eitaa logo
دکتر مرعشی
2هزار دنبال‌کننده
408 عکس
629 ویدیو
69 فایل
این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است. دکتر مرعشی: پزشک و متخصص روانشناسی و عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز. شماره عضویت نظام روانشناسی 8324. شماره پروانه نظام روانشناسی 3024
مشاهده در ایتا
دانلود
تفاوت انواع هوش با هوش معنوی پیشتر تصور می شد که هوش یک نوع ظرفیت ذهنی واحد است که کارش حل مسئله است گاردنر دریافت که هوش شامل انواعی از ظرفیت های ذهنی است که هرکدام به نوعی فرد را از مهلکه ها می رهانند و یا توانمند می سازند گاردنر در تئوری هوش های چندگانه، دستکم 8 نوع هوش را برشمرد: هوش شناختی (یا همان IQ که به درد درس خواندن می خورد)، هوش هیجانی (یا EQ که برای تشخیص و مدیریت احساسات است و با آن می توان در دیگران نفوذ کرد)، هوش طبیعی (که به درد درک طبیعت می خورد)، هوش موسیقایی (که برای تشخیص هارمونی های صوتی است) و انواع دیگری از هوش ... که ممکن است فرد خاص در برخی انواع هوش قوی و در برخی دیگر ضعیف باشد. در این میان هوش دیگری معرفی شده است که نامش هوش معنوی یا spiritual intelligence یا spiritual quotient یا SQ است. این هوش برای آنست که معنای کلی هرچیز درک شود. اگر کسی با دیدن یک فیلم جزئیات زیادی را که دیگران تشخیص نمی دهند متوجه شود هوش شناختی یا IQ بالایی دارد. اما همین فرد اگر نتواند پیام کلی فیلم را درک کند هوش معنوی یا SQ ضعیفی دارد. کسی که خوب درس می خواند و پیشرفت می کند هوش شناختی او خوب است. کسی که خوب با دیگران ارتباط برقرار می کند و روی آنها تاثیر می گذارد هوش هیجانی بالایی دارد. اما همین افراد اگر از پیشرفت تحصیلی یا اجتماعی خود در جهتی استفاده کنند که با اهداف نهایی زندگی در تضاد باشد هوش معنوی پایینی دارند. اگر فرد شغلی را انتخاب کند که درآمد بالاتری دارد در سطح هوش شناختی عمل کرده، اگر شغلی را انتخاب کند که برایش محبوبیت و نفوذ بیشتری می آورد در سطح هوش هیجانی عمل کرده اما اگر شغلی را برگزیند که به درد اهداف کلان و نهایی زندگی بخورد در سطح هوش معنوی عمل کرده است، همه انواع هوش برای آنکه به امور مخرب تبدیل نشوند بایستی تحت اشراف هوش معنوی درآیند. هوش معنوی کمک می کند که فرد برای به دست آوردن اهداف کوتاه مدت و گذرا، اهداف اساسی زندگی را قربانی نکند، هوش های دیگر برای غلبه بر موانع هستند تا فرد را به پیش ببرند، اما هوش معنوی اجازه نمی دهد در گیرودار این تلاش ها جهت اصلی و معنای کلی زندکی گم شود، هوش معنوی برای درک معنای کلی زندگی است، اگر ما به سمت دره با تلاش زیاد حرکت کنیم و در این تلاش هیچ مانعی جلودار ما نباشد ما یک خودتخریبگر ماهر بیش نیستیم دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
به مناسبت درگذشت استیفن هاوکینگ فیزیکدان مشهور هاوکینگ از این جهت که در عین وجود یک بیماری ناتوان کننده (ALS) توانست به تلاش علمی سطح بالایی دست بزند قابل تحسین است. او اما چنانکه مشهور است پس از آنکه کتابی در اثبات وجود خدا نوشت مورد طمع سیستم های ماسونی قرار گرفت. زندگی و امور درمانی او پرهزینه بود. گفته می شود ماسون ها از او خواستند که از جایگاه علمی خود برای اثرگذاری بر مردم جهان چنان استفاده کند که ماسونها می خواستند. لذا او شروع به رد وجود خدا کرد. گرچه بسیاری از دانشمندان و فلاسفه غرب او را بخاطر یک نتیجه گیری نامعقول ریشخند کردند اما او توانست آنچنانکه ماسونها خواسته بودند (اگر این نقل درست باشد) عده ای ساده اندیش را که تصور می کنند علم پاسخ همه چیز را در آستین دارد بفریبد. اینچنین بود که هاوکینگ اثرگذاری اجتماعی ناشی از یک جایگاه علمی را برای اهداف خاصی هزینه کرد و فروخت. اینکه انسان بتواند در هر شرایطی حتی معلولیت، خوب و موثر و پیشرونده تلاش کند عالی است. اما اینکه در چه جهت تلاش کند و ماحصل این تلاش را در کجا هزینه کند موضوع به مراتب مهمتری است. خوب شنا کردن مهم است اما مهمتر آنست که به کدامین سمت شنا کنی! هاوکینگ بیشتر درس عبرت است تا الگو دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
در مورد دیدگاه ناکارآمد هاوکینگ راجع به خدا می توانید فایل های زیر را مرور کنید
گفتگوی دانشجو و استاد.pdf
38.1K
گفتگوی دانشجو و استاد. شیوه ای ابداعی و نقض ناپذیر در اثبات وجود خداوند دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید| نابودی استدلال استفن هاوکینگ در مورد پیدایش جهان از هیچ در کمتر از دو دقیقه دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
نفاق در لغت از ماده نفق گرفته شده است و در «اصل از نافقاء الیربوع (حفره های خانه موش) گرفته شده است». نافقاء نیز جمع نفقاء است که به معنی «یکی از حفره های موش است که موش (به منظور تدابیر امنیتی) آن را پنهان می کند و دیگری را آشکار می گرداند». (تا هنگام احساس خطر از حفره پنهانی داخل شود.) به دلیل این شباهت کار منافق را نفاق نامیدند، چرا که منافق در لغت به کسی می گویند که «کفرش را مخفی می کند و اظهار ایمان می کند و در کل خلاف آنچه در دل دارد، اظهار می کند». منافق همواره برای خود گریزگاهی را حفظ می کند، هرگاه بتواند زهر خود را به دین می ریزد و هرگاه بخواهند دست او را رو کنند به گفتمانی دینی پناه می برد و دوباره روز از نو و روزی از نو ... دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
