#طنزجبهه😂
اذان نماز رو که گفتن رفتم سراغ فرمانده
بهش گفتم روحانی نداریم
بچه ها دوست دارن پیش سر شما نماز رو به جماعت بخونن
فرمانده مون قبول نمی کرد
می گفت: پاهام ترکش خورده و حالم مساعد نیست
یه آدم سالم بفرستین جلو تا امام جماعت بشه
بچه ها گوششون به این حرفا بدهکار نبود
خلاصه با هر زحمتی شده فرمانده رو راضی کردند که امام جماعت بشه
فرمانده نماز رو شروع کرد و ما هم بهش اقتدا کردیم
بنده خدا از رکوع و سجده هاش معلوم بود پاهاش درد می کنه
وسطای نماز بود که یه اتفاق عجیب افتاد
وقتی می خواست برا رکعت بعدی بلند بشه
انگار پاهاش درد گرفته باشه ، یهو گفت یا ابالفضل و بلند شد
نتونستیم خودمون رو کنترل کنیم ، همه زدیم زیر خنده😂😂
فرمانده مون می گفت: خدا بگم چیکارتون کنه !
نگفتم من حالم خوب نیست یکی دیگه رو امام جماعت بذارین... https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc سَبـکِ شـُهـَدا
#طنزجبهه😂
موقع خواب بهمون خبر دادن که امشب رزم شب دارین ، آماده بخوابین
همه به هول و ولا افتادیم و پوتین به پا و با لباس کامل و تجهیزات نظامی خوابیدیم
تنها کسی که از رزم شب خبر نداشت حسین بود
آخه حسین خیلی زودتر از بچه ها خوابیده بود...
... نصفه های شب بود که رزم شب شروع شد
با صدای گلوله و انفجار از جا پریدیم
بچه ها مثل قرقی از چادر پریدند بیرون و به صف شدیم
خوشحال هم بودیم که با آمادگی کامل خوابیدیم و کارمون بی نقص بوده
اما یهو چشامون افتاد به پاهای بی پوتینمون
تنها کسی که پوتیش پاش بود حسین بود
از تعجب داشتیم شاخ در می آوردیم
آخه ما همه شب موقع خواب با پوتین خوابیده بودیم و حسین بی پوتین
به بچه ها نگاه کردم ، داشتن از تعجب کُپ می کردند
فرمانده با عصبانیت گفت: مگه نگفتم آماده بخوابین و پوتینهاتون رو دم در چادر بذارین؟
این دفعه رو تنبیه تون می کنم که دفعه دیگه خواستون جمع باشه
زود باشین با پای برهنه دنبالم بیاین...
... صبح روز بعد همه داشتیم پاهامون رو از درد می مالیدیم
مدام هم غُر می زدیم که چطور پوتین از پاهامون در اومده
یهو حسین وارد شد و گفت: پس شما دیشب از قصد با پوتین خوابیده بودین؟
همه با حیرت نگاش کردیم و گفتیم:
آره! مگه خبر نداشتی قراره رزم شب بزنن و ما تصمیم گرفتیم آماده بخوابیم؟
حسین با تعجب گفت: نه! من خواب بودم ، نشنیدم
بچه ها که شاکی شده بودند گفتند:
راستی چرا دیشب همه ی ماها پاهامون برهنه بود جز تو؟
حسین که عقب عقب راه می رفت گفت: راستش من نصف شب بیدار شدم
خواستم برم بیرون چادر که دیدم همه با پوتین خوابیدن
گفتم حتما خسته بودین و از خستگی خوابتون برده و نتونستین پوتیناتون رو در بیارین
واسه همین اومدم ثواب کنم و آروم پوتین هاتون رو در آوردم ، بد کاری کردم؟😂
آه از نهاد بچه ها در نمی یومد
حسین رو گرفتیم و با یه جشن پتوی حسابی حالشو جا آوردیم😁
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc سَبـکِ شـُهـَدا
#طنزجبهه😂
وقتی می رفتند پیش حاجی برای مرخصی، میگفت:«من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم..شما هنوز نیومده کجا میخواین برین؟!»
کلی سرخ و سفید می شدند و از سنگر می آمدند بیرون.ما هم می خندیدیم بهشان.بنده های خدا نمی دانستند پدر و مادر حاجی پنج سال است فوت شده اند!!
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc سَبـکِ شـُهـَدا
#طنزجبهه😂
بیست نفرهم نمی شدیم که صدای تانک هاشان آمد.حسن رحیمی فرمانده مان دادزد همه از سنگرها بیرون.فکر کردیم میخواهد فرمان حمله یا عقب نشینی بدهد.
-شروع کنید به سرو صدا کردن، هم دیگه رو صدا کنید زود باشید!
