eitaa logo
معنا | محمد صادق صابری
219 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
9 فایل
اسم کانال را گذاشتم معنا چون وظیفه ما در رسانه تبدیل اخبار و تفکرات به معناها و رویاهاست ! ملتی ماندگار می شود که معنایی ماندگار داشته باشد... جهت ارتباط : @mol1385
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ نابغه‌ی خبرنگاری که فرمانده و استراتژیست جنگ شد! 🌹 هفدهم مرداد خبرنگار گرامی باد ✳️ کجایند حسن باقری‌های کارزارِ جهانیِ حلال‌زادگی و مبارزه با و و فواحش؟ ✌️جنبش مردمی حلال‌زاده‌ها 📡 @Halalzadeha
✅ هنر انقلاب اسلامی، آن است نه صنعت تکنولوژیک ‼️ 💎 🔸 «در استان اصفهان حسینیه‌ای وجود دارد که ۴۰ شب روضه برگزار می‌کرد، شهید حججی به مدت دو سال جزو خادمان این حسینیه بود. او از نجف‌آباد حدود ۵۰ کیلومتر را طی می‌کرد تا به اینجا بیاید، وقتی برای پذیرش آمد دو نکته گفت: یکی اینکه من را پشت قضایا بگذارید که جلوی چشم نباشم و دوم هر چه کار سخت در این حسنیه هست را به من بگویید انجام دهم. بعضی از شب‌ها آن‌قدر خسته می‌شد که وقتی عذرخواهی می‌کردیم، می‌گفت برای امام حسین ع باید فقط سر داد.» 🌷 هجدهم مرداد، سال شهادت شهید محسن حججی ✌جنبش مردمی حلال‌زاده‌ها 📡 @Halalzadeha
36.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵🎶🎼📯 موزیک ویدئوی "دُم خروس" از گروه دهه هشتادی‌های نجم‌الثاقب را 🥁 سیزدهم آبان دانش‌آموز مبارک 🏵 ✌️جنبش مردمی حلال‌زاده‌ها 📡 @HalalZadeha
🔰 بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک. ️فقط لبخندی زد. 🔹این مطلب را چندبار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم. وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد. 🔸بعد نماز صبح گفتم. بعد از نماز ظهر هم گفتم. تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریمااااا. 🔹اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: امشب سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم! نیست! 🔸آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم. پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا. هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد. طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در . آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند بالا. همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند. 🔹آقا فرمود : خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم. آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست. فراوان. 🔸مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. 🔹گفتم اینا چیه؟ گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده. گفت بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛ خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه -سلام‌الله‌علیها- گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد. آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت. 🔸من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. کارشان که تمام شد، رفتند. 🔹آقا به من فرمود، دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد، چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ 🔸بعد فرمود : مشکل خیلی‌ها همینه. نه سکوت‌شون از سر انصافه، نه سر و صداشون. وقتِ نداشتن، جیغ می‌زنند. وقتِ داشتن، بخل و غفلت. ✅ به بهانه‌ی بیست و هفتم دی، سال شهادت نواب صفوی 💠 اللهم صل علی محمد و آل محمد و احشره واحشرها واحشرنا مع الشهداء و الصدیقین و الأئمة المعصومین. https://eitaa.com/yalasarat2526