مقوله ی <پایبندی دینی> از دیدگاه های مختلفی قابل تقسیم به انواع است. مثلا تدین درونی و تدین بیرونی، یا تدین سالم و ناسالم، یا تدین فردی و سازمانی و امثال آن، که همه را در کتاب <بهداشت روان و نقش دین> شرح داده ام. اما یک تقسیم بندی دیگر نیز هست: تدین حداقلی و تدین حداکثری. دوستانی که با بنده ارتباط نزدیک دارند می دانند که من فردی مستقل الفکر بوده و تابع بی چون و چرای هیچ جریانی نمی شوم و لذا نماینده هیچ طیف سیاسی نیستم بلکه به عکس به همه طیف های سیاسی انتقاد دارم. اما بایستی توجه نمود که مردمان طرفدار تدین حداکثری آن طیف هایی هستند که دین برایشان مبنای همه چیز است و هر چیز دیگر در مدار دین مورد قضاوت است. به عبارت ساده تر در هر تصمیم و انتخابی اول باید معیارهای دینی محقق شود بعد نوبت به سایر معیارها می رسد. اما طرفداران دین حداقلی کسانی هستند که می خواهند زندگی شان را بکنند و احتیاطا یک گرایش دینی را هم حفظ کنند تا اگر احیانا آخرتی درکار بود! آنجا هم بی سازوبرگ نمانند، اما جوری پایبندی دینی را حفظ می کنند که این گرایش دینی مزاحم خواهش های دنیاییشان نشود. به طور طبیعی میان این دو طیف (متدینان حداقلی و حداکثری) در جامعه مرتبا کشمکش و اصطکاک است گر چه هر دو هم خود را مسلمان می دانند. نکته مهم این نیست که متدینان حداکثری متدینان حداقلی را دشمن می انگارند، حاشا! بلکه ناراحتی حداکثری ها از اینست که حداقلی ها کاملا پتانسیل آن را دارند که آب به آسیاب گروه سومی به نام دین ستیزان بریزند و به آسانی فریب آنها را خورده و بازیچه ایشان می شوند. زیرا بدان سبب که دین اولویت زندگی شان نبوده اهتمامی در درک عمیق اندیشه دینی هم نداشته اند، لذا امید دین ستیزان به طرفداران دین حداقلی است. سفسطه های خود را هم به راحتی به آنان می قبولانند. الان در فضای مجازی بیشتر پیامهای طراحی شده در اتاق فکرهای وهابی و یهودی توسط مسلمانان حداقلی دست به دست می شود گرچه مسلمان هم هستند، اما به راحتی فریب می خورند و توان تشخیص یک پیام ضددینی با رنگ و لعاب دینی را ندارند و زیاد هم حساسیت دینی ندارند. اینکه برای مهدی زدایی و حسین زدایی از اندیشه مردم ایران طراحی مفصلی صورت گرفته بر هیچ فرد اهل مطالعه ای مخفی نیست. دین ستیزان در سال 88 یک حساسیت سنجی در مورد حسین زدایی انجام دادند و دستشان آمد که ریشه کنی اندیشه و ارادت حسینی از مردم ایران به این سادگی نیست و حرکت های ناگهانی با مقابله جدی مردم مواجه می شود. لذا چندسالی است که به فرهنگ سازی زمینه ای مشغولند و به نظر می رسد در چند سال اخیر کار برایشان راحتتر شده و افزایش حجم و تنوع و گستره تلاششان به وضوح قابل رویت است. در این فضا پروژه اخیر فوتبال ایران و کره که گویا بازی برگشت آن نیز با شب ضربت امیرالمؤمنین ع مصادف بود نیز چنانچه تصادفی یا سهوی تلقی شود نوعی ساده لوحی است. حالا مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که اگر از مردم ایران رای می گرفتند که آیا مایلید مسابقه را شب عاشورا بگذاریم در حالت عادی اکثر قریب به اتفاق رای منفی می دادند. لیکن میدانند وقتی مردم را در عمل انجام شده بگذارند طرفداران دین حداقلی که کم هم نیستند و در بینشان از نخبه تا مردم عادی وجود دارد نه تنها حساسیتی نشان نمی دهند بلکه از آنجا که دین اولویت اول تصمیماتشان نیست شاید همراهی هم بکنند. خوب وقتی دین اولویت آخر باشد قدرت تعارض با فوتبال یا هر چیز دیگری را ندارد. درست به همین دلیل است که یکی از این جریانات مورد انتقاد بنده توانسته از آیت الله و آیت الله زاده تا خواننده لس آنجلسی و همجنسگرا و از سروش تا گوگوش و از نماز خوان تا عرق خور و از رزمنده سابق تا بهایی را زیر یک چتر و در قالب یک طیف سیاسی جمع کند. این خاصیت فرد دارای دین حداقلی است که چون اولویت اولش دین نیست به خاطر اولویت های دیگر می تواند با دین ستیزان یکجا جمع شود و برای اهداف مشترکی کار کند هر چند کافر هم نیست. در یک کلام دشمنان دین فهمیده اند از کجای جامعه دینی باید شروع کنند. فرمایش سیدالشهداء ع یادمان نرود: مردم بندگان دنیا هستند و دین فقط بر زبانشان جاری است و تا زمانی که دین مزاحم زندگی آنها نباشد دین مدار هستند اما هنگامی که در امتحان واقع شوند دینداران کم می شوند. همین است که می بینیم کسانی که در کربلا امام حسین ع را شهید کردند ظاهرا کافر نبودند و اهل دین هم بودند اما دین حداقلی لذا دین ستیزان که در اقلیت جامعه بودند با استفاده از همینها امام ع را شهید کردند. و اقلیتی که دین اولویت اول زندگی شان بود با امام ع ماندند. هشیار باشیم امروز ما در کدام صف قرار گرفته ایم زیرا کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
