💠کرامتی از یک شهید
👈یک نفر داشت تعریف میکرد رفته بودیم #راهیان نور .
🔹 یکی از دخترا که وضع ظاهری خوبی هم نداشت اومد وگفت میشه یه خاطره تعریف کنم گفتم بگو .
👈 گفت قبل از این که بخوایم بیایم دوستام گفتن که بیا بریم اردوی راهیان نور با این که من به جنگ و شهدا و این چیزا اعتقاد ندارم قبول کردم.
🔹 به مادرم گفتم که میخام برم اردو .
❓پرسید کجا و با کی گفتم راهیان نور با بسیج دانشگاه .
🔹 گفت نه منحرفت میکنن و از این حرفا .
😔 هرچی اسرار کردم قبول نکرد .
🏠 اعصابم خرد شد و از خونه رفتم بیرون تا رسیدم سر کوچه و چشمم افتاد به تابلوی کوچه که اسم یه شهید هم بود .
ازش خواستم که خودش مامانم رو راضی کنه . اون شب وقتی رفتم خونه و خوابیدم یه نفر اومد به خوابم و وقتی خودش رو معرفی کرد فهمیدم که همون شهیدیه که اسمش روی کوچه ی ماست . بهم گفت که مامانت رو راضی کردم . صبح که پا شدم مامانم گفت که اگه میخای با دانشگاهتون بری اردو برو . ازش پرسیدم که چه جوری شد که قبول کرده گفت ولش کن . هر چی هم اصرار کردم آخرش قبول نکرد که بگه که اون شب چه اتفاقی افتاد...
@sabkeshohada @sabkeshohada #سربازحاجقاسم