برهوت🌫
سعید با عجله وارد سالن شد، گلهمند بود فیلم خنجر و شقایق(1) را میخواست، قرار شد به منزل حاجی برویم، مقابل در، که رسیدیم، سعید
پشت ما پنهان شد، سجاد در را باز کرد، حاجی با نگاهی خندان به کوچه آمد، سعید فیلمها را خواست، سید پس از چند لحظه سکوت گفت:«سعید جان! فعلاً تنها نسخه فیلمها دست من است.
من اکثر شبها آنها را در جایی نمایش میدهم، اگر فیلمها را امشب به شما بدهم باید بیست و چهار ساعت بعد برگردانی». با عهد و میثاق شدید فیلم را به قاسمی داد، با شوخی گفتم:«آقا مرتضی نگفتی! فیلمها را برای چه کسی نمایش میدهی».
حاجی نگاهش را به زمین دوخت و با خنده گفت:«بیشتر شبها آنها را در پایگاهای بسیج محلات نشان میدهم، امشب عذر آنها را میخواهم،اما آقا سعید فردا شب حتماً با فیلمها بیا».
آوینی جوانان را از دریچه دوربین به معرکه عشق میکشاند؛ آنگاه آنها را در برهوت رها میکرد؛ تا خود چاره این زخم بیهنگام را بیابند.
1- این فیلم در مورد بوسنی است.
💠منبع : کتاب همسفر خورشید
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
(نمیخواهم همرنگ دیگران شوم) ✋🏻
تابستان سال ۶۳ صدا و سیما یک دوره آموزشی گذاشته بود. من هم از طرف بسیج صداوسیمای مهاباد به این دوره معرفی شده بودم. در اوایل انقلاب هرکس کاری بلد بود یکجا میفرستادنش؛ چون من کمی عکاسی میدانستم به تلویزیون رفتم. در این دوره آموزشی، یکی از اساتید ما، آوینی بود و اولین ملاقاتهای من با ایشان در آن زمان رُخ داد. البته آوینی را دورادور میشناختم و میدانستم که ایشان در تلویزیون است، نگاه متفاوت دارد و حرفهای متفاوت میزند.
در آن کلاسها فهرستی از کارهایش ارائه داد و چند کار را نام برد. در آن کلاسها نوع لباس آوینی برای ما خیلی شاخص بود. ایشان در تیرماه اورکت خاکی را که بسیجیها میپوشیدند به تن داشت و در کلاس هم آن را در نمیآورد. جلسه سوم یا چهارم، وقتی به او مقداری نزدیک شدم، پرسیدیم: شما با این اورکت گرمت نیست؟ گفت: نمیخواهم با در آوردن این لباس، همرنگ دیگران شوم. او آدمی به شدت انقلابی بود. البته ما از این روحیات ایشان لذت میبردیم؛ چون خودمان هم در سالها در همان حال و هوا بودیم. شخصیت او طوری بود که آدمها جذبش میشدند.
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت محمدعلی فارسی، مستندساز)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
داد زد : خدا لعنتت کند ❗️
احتمالاً زمستان سال 68 بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ... در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله عليها بي ادبي ميشد. من اين را فهميدم. لابد ديگران هم همين طور، ولي همه لال شديم و دم بر نياورديم. با جهان بيني روشنفكري خودمان قضيه را حل كرديم. طرف هنرمند بزرگي است و حتما منظوري دارد و انتقادي است بر فرهنگ مردم اما يك نفر نتوانست ساكت بنشيند و داد زد: خدا لعنتت كند! چرا داري توهين ميكني؟!
همه سرها به سويش برگشت در رديفهاي وسط آقايي بود چهل و چند ساله با سيمايي بسيار جذاب و نوراني. كلاهي مشكي بر سرش بود و اوركتي سبز بر تنش. از بغل دستيام (سعيد رنجبر) پرسيدم: «آقا را ميشناسي؟»
گفت: «سيد مرتضي آويني است.»