دیانت و بلوغ روانشناختی --------------------------------------------------- دکتر سید علی مرعشی پزشک متخصص روانشناسی عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز --------------------------------------------------- آلپورت از روانشناسان کمال محسوب میشود که در جای سلامت روان بیشتر کمال و بلوغ روانشناختی را مورد بحث قرار میدهند، او بلوغ روانشناختی را مستلزم 7 مشخصه میداند که یکی از آنها برخورداری از فلسفه زندگی است، آلپورت توضیح میدهد که فلسفه زندگی خود شامل پایبندی به ارزشهای خاص، احساسات تمایزیافته مذهبی، وظیفه شناسی و وجدان نهادینه شده است، از نظر آلپورت فقدان این مشخصات از جمله فقدان دین باوری سبب حالتی میشود که به آن <زندگی بی معنی> گفته میشود، چنین فردی هم پوچ است هم نابالغ، او می تواند شادی های تخدیری و موقتی را با مصرف مواد مخدر، موسیقی، رقص و آواز و امثال ذالک تجربه کند اما سیر کلی خلق او به سمت افسردگی و ناشادی است، مدتی پیش چند ده یافته پژوهشی دال بر این ادعا را در آمفی تئاتر دانشکده برای دانشجویان و برخی همکاران عزیز ارائه نمودم، لذا شادی های سطحی کمکی به سلامت روان نمی کنند و لازم است انسان با پایبندی به ارزشهایی زندگی خود را معنی دار کند، البته پایبندی به ارزش های دینی کاملا این کارکرد را دارند و برخلاف آنها پایبندی به سایر ارزشهای غیردینی به ویژه در بحرانهای زندگی دیگر چنین کارکردی در جهت سلامت روان و معناداری زندگی و نجات از پوچی ندارند، اسپرانگر ارزشهای زندگی را 6 نوع میداند: ارزشهای علمی، هنری، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دینی، که آلپورت بر آن اساس پرسشنامه معروف و مهم خود را به نام سنجه ی ارزش های فردی ساخت، اما داده ها نشان میدهد که در بحران های زندگی مانند سوگ، جنگ، تهدید مرگ و امثال آن همه ارزش ها رنگ می بازند و نه تنها نمی توانند به زندگی معنا ببخشند بلکه خود بی معنا می شوند، مگر ارزشهای دینی نهادینه شده و درونی شده، یعنی ارزشهای دینی که خالصانه برای خدا و نه برای مطامع دنیا پذیرفته شده باشند، که آلپورت اولی را تدین درونی و دومی را تدین بیرونی نامیده است (اخلاص و ریا) تصور کنیم شخصی به ما مراجعه کرده و از احساس پوچی و بی معنایی شکایت دارد، ما او را تشویق کردیم که به دنبال ارزشهایی برود، مثلا قهرمانی ورزشی (ارزش اجتماعی) یا هنرمند شدن، یا پولدار شدن (ارزش اقتصادی)، این توصیه ها واقعا در ابتدا اثر دارد و فرد را از پوچی و بی هدفی به سمت معناداری می کشاند، اما اگر در خلال مسیر جایی آزمایش فرد را به دست او بدهند و بگویند چند صباح دیگر بیشتر زنده نیستی اکثر افراد دوباره به پوچی برمی گردند مگر افرادی که از پشتوانه ارزشهای دینی درونی قوی برخوردار باشند، افرادی که فلسفه حیات و مرگ برایشان روشن شده باشد و بدانند از کجا آمده اند و به کجا می روند؟ لذا تاجر پولدار بی دین معمولا با خبر مرگ قریب الوقوع خود متزلزل شده و شاید دستور توقف فعالیت اقتصادی را بدهد، اما تاجر دیندار با خبر مرگ خود احتمالا دستور تسریع فعالیت ها را می دهد تا بتواند در این فرصت باقیمانده پول بیشتری در جهت اهداف اخروی خود هزینه نماید، او در روزهای باقیمانده عمر حتی هدفمندتر از گذشته نیز می گردد ممکن است این سوال پیش آید که آیا هرگونه پایبندی دینی چنین کارکردی دارد؟ مثلا ادیان غیرالهی مانند بودائیسم؟ پاسخ آنست که خیر، تدین را از یک نظر می توان به تدین سلامتی بخش و بیماریزا تقسیم کرد، که در کتاب بهداشت روان و نقش دین برای تمیز این دو 28 مشخصه را نقل کرده ام، براساس این مشخصات 28 گانه که در نظریات و پژوهشهای روانشناسان غیرمسلمان آمده کاملا روشن می شود که در میان تمامی ادیان الهی و غیرالهی، تحریف شده و تحریف نشده فقط اسلام اصیل اهل بیت علیهم السلام این مشخصات را داراست (که در کتاب فوق الذکر به تفصیل بحث کرده ام)، و البته فرد مسلمان نیز به شرطی از مزایای سلامتی بخش دین بهره مند می شود و به بلوغ روانشناختی می رسد که فهم او از اسلام با لحاظ این مشخصات باشد. این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
تعویق کامیابی و سلامت روان --------------------------------------------------- در روانشناسی متعارف یک ویژگی روان‌شناختی به نام «قدرت تعویق لذت یا کامیابی یا the ability to delaying gratification» تعریف شده که فرد به رغم میلی که به انجام کاری و یا به دست آوردن چیزی دارد، ولی صبر می‌کند و آن موضوع را به تعویق می‌اندازد. هرچند در روانشناسی غربی این ویژگی چندان‌که باید موردتوجه قرار نگرفته لیکن چنانکه خواهیم دید در اسلام بسیار مورد تأکید است و خداوند تعالی برنامه‌های عبادی مدونی برای تقویت این ویژگی قرار داده است. در سال 1970 روان‌شناسی به نام والتر میشل آزمایشی را ترتیب داد که در آن گروهی از کودکان را در اتاقی قرار داده و جلوی هر کدام یک شیرینی (کلوچه) قرار داد. وی به آن‌ها گفت شما می‌توانید فوراً شیرینی خود را بخورید و یا اینکه چند دقیقه صبر کنید تا من بروم و برگردم و در آن صورت علاوه بر شیرینی اول شیرینی دوم را هم دریافت کرده و می‌خورید. اکثریت کودکان شیرینی را بلافاصله خوردند و فقط چند نفری توانستند صبر کنند. وضع کار و زندگی همه کودکان برای سال‌ها تحت نظر گرفته شد. آن چند کودک که توانسته بودند کامیابی خود را برای کامیابی بزرگتری به تعویق بیاندازند در