eitaa logo
سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س) ارتباط: @majaz57
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می‌رفت رسید به چراغ قرمز. ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دور و برش کرد و رفت بالای موتور و زد: الله اکبر و الله اکــــبر ...نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب. اشهد ان لا اله الا الله ... خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن. من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد؟ یه نگاهی به من انداخت و گفت: "مگه متوجه نشدی پشت چراغ قرمز یه ماشین بود که عروس توش بی‌حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره میشه به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه دیدم این بهترین کاره !"همین. @SabkeShohada 🔴خاطره‌ای از شهید @SabkeShohada
🔴 💠 یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می‌رفت رسید به چراغ قرمز. ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دور و برش کرد و رفت بالای موتور و زد: الله اکبر و الله اکــــبر ...نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب. اشهد ان لا اله الا الله ... خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن. من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد؟ یه نگاهی به من انداخت و گفت: "مگه متوجه نشدی پشت چراغ قرمز یه ماشین بود که عروس توش بی‌حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره میشه به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه دیدم این بهترین کاره !"همین. @SabkeShohada 🔴خاطره‌ای از شهید @SabkeShohada
🔴 💠 یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می‌رفت رسید به چراغ قرمز. ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دور و برش کرد و رفت بالای موتور و زد: الله اکبر و الله اکــــبر ...نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب. اشهد ان لا اله الا الله ... خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن. من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد؟ یه نگاهی به من انداخت و گفت: "مگه متوجه نشدی پشت چراغ قرمز یه ماشین بود که عروس توش بی‌حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره میشه به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه دیدم این بهترین کاره !"همین. @SabkeShohada 🔴خاطره‌ای از شهید @SabkeShohada
🔴 💠 یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و می‌رفت رسید به چراغ قرمز. ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دور و برش کرد و رفت بالای موتور و زد: الله اکبر و الله اکــــبر ...نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب. اشهد ان لا اله الا الله ... خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن. من رفتم سراغش بهش گفتم: چطور شد؟ یه نگاهی به من انداخت و گفت: "مگه متوجه نشدی پشت چراغ قرمز یه ماشین بود که عروس توش بی‌حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره میشه به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه دیدم این بهترین کاره !"همین. @SabkeShohada 🔴خاطره‌ای از شهید @SabkeShohada
از شهید سعیدی نحوه اخلاق و رفتار او در محیط کاریش بود ، وجودش برای همکاران مایه دلگرمی و خلا او بشدت و مایه دلتنگی ،هر جا بود ، آنجا صفا ، ، یکرنگی ، عشق و مهر و وفا موج می زد ، در کلامش بوی صداقت بمشام می رسید و در نگاهش آرامش و سکون می کشید ، در حفاظت از بیت المال زبانزد بود و از انقلاب سهمی برای خود قائل نشد✖ ، 👕معمولا پیراهنی سفید و شلواری ساده و پارچه ای که همواره زینت اندامش بود روزی هم که خداحافظی کرد و رفت سبکبار بود و آسوده دل و روزی هم که پر کشید تیز پرواز بود و مطمئن راوی : سرهنگ پاسدار عباس لیراوی شهید_محمد_جعفر_سعیدی @sabkeshohada @sabkeshohada
از شهید سعیدی نحوه اخلاق و رفتار او در محیط کاریش بود ، وجودش برای همکاران مایه دلگرمی و خلا او بشدت و مایه دلتنگی ،هر جا بود ، آنجا صفا ، ، یکرنگی ، عشق و مهر و وفا موج می زد ، در کلامش بوی صداقت بمشام می رسید و در نگاهش آرامش و سکون می کشید ، در حفاظت از بیت المال زبانزد بود و از انقلاب سهمی برای خود قائل نشد✖ ، 👕معمولا پیراهنی سفید و شلواری ساده و پارچه ای که همواره زینت اندامش بود روزی هم که خداحافظی کرد و رفت سبکبار بود و آسوده دل و روزی هم که پر کشید تیز پرواز بود و مطمئن راوی : سرهنگ پاسدار عباس لیراوی شهید_محمد_جعفر_سعیدی @sabkeshohada @sabkeshohada