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✋🏻خانم زهرا(سلام الله عليها) فرمود: با بچه من چه كار داري؟
من يه وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم و راهي خانه شدم. حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم.
پلك كه روي هم گذاشتم "بي بي فاطمه" (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه من چه كار داري؟
من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز" بي بي "فرمود: با بچه من چه كار داري؟
براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك "بي بي" شنيدم، از خواب پريدم.
وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم.
سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند»
ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم.
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت يوسفعلي ميرشكاك)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴تازه جنگ به پایان رسیده بود با اصرار دوستان حاجی برای مراسم حج به مكه رفت. وقتی بازگشت از او پرسیدم :«آقا مرتضی آنجا چطور بود؟» با ناراحتی گفت:«بسیار بد بود، چه خانه خدایی، غربیها پدر ما را در آوردند. كاخ ساختهاند، آنجا دیگر خانه خدا نیست. تمام محله بنیهاشم را خراب كردهاند. كاش نرفته بودم. مدتی بعد دوباره او را عازم حجاز دیدم؛ با خنده گفتم:«حاجی تو كه قرار بود دیگر به آنجا نروی؟ نگاهش را به زمین دوخت و پاسخ داد:«نمیدانم اما احساس میكنم اینبار باید بروم. وقتی بازگشت. دوباره از اوضاع سفر پرسیدم.
اینبار هیجان عجیبی داشت.
با خوشحالی گفت:« این دفعه با گروه جانبازان رفته بودم، چنان درسی از آنها گرفتم كه ای كاش قبلاً با اینها آشنا شده بودم بارها و بارها گریستم، به خاطر تحول و حماسهای كه در اینها میدیدم. به یكی از جانبازانی كه نابینا بود گفتم:«دوست نداشتی یك بار دیگر دنیا را ببینی؟ حداقل انتظار داشتم بگوید:«چرا یكبار دیگر میخواستم دنیا را ببینم. اما او پاسخ داد:«نه» پرسیدم:«چطور؟» گفت:«در مورد چیزی كه به خدا دادم و معامله كردم نمیخواهم فكر بكنم. بدنم می لرزید، فهمیدم كه عجب آدمهایی در این دنیا زندگی میكنند ما كجا، اینها کجا»
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در حضور غربت یاران 💧
یكبار در دوكوهه به او گفتم: شهید داوود یكبار در زمین خیس پادگان به زمین افتاد و گریه كرد وقتی علت گریهاش را پرسیدم، پاسخ داد:"یاد حضرت عباس افتادم كه هنگام به زمین افتادن دست نداشت، حتماً خیلی سخت به زمین افتاده است".
با شنیدن این سخن گریه مجال صحبت را از مرتضی گرفت، همانجا در پادگان نشست، ساعتها به یاد غربت عباسبنعلی و داوود گریست. گوئی پردههای غیب را از چشمانش گرفته بودند، داوود را در زمین صبحگاه میدید. لب به سخن گشود، داوود باید میرفت.
برخاست، پا برجای گامهای داوود نهاد. مرتضی مردی آسمانی بود كه پای بر خاك داشت.
منبع : كتاب هسفر خورشید.
🎙(شهید سید مرتضی آوینی به روایت برادر رضا برجی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
حزبُ الله✊🏼 !
هرچند وطن خویش را دوست می دارد
اما از تعلقات جغرافیایی آزاد است وبرای آب وخاک نیست که می جنگد!
میهن او اسلام است...
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠مروارید گم شده یقین ( از خاطرات شهید آوینی )
🔴در عملیات کربلای پنج، سید مرتضی مسئول اکیپ بود
از آسمان آتش می بارید. از شدت سرما بدنمان می لرزید. آوینی گفت :« باید به جاده فاطمه الزهرا که زیر آتش عراقیهاست، برویم.»
مدتی بعد «مرادی نسب»، «والایی» و «عباسی» هر سه نفر از جاده باز گشتند. از سر و صدا چشمانم را باز کردم؛ اما دوباره بی هوش افتادم.