مدرسه نمرات بهتری گرفتند، به مدارج تحصیلی و دانشگاهی بالاتری رسیدند، درآمدهای بالاتری داشتند و سوءرفتارهای کمتری از آن‌ها در زندگی سر زد. اما در مقابل کودکانی که قدرت تعویق کامیابی نداشتند و شیرینی را بلافاصله خورده بودند در بزرگسالی دچار مشکلات عدیده در زندگی و سوءرفتارهای گوناگون شده و بیشتر از گروه اول به اعتیاد و الکلیسم مبتلا شدند. در اسلام تعویق کامیابی تحت عنوان روزه (و برنامه‌های عبادی دیگر مانند محرمات احرام در حج و امثال آن) قرن‌هاست که کارکرد عملی دارد. یک نمونه تاریخی برای سنجش قدرت تعویق کامیابی در افراد در آیه 249 سوره بقره این‌طور بیان شده است: فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ـ و هنگامی‌که طالوت (به فرماندهي لشکر بنی‌اسرائیل منصوب شد، و) سپاهيان را با خود بيرون برد، به آن‌ها گفت: «خداوند، شما را به‌وسیله يک نهر آب، آزمايش مي‌کند؛ آن‌ها (که به هنگام تشنگي،) از آن بنوشند، از من نيستند؛ و آن‌ها که جز يک پيمانه با دست خود، بيشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمي، همگي از آن آب نوشيدند. سپس هنگامی‌که او، و افرادي که با او ايمان آورده بودند، (و از بوته آزمايش، سالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند، (از کمي نفرات خود، ناراحت شدند؛ و عده‌اي) گفتند: «امروز، ما توانايي مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم». اما آن‌ها که مي‌دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخيز، ايمان داشتند) گفتند: «چه بسيار گروه‌هاي کوچکي که به فرمان خدا، بر گروه‌هاي عظيمي پيروز شدند» و خداوند، با صابران و استقامت‌کنندگان است (بقره، 249). همان‌طور که از معنای آیه شریفه مشخص است، طالوت افرادی را که قدرت تعویق کامیابی کمی داشتند از سپاه خود بیرون کرد؛ زیرا این افراد نمی‌توانند برای رسیدن به پاداش اخروی جهاد خود تا قیامت صبر کنند و برای این هدف جان‌فشانی کنند. اگرچه افراد دارای قدرت تعویق کامیابی در اقلیت بودند اما چنان توانمند بودند که با آن‌ها می‌شد به اهداف سخت دست ‌یافت. در اصل طالوت به راهنمائی خداوند با انجام این آزمایش توانست رفتار افراد خود را پیش‌بینی کند. توجه داشته باشید که یکی از اهداف مهمی که در روان‌شناسی به دنبال آن هستیم پیش‌بینی رفتار است. همان‌طور که می‌بینیم آزمایش والتر میشل بسیار شبیه به آزمایش طالوت است لیکن تقدم زمانی در بیان موضوع با قرآن است. شاید یکی از حکمت‌های کار سیدالشهداء علیه‌السلام که در شب عاشورا به لشکریان خود فرمودند من بیعتم را برداشتم و هر کس می‌خواهد می‌تواند برود، همین بود که افراد ضعیف که نمی‌توانند لذات زودگذر را فدای لذت دائمی آتی نمایند از لشکر تصفیه شوند (هرچند اکثریت باشند)، چرا که آن‌ها ممکن بود در گرماگرم جنگ تسلیم شوند یا از خود ذلت نشان دهند یا خیانت کنند یا امام را دست‌بسته تحویل دشمن دهند و آنگاه دیگر حماسه آفرینی و شکست فرهنگی دشمن ممکن نبود.
در پژوهشی که اخیراً انجام دادیم مشاهده شد که افراد اهل روزه گرفتن نسبت به غیر آن‌ها، به طور معنی‌داری خودکنترلی بالاتر، خودتنظیمی بالاتر که سبب موفقیت در کارهای سخت می‌شود) و تکانشگری کمتری دارند. خودکنترلی بالا و تکانشگری پائین نشان‌دهنده خطر کمتر ابتلا به سوءرفتار یا رفتارهای پرخطر بوده و خودتنظیمی بالا نشان‌دهنده احتمال بیشتر موفقیت در کارهای سخت و طولانی است. دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
چرا معصومین علیهم السلام در دعاها استغفار می کنند؟ و چرا برخی افراد خیلی گناهکار به هیچ مشکلی در زندگی برخورد نمی کنند؟ ------------------------------------------------- انسانها روی یک طیف قرار می گیرند از مقربین درگاه خدا تا ملعونین و بقیه هم میان این دو قطب توزیع می شوند (به خدا پناه می بریم) مقرب ترین انسانها معصومین هستند که هیچگاه گناهی در سطح انسانهای معمولی نمی کنند، اما در سطح خودشان گاهی ترک اولایی دارند که به خاطر آن مجازات می شوند مانند یونس و آدم علیهما السلام، که فرموده اند حسنات الابرار سیئات المقربین، یعنی کارهای نیک انسانهای خوب برای مقربان، بدی محسوب می شود، همچنانکه نمره 12 برای شاگرد آخر کلاس قابل تحسین است اما گاه 19 برای شاگرد اول کلاس مایه توبیخ و سرزنش، اینکه شخصی مانند امیرالمؤمنین علیه السلام که در رتبه رسول خدا صلی الله علیه و آله و به منزله جان اوست، در دعای کمیل چنان از گناهکاری خود می نالند نه العیاذبالله فیلم است نه صرفا برای آموزش به سایرین است، بلکه واقعا آقای ما دارند دردمندانه و ضجه کنان استغفار می کنند، چرا که کارهایی که من و شما برایش تشویق می شویم در سطح امیرالمؤمنین علیه السلام اگر از او سربزند مایه توبیخ است، لیکن او معصوم از آنست که اشتباهاتی در حد اشتباهات ما انجام دهد، لذا اتفاقات ناگوار هر چه در طیف فوق الذکر به طرف بالای طیف برویم برای ارتقای درجه فرد است و هر چه به طرف پایین طیف برویم برای پاک کردن او از گناهان و تنبه و بیداری اوست، وگرنه ای بسا انسانهای بسیار بد را خدا هیچ کارشان نداشته باشد که به این حالت سنت استدراج نام نهاده است، در این حالت خداوند فرد