eitaa logo
قرارگاه مهندسی فرهنگی شهید سپهبد سلیمانی
131 دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
142 فایل
کانالی وابسته به بسیج برای تبادل افکار و بصیرت افزایی کلیه اعضای محترم و علاقمند به بسیج و کلیه تشکل های خودجوش فرهنگی ذیل منویات امام خامنه ای در سطح استان البرز
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 🔹عنوان: 🖋جمع اوری: 📖حجم کتاب: ۲۳۰ صفحه 🤔موضوع: 📚معرفی کتاب: کتاب بزرگ‌مرد تاریخ انقلاب که پس از شهادتش در ، امام(ره) فرمودند "بهشتی مثل یک ملت بود برای ملت ما!" زندگی از تا و از تا انقلاب، درس‌های زیادی دارد که به اختصار در کتاب حاضر گردآوری شده است. یکی از ستون‌های اصلی بود. متفکری که نقش بسیار مهمی در تدوین جمهوری اسلامی ایفا کرد. آنچه بیش از هر نکته‌ای در زندگی به چشم می‌آید، اوست که در جریان غائله به اوج خود رسید @BasijCulturalEngineeringCentre98
هدایت شده از HAJFATHI
پیر مرد هشتاد ساله را در مسیر همراهی کردم. ماشاءالله سر حال و قبراق. می گفت: هشت فرزند دارم. دوبار مکه رفتم، پنج بار کربلا، بازنشسته نیستم، بیمه ندارم، با کار آزاد زندگی ام را گذراندم. خیلی برام جالب بود که مسلط به احکام و وقایع تاریخی بود. گفتم: پدرجان چی باعث شده این اندازه در این سن و سال قبراق و سرحال و آرامش داشته باشی؟ گفت: . به کم در زندگی قانع شدم و خداوند همه چیز را برای من جور کرد. یه مثال جالبی برای انسان های زد. می گفت: انسان طمع کار مثل ماهی در دریاست که به او اطلاع می دهند غیر از این دریا، دریای دیگری است و او تلاش می کند از این دریا بیرون بیایید ولی در مسیر رفتن می میرد. او اگر در همین دریا می بود و زندگی می کرد، الآن بیشتر زنده بود. چه زیبا فرمود اميرالمؤمنين علي عليه السلام: ▪️اَطْيَبُ الْعَيْشِ القَناعَةُ؛ خوش ترين زندگى، زندگى با قناعت است. 📚غررالحكم، ح ۲۹۱۸ ✍ محمد علی فتحی 👇 🆔 @hajfathi_ir
🌹 . ▪️خودم شخصا نمی‌خواهم از کار با مقاومت دست بکشم و بازنشسته بشوم.دوست دارم در این منطقه عاقبتم ختم به شهادت شود و شهید بشوم. خیلی دوست دارم این اتفاق بیفتد. واقعا الان سه چهار سال است منتظرم. تقریبا دو سال آخر، مخصوصا بعد از شهادت شهید سلیمانی میلم به شهادت خیلی زیاد شده است. ‌. ▪️ آن جمله که ایشان به ما گفت: میوه رسیده هستی و اگر بمانی می‌گندی. خیلی نگرانم کرده است. با خودم می‌گویم نکند خدای ناکرده به پوسیدگی و گندیدگی دچار شوم! در این یک سال اخیر، در این سال‌های کرونایی که پیش آمده است، خیلی نگران این هستم که نکند خدای ناکرده، به درد و بیماری کرونا یا مثلا در تصادف یا سکته [بمیرم].بعد از چهل و دو سال هجرت و جهاد، حالا به مرگ طبیعی بمیرم، خیلی سخت است. از خدا خواسته بودم بعد از ازدواج بچه‌هایم شهید شوم] من از گفتن این شرط پشیمانم. یعنی شرط برای خدا گذاشته بودم!آن‌ها خدا دارند. من کی هستم که این حرف‌ را بزنم. از این جهت خیلی پشیمان هستم. مرتب استغفار می‌کنم. 📚برشی از بخش پایانی در دست انتشار سردار سرتیپ پاسدار کیومرث پورهاشمی (حاج هاشم). .
☑️ شهادت حضرت امام علیهما السلام ⚫️برکت وجود علامه عسکری از عنایت باب الحوائج امام علیه السلام 💠 ماجرای بیماری علامه عسکری در کودکی 🔺حضرت علامه می فرمودند:در ایامی که در سامرا بودم به مرض حصبه مبتلا شدم و هرچه در آنجا معالجه نمودم مفید واقع نشد مادرم با برادرانم مرا از سامرّه به کاظمین برای معالجه آوردند و در آنجا نزدیک صحن مطهر یک اتاق در مسافرخانه تهیه و در آنجا به معالجه من پرداختند. 🔺این معالجات مؤثر واقع نشد و من بیهوش افتاده بودم. وقتی از معالجه اطبای کاظمین مایوس شدند یک روز به بغداد رفته و یک طبیب را برای من به کاظمین آوردند. ⛔️ همین که نزدیک بستر من آمد و می خواست مشغول معاینه شود من در اتاق کردم و بی اختیار چشمم را باز کردم دیدم خوکی بر سر من آمده است. بی اختیار آب دهان خود را به صورتش پرتاب کردم. 🔺گفت چه می کنی چه میکنی من دکترم من دکترم! نسخه ای را تهیه کرد که ابدا مؤثر واقع نشد و من 👈🏻 لحظات آخر عمرم را سپری می کردم. 🔺تا اینکه دیدم حضرت عزرائیل وارد شد.با لباس سفید و بسیار زیبا و خشرو و خوش منظره و خوش قیافه پس از آن علیهم السلام حضرت رسول اکرم و حضرت امیر المومنین و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهم السلام به ترتیب وارد شدند. و همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با آنها شدم وآنها نیز مشغول گفتگو با هم بودند. 🔆 در این حال که من به صورت ظاهرا بیهوش افتاده بودم دیدم پریشان شده و از پله های مسافرخانه بالای بام بالا رفته و رو به گنبد حضرت کرده و عرض کرد: یا موسی بن جعفر من به خاطر شما بچه ام را اینجا آوردم شما راضی هستید بچه ام را اینجا دفن کنند ومن تنها برگردم؟😭 حاشا و کلا (البته این مناظر را ایشان با چشم دل و ملکوتی می دیدند نه با چشم سر آنها به هم بسته وبدن افتاده وعازم ارتحال است.) 👈🏻همین که مادرم با حضرت موسی بن جعفر مشغول تکلم بود دیدم آن حضرت به اتاق ما تشریف آوردند. و به عرض کردند:خواهش میکنم تقاضای را بپذیرید. 🌺حضرت رسول الله رو کردند به جناب عزرائیل و فرمودند برو تا زمانی که خداوند مقرر فرماید.خداوند به واسطه عمر او را تمدید کرده است ما هم می رویم ان شاءالله برای موقع دیگر. 💢 مادرم از پله ها پایین آمد و من نشستم و آنقدر از دست مادرم عصبانی بودم که حد نداشت و به مادرم گفتم: چرا این کار را کردی ❗️ من داشتم با پیامبر امیرالمومنین و حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام می رفتم و تو آمدی جلوی ما را گرفتی نگذاشتی حرکت کنیم. 📘منبع:مرزدار مکتب اهل بیت ص ۶۱ علیه السلام ✅ مطالب درباره علامه عسکری🔰🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/3534880770Ccde1211695