بسم الله النور
معصومه یا آرزو ؟
کدام اسم واقعیِ این بانوست، نمیدانم.
اما معصومیت در چشمانش موج می زند و آرزو را میشود، در پس لبخند مادرانهاش دید.
آرزوی بودن ...
آرزوی ماندن ....
و آرزوی ساختن ....
آرزوی بودن کنار همسری که انتخابش کرده و او نیز... برای یک عمر ...
آرزوی ماندن برای ۵ فرزند که برایشان چه مادرانگیها را تصور کرده و به تصویر کشیده و نکشیده، ددصفتان محرومشان کردند از مادر.
و آروزی ساختن، شاید ساختنی به اندازه یک خانه یا به بزرگی یک شهر و یا به عظمت وطن.
و معصومه به گمانم آرزویی فراتر از همه اینها داشت. و گرنه چه ضرورتی داشت مردی را برای همسفری انتخاب کند که هموطن نبود؟!
مردی از فرای وطن ولی پارهتن، مردی نه ایرانی لیکن از امت اسلام ناب محمدی...
معصومه شاید روزی که همسفر زندگی و البته همسفر شهادتش را انتخاب میکرد نمیدانست چه پیش روی اوست اما باور دارم معصومه در تمام سالهای زندگی با همسرش، آرزوی این همسفری را داشته.
و شاید این روزها که میتوانست مثل خیلیها، بار سفر ببندد و دست کم، دست بچههایش را بگیرد و بیاید به وطن، به دار الاسلام، ترجیح داد جایی در دار المقاومه بماند و صحنه را در برابر دشمن خالی نکند.
معصومه به گمانم وطن را نه در ایران که در نقطهنقطه جغرافیای تمدنی دارالمقاومه و در لحظهلحظه تاریخ مقابله با دشمن میدید و تعریف میکرد.
معصومه مادری اخلاقمدار برای فرزندان و جامعهاش و مجاهدی بود که برای آرمانش جهاد کرد و شهادت نصیبش شد.
معصومه یک تنه الگوی سوم را به تصویر کشید.
شهادتش تصویر شیوه حیات اوست.
گوارای وجودش..
#شهید_معصومه_کرباسی
#شهید_رضا_عواضه