گناهکار را در ناز و نعمت نگه می دارد تا بیدار نشود و از راه کج برنگردد و تا عذاب نهایی و برگشت ناپذیر و هلاکت دائم در جهنم او را از بلایا مصون می دارد، اما بندگان هر چه خوبتر باشند برای کوچکترین اشتباهشان فورا گوشمالی می شوند و هر چه خوبتر باشند فاصله گوشمالی با اشتباه کمتر است تا ربط آن را بفهمد و زود برگردد، و این لطف خاص است، همچنانکه یک استاد هم به دانشجویان خیلی خوب هرگاه کوچکترین اشتباه را مرتکب شوند زود تذکر می دهد و شاید برخورد کند، اما دانشجویان بسیار بد را هر چه کنند کاری ندارد تا روزامتحان پایان ترم که دیگر راه برگشت نیست، که در روایت داریم هرگاه خیلی گناه کردی و هیچ ناراحتی و مشکل و بیماری به سراغت نیامد وضعت خیلی خراب است و باید بترسی الأعراف وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﻛﺮﺩﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺗﺪﺭﻳﺞ ﺍﺯﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ [ ﺑﻪ ﻭﺭﻃﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻭ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﻣﻰ ﻛﺸﺎﻧﻴﻢ ﺗﺎ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﺬﺍﺏ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﻮﻧﺪ . ](٢٨١) وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ ; [ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﺯ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻗﺪﺭﺕ ﻣﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻨﻲ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ] ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻭﻧﻘﺸﻪ ﻣﻦ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ .(٣٨١) دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
اگر خدا می داند که من فردا چه می کنم مسئولیت من در قبال کار فردایم چیست؟ ------------------------------------------------ خدا تنها موجود نامتغیر و فرازمانی است، به این معنی که زمان بر خدا نمی گذرد، به این ترتیب همه زمانها با خدا نسبتی یکسان دارند، بر خلاف سایر موجودات از جمله انسان که نسبت آنها با گذشته و حال و آینده متفاوت است، انسان در بستر زمان با اختیار خود (که البته نامحدود نیست) کار می کند و مسئول اعمال خویش است، اما خدا به لحاظ فرازمانی بودن ضرورت ندارد منتظر شود تا بداند آینده انسان که تا حد زیادی به اختیار خود انسان رقم خورده چگونه است، چرا که آینده و گذشته و حال انسان برای خدا یکجا حاضر است نه به ترتیب، برای تقریب به ذهن از یک مثال استفاده می کنیم، اگر ما در اتاقی باشیم که تنها یک روزنه به بیرون دارد و قطاری از جلوی روزنه عبور می کند و می توان از روزنه فقط یک واگن را دید، آنگاه فرد ناظر برای دیدن هر واگن لازم است صبر کند تا واگن پیشین عبور نماید، اما اگر فرد از اتاق خارج شود می تواند با یک نگاه کل قطار را ببیند، و اینچنین است که خدا از گذشته و حال و آینده ما یکسان باخبر است، گرچه نه این مثال و نه هیچ مثال دیگری یک مثال کامل نیست زیرا هیچ موجود دیگری با خدا همسنخ نیست و اصلا خدا مثال ندارد، اما این مثال ناقص برای تقریب به ذهن کمک کننده است، بنابراین خدا گرچه می داند ما در بستر زمان چه خواهیم کرد اما می داند که با اختیار خود در بستر زمان چه خواهیم کرد، لذا آگاهی خدا به معنای اجبار او و سلب اختیار و مسئولیت از ما نیست دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
آیا موسیقی غذای روح است؟ ____________________________ دکتر سید علی مرعشی پزشک و متخصص روانشناسی عضو هیأت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز ____________________________ اینکه یک عامل معین، برای سلامت روانی مفید یا مضر باشد، امری صرفا نظری نیست که بتوان با حس عام به آن پی برد، بلکه نیاز به اندازه گیری های تجربی دارد. پژوهش نشان می دهد افرادی که در معرض موسیقی های شاد قرار گرفته اند در مقایسه با گروه شاهد، بلافاصله بعد از گوش کردن موسیقی خلق شادتری پیدا کرده اند، اما در این پژوهش اثر دراز مدت موسیقی بررسی نشده است، در پژوهش های دیگر یافته ها متفاوت هستند، این پژوهش ها نشان می دهند که استفاده دراز مدت تر از موسیقی خلق را افسرده می کند و فرد را برای به دست آوردن خلق شاد موقتی به خود وابسته و معتاد می نماید، جالب است که هر میزان موسیقی برای شنونده لذت بخش تر و خوشایندتر بوده اثر افسردگی آور آن هم بیشتر بوده است، در پژوهش های دیگر نشان داده شد که تمایل به پرخاشگری در کسانی که بیشتر موسیقی مصرف می کنند بالاتر است، رفتارهای تهاجمی جوانان و نوجوانان پس از شنیدن کارهای موسیقیدانان سبب شکایات زیادی از سوی خانواده های جوانان از این هنرمندان به دادگاه های آمریکا شده است، برخی پژوهش ها نیز نشان داده اند که استفاده از موسیقی با رفتارهای پرخطر جنسی ارتباط داشته به گونه ای که بیش از نیمی از موسیقی دانان جهان در اثر سیفلیس مرده اند که یک STD یا بیماری عفونی ناشی از بی بندوباری جنسی است، همچنین نشان داده شده است که استفاده از موسیقی با اعتیاد به مواد مخدر رابطه داشته و استعداد آن را ایجاد می کند، به همین سبب بیش از نیمی از موسیقی دانان جهان معتاد به هروئین بوده اند، همچنین پژوهش ها نشان میدهد که سایکلوتایمیا (ادواری خویی) که از بیماریهای طبقه بندی شده روانی بوده و درمان سختی دارد، در مصرف کنندگان موسیقی به طور معنی داری بیش از سایر افراد است، آسیب های جسمی موسیقی نیز دور از نظر محققین نبوده است، مصرف کنندگان موسیقی اغلب دچار آسیب عصب شنوایی و کاهش قدرت شنیدن در برخی فرکانس ها هستند، تبیین برخی از این پدیده ها نیز جالب است: چرا موسیقی قادر است در لحظه فرد را شاد و در مدت طولانی تر فرد را افسرده کند؟ این همان اثر شناخته شده opium-like یا تریاک مانند است، مخدرها و همه مواد و امور دیگری که لذت شدید ایجاد می کنند این حس را از راه تحریک الکتریکی هسته اکامبنس accumbens در ناحیه قدامی مغز ایجاد میکنند، این هسته مهمترین مرکز پاداش در سیستم عصبی مرکزی است، آزمایش نشان داد که اگر یک شاسی برق زیر دست میمونی قرار گیرد که فشار دادن آن سبب تحریک الکتریکی هسته اکامبنس شود حیوان چنان لذت می برد که تا هزاربار شاسی را فشار می دهد تا آنکه تخلیه انرژی شده و از حال برود، بسیاری از مواد مانند مخدرها (تریاک و هروئین و ...)، توهم زاها (حشیش و آمفتامین و ...)، مشروبات الکلی، و همچنین بسیاری از محرک ها مانند موسیقی و بازیهای کامپیوتری و خیلی از رمان ها و تصاویر پورن، با همین مکانیسم به شدت اعتیادآور هستند، نکته آنست که تکرار تحریکات خوشایند هسته اکامبنس سبب افزایش آستانه تحریک آن می شود و ممکن است لازم شود مثلا اثر موسیقی با اثر هرویین یا شیشه یا الکل تقویت گردد تا میزان آن برای فرد دلخواه باشد، همین مکانیسم است که موجب بروز پدیده شناخته شده اعتیادهای چندگانه می گردد، به عبارت دیگر هر نوع اعتیاد (حتی اعتیاد به یک نوع رفتار خاص) استعداد انواع دیگری از اعتیاد را برانگیخته می کند)، به این ترتیب استفاده زیاد از موسیقی فرد را مستعد اعتیاد به مواد و الکل و پدیده اعتیاد جنسی و طبیعتا رفتارهای پرخطر جنسی می سازد، همچنین در روانشناسی فیزیولوژیک نشان داده شده که تحریک هسته اکامبنس توسط نوروترانسمیتر دوپامین صورت میگیرد و این نوروترانسمیتر نقش زیادی در بروز پدیده هایی چون پرخاشگری، جنون و تحریکات جنسی دارد، به همین دلیل است که موسیقی قادر است رفتار پرخاشگرانه را کلید بزند، رانندگی تهاجمی مصرف کنندگان موسیقی در پشت فرمان نمونه ای از این پدیده است، همچنین موسیقی رمینه ای است تا افراد به علت بیش فعالی دوپامین در مغز مستعد درگیر شدن در ماجراهای عشقی شوند که این خود، آنها را در معرض ضربه های عاطفی رایج در این ماجراها قرار می دهد، نکته مهم دیگر آنست که بالا رفتن آستانه تحریک هسته اکامبنس در اثر مصرف زیاد موسیقی سبب می شود که تحریکات ملایمی که امور خوشایند عادی در زندگی ایجاد می کردند و سبب حفظ شادی فرد می شدند دیگر توسط هسته اکامبنس حس نشوند و این عامل افسردگی مصرف کنندگان موسیقی است، همچنین از آنجا که نشان داده شده تحریک زیاد نیمکره راست مخ عامل سایکلوتایمیا یا ادواری خویی است، و از آنجا که محل ادراک موسیقی نیز نیمکره راست است لذا موسیقی با تحریک بیش از
اندازه نیمکره راست مخ می تواند عامل ایجاد بیماری ادواری خویی باشد، چنین افرادی هر دو سه روزی بین غم قابل ملاحظه و شادی غیرعادی نوسان می کنند و غالبا به درمان دارویی نیاز دارند، اما آیا باید با توجه به این یافته های علمی استفاده از موسیقی را به کلی منع نمود؟ پاسخ منفی است، موسیقی در دوز پایینش این خاصیت را دارد که قادر است نفوذ کلام یا تصویر را افزایش دهد و اگر پیام درست و مطمئنی همچون کلام خدای تعالی بر آن سوار شود می تواند مفید هم باشد، با این قید که حتی در این حالت نیز افراط در گوش دادن به قرائت موسیقایی قرآن نیز می تواند آسیب زا باشد، یا نمی شود در گوش کردن به مداحی های مذهبی هم زیاده روی کرد، چرا که به عنوان یک اصل کلی هر چیز حتی خوبی هم زیادیش بد است مثلا آب معدنی را نمی شود به میزان 20 لیتر نوشید، تا چه رسد به موسیقی هایی که محتوای نفوذپذیر خطرناکی دارند مانند محتوای پرخشگرانه یا جنسی، همانگونه که دیدیم موسیقی مانند مخدرها عمل می کند که بلافاصله بعد از مصرف، فرد را شاد نموده و در دراز مدت افسرده می کند، اما با اینحال ما مخدرها را به کلی دور نمی ریزیم، بلکه از آنها در اندیکاسیون ها یا اقتضائات پزشکی استفاده می کنیم، موسیقی نیز به همین قیاس می تواند حکم دارویی حساس و پرریسک و نیازمند تجویز تخصصی را داشته باشد (هرچند که پژوهش از اثرات مفید کوتاه مدت موسیقی درمانی حمایت کرده است)، اما این دارو قطعا غذا نیست آن هم غذای روح! دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi
با سلام مباحث علمی و معرفتی را در آدرس های زیر پیگیری بفرمایید ایتا https://eitaa.com/SAmarashi گپ https://gap.im/DrSAmarashi
28.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا قصه تکامل داروینی واقعا یک نظریه علمی است؟ این کلیپ جالب را ببینید! مباحث علمی و معرفتی را در آدرس های زیر پیگیری بفرمایید. ایتا https://eitaa.com/SAmarashi گپ https://gap.im/DrSAmarashi
