🌹« به دشمنان ولایت فقیه در تهران و شهرستانها بگویید، این حزب اللهیها که هم اکنون در جبههها تو سر عراقیها می زنند، اگر لازم باشد در تهران نیز تو سر منافقین و دشمنان ولایت فقیه خواهند زد »
📚 ققنوس فاتح صفحه 251
#شهید_محسن_وزوایی
فرمانده محور لشگر ۲۷حضرت محمد رسول الله
یاد شهید با صلوات
@SABKESHOHADA
#خاطرات_شهدا
🔻حضرت زهرا سلام الله علیها
🔅 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترڪش خورده بود به سرش ، با اصرار بردیمش اورژانس
میگفت: « ڪسی نفهمہ زخمی شدم. همینجا مداوام ڪنید »
دڪتر اومد گفت: «زخمش عمیقہ ، باید بخیہ بشہ ».
بستریش ڪردند از بس خونریزی داشت بی هوش شد یه مدت گذشت یڪدفعه از جا پرید .
گفت: « پاشو بریم خط »
قسمش دادم گفتم: « آخه تو ڪه بی هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی»؟
گفت: « بهت میگم بہ شرطی ڪه تا وقتی زنده ام بہ ڪسی چیزی نگی
«وقتی توی اتاق خوابیده بودم ، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل»
«فرمودند: «چیہ ؟ چرا خوابیدی ؟»
عرض ڪردم: « سرم مجروح شده، نمیتونم ادامه بدم »
حضرت دستی بہ سرم ڪشیدند و فرمودند: « بلند شو، بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به ڪارهات برس »
به خاطر همین است ڪه هر جا ڪه میروید حاج احمد ڪاظمیحسینیه فاطمه الزهرا (س) ساختہ است …
« سردار عشق و شهید عرفہ »
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
@SABKESHOHADA
یاد شهید با صلوات
#روزه_قضــا
✍ چند روز قبل از شهادتش ، از سر دشت مے رفتیم باختران بین حرفهایش گفت :‹‹بچه ها ! من دویست روز روزه بدهڪارم❗️›› تعجب ڪردیم😳!!!
گفت: ‹‹شش سالہ هیچ جا ده روز نموندم ڪہ قصد روزه ڪنم.››
وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. ڪسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند😔 و روی دست بردنشان آخر مراسم عزاداری ، آقای صادقی گفت: ‹‹شهید، به من سپرده بود ڪہ دویست روز روزه قضا داره ڪی حاضره براش این روزها رو بگیره؟››
همه بلند شدند نفری یڪ روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز....🍃
@SABKESHOHADA
📚 یادگاران ،ج ده ، ص ۹۴
🌹شهیدمهدی_زین_الدین
—✧✧🦋✧ ﷽ ✧🦋✧✧—
می شود کمی زودتر از دیر بیایی آقا !؟
عمر من تا به ابد ،
طول نخواهد که کشید؛
من منتظرم ،چشم به راهم!
نکند دیر شود ،
دیر شود ،دیر بیایی...!!
🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
📌زمینه سازے ظـهور = قدمی برداریم
@SABKESHOHADA
سبک شهدا
💠 #معرفی_شهید
-----‐-----------------‐----------------------‐-------------------
🌷شهید سید علی موسوی دره بیدی
🌀تاریخ تولد:۱۳۴۵/۸/۳
🌀محل تولد:نجف آباد
🌀رشته تحصیلی:الهیات
🌀تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۴
🌀محل شهادت:شلمچه(عملیات کربلا۴)
--------‐--‐---‐------‐--------‐-‐---------------------------------
⚜زندگی نامه:
🔹شهيد سيد على موسوى دره بیدی در آبان ماه سال 1345، سالروز ولادت با سعادت حضرت على (ع) در خانواده اى روحانى در شهرستان نجف آباد ديده به جهان گشود.
از ابتداى كودكى تحت تربيت مادرى با ايمان و پدرى روحانى پرورش يافت و به فراگيرى قرآن و احكام پرداخت.
🔸تحصيلات خود را در شهر نجف آباد ادامه داد و در طول اين دوران از شاگردان ممتاز محسوب می شد.
🔹 از خصوصيات بارز اخلاقى شهيد اين بود كه تهذيب نفس را هيچگاه فراموش نمی كرد و همراه با تحصيل علم به تزكيه و تطهير دل همت می گماشت.
در كنار درس به فعاليت هاى فرهنگى نيز مشغول بود.
🔸 اوايل پيروزى انقلاب اسلامى در حالى كه بيش از 13 بهار از عمرش نمی گذشت، با جذب عده اى از همراهان خود در مسجد اميرالمؤمنين (ع) و با تهيه تعدادى كتاب به تأسيس كتابخانه پرداخت.
در برگزارى مراسم شهدا با شور و شوق فعاليت می كرد. چندين بار به جهت حسن خلق و برخورد اسلامى از اعضاى نمونه بسيج مدارس شناخته شد و به عنوان بسيجى نمونه معرفى گرديد.