تکبیرها و داد و فریادها همان،عقب نشینی آنها همان..فکر کرده بودند خیلی زیادیم! https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc سَبـکِ شـُهـَدا
#طنزجبهه😂
#فرهنگلغت😂
آچار فرانسه : مسئول تدارکات یگان، کسی که همه کار از او بر می آمد و به امور مختلف مسلط بود.
آچار همه کاره: چفیه، پارچه ای که از آن به جای سفره، لنگ حمام، تور ماهی گیری، حوله، باند زخم و امثال آن استفاده می کردند.
آخ جون مرخصی : جراحت ناشی از ترکش کوچک که به مرخصی و رفتن به عقب منجر می شد.
کنایه است از اهل مبارزه و مقاومت نبودن!
آخرین صراط : نقطه اوج درگیری، خط پایان، محل شهادت، موضعی خطرناک و مرگ آفرین.
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc سَبـکِ شـُهـَدا
#طنزجبهه😂
خیلی از شبها آدم تو منطقه
خوابش نمیبرد
وقتی هم خودمون خوابمون نمیبرد دلمون نمیاومد ديگران بخوابن
یه شب یکـی از بچه ها سردرد عجيبیداشت
و خوابيده بود.
تو همين اوضاع یکی از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!
رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟؟؟چی شده؟؟
گفت: هيچی...محمد میخواست بيدارت کـنه
من نذاشتم!😂
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc
#سربازحاجقاسم
#طنزجبهه
پسر فوقالعادهبامزه و دوستداشتنی بود.
بهشمیگفتند«آدم آهنی» يک جای سالم در بدن نداشت.
يک آبكشبهتماممعنابود.😂
آنقدر طیاين چند سالجنگتير وتركش خوردهبود كهكلكسيونتير و تركششده بود.
.
دست به هر كجایبدنشمیگذاشتیجای زخمو جراحتكهنهو تازهبود.
اگر كسی نمیدانست و جايپی زخمش را محكم فشار میداد و دردش میآمد، نمیگفتمثلا
ًآخ آخ آخ آخ آخ يا درد آمد فشار نده
بلكه با يک ملاحتخاصیعملياتیرا به زبانمیآورد كهآن زخمو جراحترا آنجا داشت.
.
مثلاً كتفراستش را اگر كسیمحكم میگرفت ميگفت:
+آخ بيتالمقدس
واگر كمیپايينتر رادستمیزد میگفت:
+آخ والفجر مقدماتیو همينطور
+آخ فتحالمبين
+آخ كربلاي پنج و......
تا آخر بچهها هم عمداً اذيتش میكردند و صدايش را به اصطلاح در میاوردند
تاشايد تقويم عملياتها را مرور كرده باشند.😂
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc
#طنزجبهه
در مدتی که در #حلب بود،زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود.
اگر نمیتوانست #کلمهای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل #میفهماند که چه میخواهد بگوید.
یکروز به تعدادی از #رزمندههای نبل و الزهراء درس میداد.وسط درس دادن #ناگهان همه دراز کشیدند!
به عربی پرسید:«چتون شده؟» گفتند:«شما گفتید دراز بکشید!»😂
به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمهای به کار برده بود که معنیاش میشد دراز بکشید!
به روی خودش نیاورد. گفت:«میخواستم ببینم بیدارید یا نه!»
بعد از #کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد،
آنقدر خندید و #خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.
#شهید_حسین_جوینده
راوی-همرزم شهید
@SABKESHOHADA
@SABKESHOHADA
#سربازحاجقاسم
#طنزجبهه 😂
یه جا هست:
شهید ابراهـیم هادی
پُست نگهبانی رو زودتر ترک میکنه
بعد فرمانده میگه ۳۰۰تا صلوات جریمته
یکم فکر میکنه و میگه:
برادرا بلند صلوات :)
همه صلوات میفرستن
برمیگرده میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد😁
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
#طنزجبهه😂
وقتی می رفتند پیش حاجی برای مرخصی، میگفت:«من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم..شما هنوز نیومده کجا میخواین برین؟!»
کلی سرخ و سفید می شدند و از سنگر می آمدند بیرون.
ما هم می خندیدیم بهشان.
بنده های خدا نمی دانستند پدر و مادر حاجی پنج سال است فوت شده اند!!😂
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
#طنزجبهه
پسرك صدای بز را از خود بز هم بهتر درمیآورد. 😂
هر وقت دلتنگ بزهايش ميشد، میرفت توی يك سنگر و معمع میكرد. 😂
... يك شب ، هفت نفر عراقی كه آمده بودند شناسايی،
با شنيدن صدای بز ، طمع كرده بودند كباب بخورند. 😂
هر هفت نفر را اسير کرده بود و آورده بود عقب.
توی راه هم كلی برايشان صدای بز درآورده بود.
😂😂
میگفت چوپانی همين چيزهايش خوب است.
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم