اشک بچهها را درآورده بود
از بس سخت می گرفت ،
پاسدار بايد فولاد آبديده باشه !
روز آخرِ دوره ،
دست به سينه ؛
ايستاد دَم درِ پادگان،
حلاليت میخواست
پلڪ ڪہ میزد
اشک پُر میشد تو چشماش...
✍ راوی: سعيد بادامی
برگرفته از کتاب ققنوس و آتش
#شهید_حاج_رضا_شکری_پور
#فرماندهگردانحضرتعلیاکبر
@sabkeshohada