌های مشاهیری را که به تسنّن معروف بودند از سر جوانی و تعصب ویران و با خاک یکسان می‌کرد. وقتی به مقبره حافظ رسید از آنجا که هم خودش اهل ذوق و شعر بود و هم حافظ محبوب عالم پاره‌ای تأمل و ملاحظه کرد، از اُمرا و اصحاب صلاح پرسید، حاصل مشورت این بود که متعصبان گفتند: «باید این مقبره و بنا را نیز ویران کرد چون حافظ هم رند و لاابالی بوده، هم شیعه نبوده. یکی از اصحاب (ملاسید عبدالله تبریزی) که از بس در کارها سمج بود شاه اسماعیل به او ملّامگس لقب داده بود و همیشه همه جا او را ملامگس می‌خواند و این لقب او سخت مشهور و زبانزد همگان شده بود چنان که نام و عنوان اصلی او را کم کم به فراموشی سپرده بود. وی در خراب کردن مقبره حافظ از همه بیشتر اصرار میکرد و ترکتازانه داد سخن میداد! عاقبت شاه اسماعیل گفت: «از دیوانش فال میگیریم و گرفت. خوشبختانه به دلخواه شاه اسماعیل این بیت منسوب به حافظ آمد که: حافظ زجان محب رسول است و آل او حقا بدین گو است خداوند داورم شاه اسماعیل خوشحال شد و لبخند خرسندی بر لب آورد و از ویران کردن مزار حافظ درگذشت. اما ملّامگس همچنان پافشاری می‌کرد. شاه اسماعیل باز دیوان را برداشت گفت: ای خواجه، جواب ملامگس مبرم را هم بده و فال گرفت و گویا مورد و مقال و حال این بیت فال برآمد: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری —————————‏ ‏‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷
... 🔴 مُرده‌شوی ترکیبش رو ببره روزی مُطربی نزد مرحوم‌ کرباسی که از علمای عهد فتحعلی شاه بود آمد و حکم شرع را در مورد رقصیدن پرسید. کرباسی با عصبانیت جواب داد: عملی است مذموم و فعلی است حرام. مطرب پرسید: حضرت آقا، اگر من دست راستم را بجنبانم حرام است؟ مرحوم کرباسی گفت: خیر! مطرب پرسید: اگر دست چپم را بجنبانم؟! مرحوم کرباسی گفت: خیر! سپس مطرب از حکم شرعی در مورد تکان دادن پای راست و چپ پرسید. و هربار مرحوم کرباسی گفتند: خیر ایرادی ندارد. اصولا دست و پا برای جنبانده شدن خلق گشته‌اند. مطرب که منتظر این فرصت بود از جای خود بلند شد و در مقابل دیدگان بهت‌زدهٔ مرحوم کرباسی و حاضران مجلس شروع به رقصیدن کرد و گفت: حضرت آقا، رقص همان تکان دادن دست‌ها و پاهاست که فرمودید حرام نیست! مرحوم کرباسی در جواب گفت: مُفـرداتش خوب است... ولی "مُرده‌شوی ترکیبش را ببرد" به این معنی که تک‌تک امور به تنهایی خوب هستند اما مجموعشان فعل حرام است و به درد نمی‌خورد. —————————‏ ‏‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷
📜 🔴 گناهان خود را کوچک نشمارید! پیامبر گرامی اسلام ص در یکی از مسافرت ها همراه جمعی از اصحاب خود در سرزمین خالی و بی آب و علفی فرود آمدند و به یاران خود فرمودند: هیزم 🪵 بیاورید تا آتش 🔥 روشن کنیم. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! اینجا سرزمینی خالی است و هیچ گونه هیزمی در آن وجود ندارد. پیامبر ص فرمود: بروید هرکس هر مقدار می تواند هیزم جمع کند و بیاورد. یاران به صحرا رفتند و هر کدام هر اندازه که توانستند، ریز و درشت، جمع کردند و با خود آوردند. همه را در مقابل پیغمبر ص روی هم ریختند. مقدار زیادی هیزم جمع شد. در این وقت رسول خدا ص فرمود: گناهان کوچک هم مانند این هیزمهای کوچک است. اول به چشم نمی آید، ولی وقتی که روی هم جمع می گردند، انبوه عظیمی را تشکیل می دهند! 📚 بحارالأنوار / ج ۷۳ / ص ۳۴۶ —————————‏ ‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷
📚 📖 🔻گرگ و خر و شیر؛ خرگفت: علف آبی است! گرگ گفت نه سبز است! رفتند نزد شاه جنگل (شیر) و ماجرای اختلاف را گفتند. شیر گفت: گرگ را زندانی کنید... گرگ گفت: مگر علف سبز نیست؟ شیر گفت: سبز است ولی دلیل زندان تو بحث کردن با خر است هرگز با نادان ها بحث نکنید... —————————‏ ‏‏🇮🇷مجموعه‌ی فرهنگی سنگر🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر سردار دلها🇮🇷
📜 ضرب المثل قوز بالای قوز فردی به خاطر قوزی كه بر پشتش بود خیلی ناراحت بود. شبی از خواب بیدار شد خیال كرد سحر شده، برخاست و به حمام رفت . از سر آتشدان حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد. توجه نكرد و داخل شد . سر بینه كه داشت لخت می‌شد حمامی را خوب نگاه نكرد و متوجه نشد كه چه کسی سر بینه نشسته. وارد گرمخانه كه شد دید گروهی بزن و بكوب دارند و گویا عروسی دارند و می‌رقصند. او نیز همراهشان آواز خواند و رقصید و شادی کرد . درضمن اینكه می‌رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید كه آنها از ما بهتران هستند. به روی خود نیاورد و خونسردی اش را حفظ کرد. از ما بهتران هم كه داشتند می‌زدند و می‌رقصیدند فهمیدند كه او از خودشان نیست ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند. فردا در همان شهر مرد بدجنسی كه او هم قوزی بر پشتش داشت، از او پرسید: «تو چه کردی كردی كه قوزت برداشته شد؟ او هم داستان آن شب را تعریف كرد. چند شب بعد مرد بدجنس به حمام رفت و دید باز « از ما بهتران ها ، آنجا گرد هم آمده اند .گمان كرد كه همین كه برقصد از ما بهتران خوششان می‌آید. وقتی كه او شروع كرد به رقصیدن و آواز خواندن و شادی كردن، از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند آزرده شدند. قوز مرد اولی را آوردند گذاشتند بالـای قوز او ، آن وقت بود كه پی برد اشتباه کرده است . ولی پشیمانی سودی نداشت . مردم با دیدن او و شنیدن داستان گفتند : قوز بالای قوز شد. گوینده داستان فوق مولانامیباشدحالابصورت شعربخوانیدزیباست شبی گوژپشتی به حمام شد عروسی جن دید و گلفام شد برقصید و خندید و خنداندشان به شادی به نام نكو خواندشان ورا جنیان دوست پنداشتند زپشت وی آن گوژ برداشتند دگر گوژپشتی چو این را شنید شبی سوی حمام جنی دوید در آن شب عزیزی زجن مرده بود كه هریك ز اهلش دل افسرده بود در آن بزم ماتم كه بد جای غم نهاد آن نگون بخت شادان قدم ندانسته رقصید دارای قوز نهادند قوزیش بالـای قوز خردمند هر كار برجا كند خر است آنكه هر كار هر جا كند —————————‏ ‏‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷
📜 🎶✨ شهید دستغیب (ره): یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزرائیل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ حصرت عزرائیل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغ های عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟ فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام؟ فرمود: نه! گفتم: پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا. نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت. 📚 داستان های شگفت / حکایت ۱۱۰ ‏‏—————————‏ ‏‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷
📜 ابوبصیر می گوید: در کوفه بودم، به یکی از بانوان درس قرائت قرآن می آموختم. روزی در یک موردی با او شوخی کردم! مدتی گذشت تا اینکه در مدینه به حضور امام باقر (ع) رسیدم آن حضرت مرا سرزنش کرد و فرمود: کسی که در حال خلوت گناه کند، خداوند نظر لطفش را از او برمیگرداند، آن چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟! از شدت شرم 😓، سرم را پایین انداخته و توبه کردم. امام فرمود: مراقب باش که تکرار نکنی.☝🏻 📚 بحارالانوار / ج ۴۶ / ص ۲۴۷ —————————‏ ‏‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