🔹در سال هاى 61 و 62 نيز از طريق سپاه به سميرم و منطقه كردستان اعزام شد و از سال 61 به بعد بارها در عمليات هاى مختلف شركت داشت.
@SABKESHOHADA
هر جا کم آوردی حوصله نداشتی
پول نداشتی ، کار نداشتی باطریت تموم شد !!!
تسبیح رو بردار صد بار بگو📿
استغفرالله ربی و اتوب الیه
#آروم میشی... :)
#آیتاللهمجتهدیره
#طنز_جبهه
@SABKESHOHADA
《آقایون کفشنده!》
مقر آموزش نظامی بودیم 🏪⚔
ساعت سه نصفه شب بود 🌛🕒
پاسدارا آهسته و آروم اومدن دم در سالن ایستادند👨🏻✈️
همه بیدار بودیم و از زیر پتوها زیر نظرشون داشتیم 👀
اول یه طناب بستن دم در سالن🚪می خواستند ما موقع فرار، بریزیم رو هم!😄
طنابو بستن و خواستن کفشامونو قایم کنن، اما از کفش اثری نبود!👞😳 کمی گشتن و رفتن کنار هم.
در گوش هم پچپچ می کردن که یکی از اونا نوک کفشای "نوری" رو زیر پتوی بالا سرش دید.
آروم دستشو برد طرف کفشا😬 نوری یه دفعه از جاش پرید بالا، دستشو گرفت و شروع کرد داد و بیداد :
آهاااای! دزد! 😱
آهای کفشامو کجا می بری؟! 😤
بچه ها! کفشامو بردن!! 😩
پاسدار گفت: هیس! برادر ساکت!🤫ساکت باش، منم! 😬
اما نوری جیغ می زد و کمک می خواست😫😫 پاسدارا دیدن کار خیطّه، خواستن با سرعت از سالن خارج بشن، یادشون رفت که طناب، دم دره!🤭
گیر کردن به طناب و ریختن رو هم🤦🏻♂🤷🏻♂
بچه ها هم رو تختا نشسته بودن و قاه قاه می خندیدن!
سبک شهدا
💠 #معرفی_شهید
-----‐-----------------‐----------------------‐-------------------
🌷شهیده سیده طیبه زمانی موسوی گودینی
🌀تاریخ تولد:۱۳۳۴/۸/۱۸
🌀محل تولد:کنگاور
🌀رشته تحصیلی:شیمی
🌀تاریخ شهادت:۱۳۵۷/۱۰/۱۷
🌀محل شهادت:کنگاور
--------‐--‐---‐------‐--------‐-‐---------------------------------
⚜زندگی نامه:
🔸سيده شهيده طيبه زمانی موسوی گودینی در 18آبان ماه 1334هجری شمسی در استان كرمانشاه و قريه گودين كنگاور ديده به جهان گشود.
پدرش سید حسین نام داشت و از نزدیکان حاج آقا بزرگ کنگاوری (امام جمعه و واعظ معروف) بود.
او در خانوادهای كم درآمد و روحانی رشد كرد و در سنين كودكی قرآن را در مكتب خانه آموخت.
🔹استعداد سرشارش موجب شد كه دوران ابتدايی را به صورت متفرقه و متوسطه را با درجه ممتاز پشت سر گذارد.
او در دبيرستان منادی حجاب بود و در راه دفاع از حجاب و ارزش های اسلامی بسيار تلاش می كرد.
شهيده طيبه زمانی پس از اخذ مدرك ديپلم و شركت در آزمون مراكز آموزش عالی ابتدا با شايستگی تمام حائز سهميه منطقه در رشته پزشكی شد اما به دليل شرايط سنی از آن باز ماند لذا رشته شيمی دانشگاه فردوسی مشهد را برگزيد و در آن به اخد مدرك كارشناسی همت گماشت.
🔸طیبه السادات در نمازهایش بسیار با اخلاص بود و مدتها با معبودش راز و نیاز می کرد و هیچ گاه نمازش را بدون خواندن دعا به پایان نمی برد .
شب های جمعه دعای کمیل می خواند و معمولا دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه می گرفت .
او از اخلاق اسلامی برخوردار بود و بسیار متواضع و مهربان بود، در کنار فعالیت های مذهبی و درسی، کارهای هنری هم انجام می داد؛ در هنرهای مختلفی از قبیل «قالیبافی ، خیاطی ، گلدوزی ، بافندگی، عکاسی و امدادگری» مهارت داشت.
شهيده علاقه فراوانی به مطالعه داشت و در كنار كتاب های درسی كتاب های ديگری را نيز مطالعه می نمود.
او همزمان با تحصيل به تهذيب نفس هم می پرداخت و آن گاه كه ندای 'هل من ناصر ينصرنی' مقتدای زمانش را شنيد با تمام وجود لبيك گفت و توفيق دانشجوی خط امام بودن را رفيق راه خود كرد.
او در دانشگاه به فعاليت های مذهبی، سياسی خود ادامه داد.
@SABKESHOHADA