یک ساعت بعد بیدار شدم، مرتضی بیرون سنگر نماز شب می خواند،
با خودم گفتم : « این مرد خستگی ندارد»
برای نماز صبح همه بچه ها را بیدار کرد، بعد از اقامه نماز دوباره به خط رفتیم.
حاجی فقط تا رسیدن به خط خوابید. در خط مقدم شجاعانه می دوید،
اصلا لزومی نداشت کارگردان آنجا باشد، مسئولیتهایی که در شهر داشت باید مانع حضور او در جبهه می شد،
ترس و خستگی در قاموس مرتضی راه نداشت،
او در جبهه به دنبال چیز دیگری بود.
«مروارید گم شده یقین که سخت پیدا می شد.»
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مثنوی آهنگران☑️
🔺از صادق آهنگران خواست تا برای مجموعه جدید « روایت فتح » اشعاری بخواند .
روزی که برای بازدید و فیلمبرداری از شهر هویزه می رفتند ، آهنگران مثنوی هایی خواند و آنها را برای فیلم هایش انتخاب کرد . از جمله :
چرا بستند راه آسمان را ؟
چرا برداشتند این نردبان را؟
مرا اسب سپیدی بود روزی
شهادت را امیدی بود روزی
خدا اسب سپیدم را که دزدید؟
شهادت را ، امیدم را ، که دزدید؟
وقتی آهنگران این اشعار را با صدای سوزناک خود خواند ، سید در ماشین کنار او نشسته بود و می گریست .
بچه های گروه که سید را خوب می شناختند ، می دانستند که ناله ها و گریه های سید بخاطر جا ماندنش از قافله شهداست ...✋🏻
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
سخن ناب👌🏼
کارتان را برای خدا نکنید !!
برای خدا کار کنید!تفاوتش فقط همین اندازه ست که ممکن است حسین در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضای خدا ...
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ستایش رهبری از متون روایت فتح ✋🏻
🔻اوایل سال ۶۶ پس از شهادت تعدادی از همکارانمان با حضرت آیتالله خامنهای دیدار داشتیم. ایشان در این دیدار خصوصی حدود یک ساعت درباره برنامه روایت فتح صحبت کردند و بیش از هر چیز روی متن برنامهها تاکید فرمودند. بعد از ما پرسیدند: «نویسنده این برنامه کیست؟» شهید مرتضی آوینی کنار من نشسته بود. از قبل به ما سپرده بود درباره او صحبت نکنیم. ما سعی کردیم از پاسخ به پرسش آقا طفره رویم. اما آقا سوال را با تاکید بیشتر تکرار کردند. ما ناچار شدیم بگوییم سیدمرتضی. آقا فرمودند: «این متون شاهکار ادبی است و من آنقدر هنگام شنیدن و دیدن برنامه لذت میبرم که قابل وصف نیست.»
🎙(راوی: مهدی همایونفر، تهیهکننده مجموعه روایت فتح)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهادت لباس تکسایزی است ...💔!٫
🖐🏻یادم هست یک روزی شهید آوینی، شهید گنجی و بنده در جایی نشسته بودیم.
شهید گنجی جمله ای را ابراز کرد که شهید آوینی در جواب جمله جالبی گفت. من بین این دو شهید بودم.
شهید گنجی خطاب به شهید آوینی گفت: «حاج مرتضی! دیگر باب شهادت هم بسته شد».
آوینی در جواب گفت: «نه برادر، شهادت لباس تکسایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در آید، هر وقت به سایز این لباس تک سایز درآمدی، پرواز میکنی، مطمئن باش»!
من که میان این دو بودم گفتم: «حاج مرتضی، پس من چی؟ من کی پرواز میکنم؟».
شهید آوینی در جواب گفت: «تو در کولهات چیزهایی داری» و نام چند منطقه جنگی که در آنها مستند ساخته بودم را آورد و بعد ادامه داد: «در کولهات چیزهای دیگری هم هست که نمیدانم چیست، هر وقت کولهات سبک شد، پرواز خواهی کرد».
مدتی پس از این گفتوگو مرتضی آوینی به شهادت رسید و به فاصله یک سال دیگر نیز گنجی شهید شد ...🕊
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
سخن ناب 👌🏼٫
یاران شتاب کنید ...🖐🏻🚶🏻♂
🔻 گویند قافله ای در راه است که گناهکاران را در آن راهی نیست، آری گناهکاران را راهی نیست، اما پشیمانان را می پذیرند...✅
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
❗️اصلاً بریزیم آقای آوینی را بزنیم!
بعد از دهمین جشنواره فیلم فجر، یک روز به دفترمان آمده بود. گفت: «جایتان خالی بود که ببینید دیشب روشنفکرها و دانشجویان هنر چه بلایی سر من آوردند!» در آنجا سمیناری بوده برای بررسی سینمای بعد از انقلاب، آقای آوینی هم یکی از سخنرانان بوده است. میگفت: سخنرانان دیگر همان چیزها را گفتند که اغلب در مجلهها نوشته میشود، طوری که یکی از استادان و کارگردانان سینما، چهل صفحه مطلب خواند که حتی یک جملهاش هم مال خودش نبود، بلکه همه مال خارجیها بود یا ترجمه شده بود و یا هنوز ترجمه نشده بود، ولی من منابعشان را میدانستم.
✅از همه بدتر قبل از من یک جوان شهرستانی و در لباس ما حزباللهیها حرف میزد. آنقدر خودش را در مقابل سینما و سینماگران باخته بود و آنچنان ذلیلانه حرف میزد که دلم میخواست از شرم زیر صندلی پنهان شوم و یا گوشهایم را بگیرم که نشنوم. نوبت من که رسید و با تعریف و تمجیدهایی که مجری برنامه از من کرد، لابد همه منتظر بودند من هم بروم بنا بر آداب روشنفکری سخنانی چند در مدح سینمای ایران و سینماگرانش بگویم و برای حفظ پرستیژ چیزهایی بگویم که با مشهورات و مقبولات جوامع روشنفکری مخالفتی نداشته باشد! اما من حرف خودم را زدم. جماعت نتوانستند تحمل کنند و برآشفته شدند که چرا کسی خلاف آنها سخن میگوید! شلوغ میکردند، اجازه سخن گفتن به من نمیدادند و حتی از توهین و حرفهای مخالف شئون اخلاقی هم نسبت به من خودداری نمیکردند. کار تا آنجا بالا گرفت که یک نفر بلند شد و از سر مزاح گفت: «اصلاً بریزیم آقای آوینی را بزنیم!»
🎙(راوی : محسن مومنی، نویسنده)
#حزباللهی ...✋🏻
حزباللهیبودنراباهمهتراژدیهایشدوستدارم ♥️!٫
🔺فحش اگربدهند آزادی بیان است جواب اگربدهی بی فرهنگی است سوالی اگر بکنند آزاد اندیشند سوال اگربکنی تفتیش عقاید؟
مسخره ات بکنند انتقاد است جواب اگربدهی بی جنبه ای ؟!
اگر تهدیدت کننددفاع کرده اند، اگرازعقایدت دفاع کنی خشونتطلبی حزب اللهى بودن را با همه تراژدی هایش دوست دارم 🖐🏻♥️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فراری از عکس🎥
شهید مرتضی آوینی همیشه از دوربین فراری بود. اما در سفر آخری که به فکه رفت در پاسخ به درخواست عکاسی که میخواست از وی عکس بگیرد گفت: «باشد، مسألهای نیست، به شرطی که عکس حجلهای بگیری ...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مظلومیتِ آوینی 💔٫
من فقط یک بار شهید آوینی را دیده بودم؛ ایام نمایشگاه کتاب تهران بود در سال ۷۱. نمایشگاه هم خیلی شلوغ بود. طیف حزباللهی، بسیجی هم زیاد بودند. نمازخانههایش هم پُر بود. بلندگوی نمایشگاه اعلام کرد که سید مرتضی آوینی در یکی از سالنها در ساعت ۵ سخنرانی دارد. بدو بدو رفتم خودم را به سالن برسانم. ساعت را دیدم، پنج و نیم بود. نیم ساعت از سخنرانی از دست رفت. داخل سالن شدم. دیدم یک خانم مانتویی ته سالن نشسته و سالن خالی خالی است. فقط آوینی بود و دو سه نفر دیگر که البته آوینی منتظر بود چهار پنج نفر دیگر بیایند و سخنرانیاش را شروع کند ...