Vozoo.pdf
801.6K
ارتباط بهت انگیز طرح وضو با ساختار قشر حسی مغز دکتر مرعشی: مباحث علمی و معرفتی را در آدرس های زیر پیگیری بفرمایید ایتا https://eitaa.com/SAmarashi گپ https://gap.im/DrSAmarashi
هدایت شده از ‌سجاد شیرالی ‌
بسیج دانشجویی دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی برگزار می کند: سمینار اختلالات روان تنی "بیماری های جسمی که منشا روانی دارند" سخنران:دکتر سیدعلی مرعشی زمان:شنبه15اردیبهشت ساعت:12 مکان:دانشگاه شهیدچمران،دانشکده الهیات "ورود برای عموم آزاد است"
📝➿📝➿📝➿📝➿📝➿ 🔵آیا قضاوت کردن در مورد دیگران کار نادرستی است؟ ✒به قلم دکتر سید علی مرعشی 📝〰〰📝🔹📝〰〰📝 📝〰🔹〰📝 💠کارکردهای مغز انسان شامل کارکردهای پایه و کارکردهای عالی است، انواع پایه مانند تنظیم سیری و گرسنگی، تنظیم خواب و بیداری، تنظیم هیجانات و تنظیم رفتار جنسی هستند. اما کارکردهای عالی مغز شامل تفکر، محاسبه، قضاوت، تصمیم گیری و امثال آنها می باشند. 💠بنابراین تا اینجا می بینیم که قضاوت قسمتی از امتیازات و کارکردهای عالی مغز انسان و امری کاملا طبیعی و اجتناب ناپذیر است. 💠بدیهی است که قضاوت عجولانه و بدون ادله کافی درباره دیگران بیش از آنکه جنبه و داشته باشد جنبه هیجانی و احساسی دارد و طبیعتا به نتیجه واقعی نیز ختم نمی شود. بنابراین بحثی نمی ماند که قضاوت عجولانه و بی دلیل نادرست و مخرب است و آثار روانی و اجتماعی نامطلوبی دارد. 💠اما آیا آنچنان که مد شده و عده ای تبلیغ می کنند قضاوت در مورد دیگران به کلی باید کنار گذاشته شود؟ پاسخ البته منفی است. 💠فرض کنید کسی به شما وعده انجام خدمتی بدهد و بابت آن بیست میلیون تومان پیش پرداخت بگیرد و سپس شما را سر بدواند و بالاخره هم کار را برایتان انجام ندهد و حاضر به پس دادن پولتان هم نشود. حال ما چه کنیم؟ قضاوت نکنیم؟ نگوییم این فرد یک انسان اخلاقی نیست؟ آیا این شیوه یک نوع حماقت نیست؟ آیا تبعات اجتماعی آن احساس امنیت روانی کلاه برداران و گسترش کلاه برداری نخواهد بود؟ 💠حال فرض کنید کسی خدای ناکرده دختر 6 ساله شما را با فشار دست بر گلویش خفه کند و بکشد بعد او را با ساطور قطعه قطعه کند و در فریزر بگذارد و کم کم بخورد. حاضرید در مورد او هیچ قضاوتی نداشته باشید؟ 💠سعی کردم با این مثال های خیلی بارز نشان دهم که قضاوت نکردن در مورد دیگران نه ممکن است و نه درست. آنچه نادرست است و نباید به بک عادت تبدیل شود قضاوت عجولانه و بی دلیل است نه اصل قضاوت. اما چرا این موضوع که قضاوت در مورد دیگران درست نیست ترویج می شود؟ ساده است!! دزدان صفات اخلاقی و انسانی به جهت ایجاد حاشیه امنیت برای خودشان، بانی شده اند تا قضاوت نکردن را به عنوان یک ارزش جا بیاندازند. به این ترتیب می توانند به راحتی جلوی چشم شما هر کار غیراخلاقی را انجام دهند و شما هم برای آنکه فردی اخلاق مدار باشید نه به خودتان اجازه قضاوت درباره او را بدهید و نه درباره آن دزد پست فطرت، نه آن حیوان جنایتکاری که فرزندتان را کشت و نه آن کلاه برداری که پولتان را بالا کشید. ببخشید مثل اینکه قضاوت کردم! آیا الان شما دارید درباره من قضاوتی می کنید❓ https://gap.im/DrSAmarashi https://eitaa.com/SAmarashi
اعتیاد مدرن اصطلاحی است که به وابستگی به بازی های کامپیوتری و فضای مجازی اطلاق می شود و دست کمی از اعتیاد سنتی ندارد، اریک فرام دیدگاهی را در روانشناسی مطرح کرده که به حسب آن آسیب روانی و اجتماعی افراد بر اساس سبک زندگی آنها قابل پیش بینی است، او می گوید افراد به دو دسته تقسیم می شوند، آنها که سبک زندگی شان پرحاصل است و آنها که بی حاصل، گروه اول چندان در معرض آسیب های روانی و اجتماعی نیستند و گروه دوم در معرض اند، این دیدگاه را در عرصه عمل همواره درست یافته ام و چنین می بینم که با آموزه های دینی ما نیز منطبق است، و هم عن اللغو معرضون: و مومنان از کارهای بیهوده و بی حاصل رویگردانند و اذا مروا باللغو مروا کراما: آنان هرگاه که بر امور بی حاصل گذر می کنند بزرگوارانه (بی اعتنا) از آنها عبور می نمایند واذا فرغت فانصب: هرگاه از کار مهمی فارغ شدی کار مهم دیگری را شروع کن بسیاری از فعالیت هایی که امروز مردم و به ویژه جوانان اوقات خود را با آنها پر می کنند مصداق لغو و کار بیهوده و سبک زندگی بی حاصل است و لذا آسیب روانی و اجتماعی در پی دارد، مثلا کسی که تا کنون 9 هزار ساعت صرف تلگرام کرده بی آنکه هدف کاری یا آموزشی یا تبلیغی یا هر هدف مهم دیگری را دنبال کند بلکه صرفا سر خود را گرم کرده زندگی او بی حاصل و خودش در معرض آسیب است و معمولا این آسیب ها بروز هم کرده اند، همچنین است کسی که هر فعالیتی را انجام دهد که نتوان برای آن فایده معینی را تصور کرد جز سرگرمی و وقت گذرانی، این آسیب ها شامل افسردگی، افت تحصیلی، افت راندمان شغلی، اختلال در روابط همسران، اختلال در روابط والدین و فرزندان، خانواده گریزی و خانواده ستیزی، اعتیاد به مواد مخدر، رفتارهای پرخطر جنسی، خیانت، قربانی کلاه برداری شدن، آسیب معنوی و ... هستند. اما تنها اعتیاد به فضای مجازی نیست که این آسیب ها را در پی دارد. آیا شما می توانید مثال های دیگری از فعالیت های بی حاصل بیان کنید؟ دکتر مرعشی این کانال برای ارائه مباحث علمی و معرفتی ایجاد شده است https://eitaa.com/SAmarashi https://gap.im/DrSAmarashi
آیا پوشش و ظاهر افراد امری شخصی است؟ دوستی داشتم که تحصیل کرده آمریکا بود، برایم تعریف کرد که وقتی در آمریکا مشغول تحصیل بودم پدرم برای دیدنم به آنجا آمد، او که دیده بود بعضی ها نیمه برهنه به خیابان می آیند، یک روز با پیژامه از منزل خارج شد تا از سوپرمارکت آنطرف خیابان چیزی بخرد، که در بین راه پلیس او را دستگیر کرد، پدرم پرسیده بود چرا من را می گیرید، گفتند چون با پیژامه در خیابان ظاهر شده ای، پدرم گفته بود خوب چرا نمی روید اینهایی که هیچ به پا ندارند! بگیرید، من که اقلا پیژامه به پا دارم، پلیس جواب داد: آنها طبق هنجارهای اجتماعی ما بیرون می آیند اما بیرون آمدن با پیژامه با هنجارهای جامعه ما در تضاد است و بنابراین جرم است آیا پوشش امری فردی است یا اجتماعی؟ پوشش در منزل و فضای خصوصی امری فردی است و کسی اجازه مداخله ندارد، کما اینکه حتی ارتکاب گناه در خفا مشروط به عدم تهدید حقوق دیگران امری است بین فرد و خدا و کسی حق دخالت ندارد، اما بی حجابی در عرصه اجتماع قضیه ای متفاوت است، زیرا تظاهر اجتماعی به شکستن حدود الهی و وهن آنست، از طرفی جلوه گری در عرصه اجتماع دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد و لذا به حقوق اجتماعی مربوط است، کسی که بگوید پوشش من امری فردی است ومن هر طور بخواهم از منزل بیرون می آیم و هرکس ناراحت است نگاه نکند، مانند کسی است که بگوید بوق ماشین من شخصی است و هر طور و هر وقت بخواهم آنرا به صدا در می آورم و اصلا دستم را روی آن می گذارم و توی خیابان حرکت می کنم و هرکس هم خوشش نمی آید گوش نکند، تاثیری که یک فرد دارای پوشش جلوه گرانه روی اجتماع می گذارد از قشری تا قشری متفاوت است، اقلیتی اهل ورع و تقوی فقط به زحمت می افتند تا نگاه نکنند و گاه توی جوی آب هم می افتند جوانان مجرد زیادی که توان ازدواج ندارند تحت بمباران تحریک جنسی قرار می گیرند و ضمن تحمل ناراحتی و ناکامی گاه تحت این فشارها مرتکب محرمات دیگر و گاه مزاحمت برای نوامیس مردم می شوند، لذا امنیت اجتماعی تا حدی به خطر می افتد، و این جنایت است نه یک انتخاب شخصی در پوشش، مردان متأهل اما نه چندان مسلط بر نفس به علت مقایسه زنان جلوه گر با همسر خود، در بسیاری موارد دچار دلسردی از همسران خود می شوند، همسرانی که گاه طراوت و جوانی خود را به پای این مردان ریخته اند و سختی های زندگی را مثلا 20 سال تحمل کرده اند تا زندگیشان از آب و گل درآمده، اما اکنون شوهرشان را زنان جلوه گر هوایی کرده اند و سردی زندگی یا خیانت همسر یا طلاق را باید تحمل کنند، فرزندان طلاق و ناهنجاریهای شخصیتی بعدی آنها هم که باید جامعه هزینه آن را بپردازد خود موضوع دیگری است، و اینها جنایت است نه یک انتخاب شخصی در پوشش، دختران و زنان باحیا و اهل پوشیدگی که زنان جلوه گر را در خیابان می بینند، احساس ناامنی در رقابت با آنها می کنند و امنیت روانی آنها به خطر می افتد، و برخی دچار مشکلات و تعارضات روانشناختی می شوند و این جنایت است نه یک انتخاب شخصی در پوشش، زنان و دخترانی که تسلیم می شوند وارد رقابت شده تا در این میدان کم نیاورند و بتوانند شوهری دست و پا کنند یا آنها هم شوهران زنان دیگر را بفریبند همانگونه که زنان دیگر شوهران آنها را فریفتند، و این دور باطلی است که روز به روز بر حدت و شدت مشکلات فوق الذکر می افزاید، و این جنایت است نه یک انتخاب شخصی در پوشش تحریک جنسی و خشونت در سیستم عصبی انسان مدارهای در هم تنیده ای دارند، و افزایش تحریک جنسی سبب افزایش خشونت های اجتماعی می شود، و این یک جنایت عمومی است نه یک انتخاب شخصی در پوشش بیایید تسلیم احکام خدا باشیم چه حکم حجاب چه غیر آن مباحث علمی و معرفتی را در آدرس های زیر پیگیری بفرمایید ایتا https://eitaa.com/SAmarashi گپ https://gap.im/DrSAmarashi
برشی از کتاب📚 آلپورت (1950) تدین را ابتدا به دو نوع تقسیم کرد: تدین درونی و تدین بیرونی. افرادی که تدین درونی دارند از دین استفاده ابزاری نمی‌کنند. بلکه به اهداف واقعی دین پایبند هستند. آنان ایمان و عقیده‌ای درونی و قلبی دارند. برعکس، کسانی که تدین بیرونی دارند، دین را اساساً برای دستیابی به اهداف غیردینی مانند موقعیت‌های اجتماعی، اقبال عمومی، شهرت، مقام، احترام، ثروت و امثال آن‌ها می‌خواهند. در فرهنگ اسلامی، تدین درونی: «اخلاص» و تدین بیرونی: «ریا» خوانده می شود. آلپرت بعدها دسته سومی را هم تشخیص داد که برخی خصوصیات تدین درونی و بیرونی با هم داشتند. این‌ها که افرادی بسیار متعصب‌تر از متدینان درونی بودند، «دینداران حرفه‌ای» نام گرفتند. واقعیت آن است که فقط تدین درونی می‌تواند سلامتی‌بخش باشد و نه انواع دیگر تدین. بنابراین مشاهده سوء رفتارهای اجتماعی یا بیماری‌های شدید روانی و شخصیتی در افرادی که خود را شدیداً مذهبی می‌دانند، نه مسئله عجیبی است و نه می‌تواند به عنوان نقطه ضعفی برای دین مطرح شود. انتشارات صفحه ۹۵. مباحث علمی و معرفتی را در آدرس های زیر پیگیری بفرمایید ایتا https://eitaa.com/SAmarashi گپ https://gap.im/DrSAmarashi