#مجروحیت
#بیمارستان
🌸 مجروح و در بیمارستانی در تهران بستری بودم. میخواستم به جبهه برگرددم . پولی نداشتم و هیچ آشنایی نیز در تهران نداشتم که از او قرض بگیرم.
🌸 عصر جمعه متوسل به امام عصرعج شدم. گفتم: آقا جان در این شهر جز شما آشنایی ندارم.
🌸 جمعیتی همان لحظات برای دیدار با مجروحین وارد بیمارستان شد. سیدی نورانی از میان جمع به سمت من آمد و یک کتابچه دعا به من داد. ایشان به من گفت: این شما را تا جبهه می رساند‼️ وقتی این سید رفت کتابچه را باز کردم. چند اسکناس نو داخل آن بود.
🌸به سمت جمعیت دویدم. هیچکس از سید روحانی داخل جمعیت خبر نداشت! آن شب راهی اهواز شدم. پول کرایه و شام و... دادم. وقتی به جبهه رسیدم آن پول تمام شد...
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
@SABKESHOHADA
شب جمعه دعای کمیل که می خواند....
اشک همه را در می آورد
بلند می شد راه می افتاد توی بیابان
پای برهنه روی رملها می دوید
گریه می کرد و امام زمان را صدا می زد
بچه ها هم دنبالش زار می زدند
می افتاد بی هوش می شد ...
به هوش که می آمد
می خندید جان می گرفت
دوباره بلند میشد می دوید ضجه می زد...
صبح که می شد ندبه می خواند...
یابن الحسن یابن الحسن می گفت...
ناله هایش تمامی نداشت...
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
#شهيد_مصطفی_ردانی_پور
♦️ اگر شهادت می تواند نظام توحيديمان را حفظ كند ، اگر شهادت می تواند دشمن را ذليل كند و تفكر و بينش اسلامی مان را به دنيا اعلام كند ما آماده اين شهادتيم.....
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
🌸مراسم عروسی ام بود. همه شاد و خندان بودند. مصطفی نیم نگاهی به من کرد و متوجه غصه ام شد. مرا برد بیرون از مجلس و مشکل را جویا شد.
🌸گفتم: چهار صد نفر مهمان آمده، در حالی که برای دویست و پنجاه نفر تدارک دیدیم.
گفت: این که مشکلی ندارد. باهم رفتیم به خرابه ای که محل طبخ غذا بود.
به آشپزها گفت: چند دقیقه بروید داخل کوچه.
مصطفی رفت سر دیگ و دعایی را زیر لب خواند و به غذاها دمید!
خندان برگشت به طرف من و گفت درست شد!
🌸آخر شب چهل نفر هم از حوزه علمیه قم آمدند برای دیدن مصطفی. همه شام خورند تازه یک دیس هم اضافه آمد!
#شهید_مصطفی_ردانی_پور 🌷
📚راوی: برادر شهید
📙مصطفای خدا
『@sabkeshohada』💚🕊 #سبک_شهدا
در همه گرفتاری هاتون توسل داشته باشید به خود حضرت ولیعصر عجل الله، همه گره ها به دست ایشون باز میشه..
شهدا با توسل به این ابرقدرت، با دست خالی جلوی یه دنیا ایستادگی کردند.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور🕊🌹
می خواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه اول رفته بود سراغ اهل بیت یک کارت نوشته بود برای امام رضا علیه السلام مشهد ، یک کارت برای امام زمان عجل الله مسجد جمکران ، یک کارت هم به نیت حضرت زهرا سلام الله علیها انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه سلام الله علیه قبل از عروسی بی بی اومده بود توی خوابش! فرموده بود: چرا دعوت شما را رد کنیم؟!
چرا عروسی شما نیایم؟!
ببین همه آمدیم، شما عزیز ما هستی...
#شهید_مصطفی_ردانی_پور🕊🌹