🔺جالب بود که در همان روزها، ما اعضای فعال یک تشکل دانشجویی بودیم، در جلساتی شرکت میکردیم که آقای فلانی را میآوردند تا ما را توجیه کند. توضیح میداد که برادران! نارمک محله خطرناکی است. نظامآباد خطرناک است. نازیآباد خطرناک است. نیاوران و تجریش بحرانخیز هستند. نقشه کل تهران را میکشید و ۱۰۰ نقطه را به عنوان نقاط بحرانخیز معرفی میکرد. آنها داشتند بچهها را در مقابل تهاجم فرهنگی توجیه میکردند که اگر فلان روز، فلان اتفاق بیفتد باید فلان کنید و چنان. بچهها را سرگرم این بازیها میکردند و آوینی مظلومانه در وسط میدان ایستاده بود ...✅
🎙(راوی : وحید جلیلی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✋🏻(خدا بیامرزدش خیلی صدای خوبی داشت)
♥️روزی که آوینی شهید شد، ظهر داشتیم ناهار میخوردیم، اخبار رادیو اعلام کرد و ما به دو آمدیم در اتاق مسوول فرهنگی بسیج دانشگاهمان و گفتیم یک پارچه سیاه بده بزنیم به تابلو. گفت: چی شده؟ گفتیم آوینی شهید شد. گفت: آوینی کیه؟ گفتیم بگوییم سوره؟ آیینه جادو؟ خبر ندارد. گفتم: یکی بود در روایت فتح صدای خیلی دلنشینی داشت، او شهید شده. گفت: خدا بیامرزدش خیلی صدای خوبی داشت! بعد از یک ساعت آمد دید خیلی تابلو را به هم ریختهایم. گفت: حالا اینقدرها هم ارزش داشت؟ خیلی دیگر شلوغش کردهاید! برای تشییع جنازهاش به بدبختی مینیبوس جور شد. رسیدیم حوزه هنری. یک تعداد که زودتر آمده بودند گفتند آقا را دیدید؟ بچهها با تعجب به هم نگاه کردند که آوینی که بوده؟! تازه این وضعیت تهران و بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق بود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
🎙(راوی : وحید جلیلی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌱اگر در جستجوی امام زمان هستی، او را در میان سربازانش بجوی. از نشانه های خاص آنان اینست که همچون نور، دیگران را ظاهر می کنند و خود را نمیبینند ...
♥️ (شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
aviny-11.mp3
741.3K
صدای ملکوتی شهید سید مرتضی آوینی 🌱!
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔘بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا میزنید و از عاشورا، آنها نمی دانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم، نه یک بار نه دو بار، به تعداد شهدایمان...
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
(دل بی قرار رهبر) ✋🏻
مروارید گم شده رهبر !🖐🏻
همه میدانستند آن روز مراسم خاكسپاری سید مرتضی آوینی است، قرار نبود آیتالله سید علی خامنهای در این مراسم باشكوه شركت كنند، در اولین ساعات روز آقا تماس گرفتند و فرمودند:«من دلم گرفته، دلم غم دارد، میخواهم بیایم تشییع پیكر پاك شهید آوینی. من افتخار میكنم به وجود این بچههای نویسنده و هنرمندی كه در این مجموعه حوزه هنری تلاش می كنند. این آقای آوینی را آدم وقتی سیما و چهره نورانیاش را میبیند، همینطور دوست دارد به ایشان علاقمند بشود».
♥️دل بیقرار رهبر در جست و جوی مروارید گم شده سپاهش بود، كه اینك بر دوش هزاران ایرانی مسلمان به سمت بهشتزهرا میرفت، و باز هم آقا صبور، سنگین و سرافراز غم فراق یكی دیگر از مرواریدانش را به جان میخرید.
🎙منبع : کتاب راز خون
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
(ادای احترام آقا به شهید آوینی) ✋🏻
🔴اواخر فروردین ماه بود، پیكر خونین و خسته سید مرتضی بر دوش امت حزبالله در مقابل حوزه هنری تشییع میشد، در همین لحظه اتومبیل حامل مقام معظم رهبری در خیابان سمیه ایستاد، آقا برای ادای احترام به شهید علیرغم مسائل امنیتی از ماشین پیاده شد، كنار پیكر سرباز دلخسته خویش ایستاد، و زیر لب زمزمه نمود، «انا لله و انا الیه راجعون» نگاهی به اطراف انداخت، در جست و جوی خانواده شهید بود. آقا آرام و بیصدا در حالیكه چشم به تابوت سید مرتضی دوخته بود، به راه افتاد خیابان سمیه هنوز صدای گامهای آهسته مقام معظم رهبری را به دنبال پیكر سربازش در ذهن دارد.
و چه سخت است، كه سربازی را در مقابل چشمان مولا و مقتدایش به خاك بسپاری، و چه بغضی در دل دارد، سالاری كه فرزند، سرباز و سردار فاتح قلبش را به خاك میسپرد.
💠منبع : کتاب راز خون
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
👌🏼زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.
🔺و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.
و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.
و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی میپیماید تا خانه روح، آباد شود.
و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کرهی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند.
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تنپرور برمیآید.
ای شهید، ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود بر نشستهای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش ... !
♥️(شهید سید مرتضی آوینی)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
aviny-2.mp3
296K
صدای ملکوتی شهید سید مرتضی آوینی 🌱!
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
راز چشمان سید مرتضی🧡
💔مرتضی دلخسته بود. این اواخر خندههای همیشگیاش را نداشت، در سالهای بعد از انقلاب جز پس از رحلت حضرت امام (ره) هرگز او را اینچنین در پیله تنهایی و اندوه ندیده بودم، ما به حسب گمگشتگی در عادات عالم ظاهر، او را كه اهل عادت نبود نشناختیم، خودیتهای ما حجابهایی بودند كه «بیخودی او را از چشمانمان پنهان میكردند، ما ضعفهای خود را در آینه وجود او به تماشا نشستیم و زبان به ملامت او گشودیم»
عافیت
طلبان توهمات خویش را متظاهر در وجود كسی تشخیص دادند كه نه فقط در روزگار جنگ فرزند جبهه بود كه در این روزگار هم كه از ارزشهای جنگ جز خاطرهای گنگ نماند، «روایت فتح» میساخت.
و وای بر ما اگر با این شتاب به چنبره عقلهای عادتزده خود گرفتار آییم و بار دیگر به بهانه آشنایی با او، از خود بگوئیم و به بهانه بیان رنج او، درد خود را بازگوئیم.
💠منبع: راز خون
🎙راوی: همسر شهید
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
aviny-24.mp3
1.49M
صدای ملکوتی شهید سید مرتضی آوینی 🌱!
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌸حسین زیباترین نامی است که در
شناسنامه بشرنوشته اند ...
حسین میزان سنجش صداقت آدمی است
حسین تفسیر بعثت،ترجمان نبوت ومعنای امامت است
قبول ولایت
حسین ،برات آزادی انسان از جهنم پلیدی است و راه
حسین ،کوتاهترین راه رسیدن به بهشت است
#امام_حسین_علیه_السلام♥️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR