eitaa logo
سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
66 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
برشی از کتاب 🌸 @SABKESHOHADA از تیپش خوشم نمی امد دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شیش جیب پلنگی گشاد می پوشید در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود . یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ . وقتی راه میرفت کفش هایش روی زمین می کشید . ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد . به دوستانم میگفتم این یارو رو نگاه انگار با  ماشین زمان رفته وسط دهه ی شصت پیاده شده و همونجا مونده!!! گذشت و گذشت  هرروز به نحوی پیغام میفرستاد و میخواست بیاید خواستگاری... جواب سر بالا میدادم .داخل دانشگاه جلویم سبز شد .خیلی جدی و بی مقدمه پرسید چرا هرکیو میفرستم جلو جوابتون منفیه؟؟؟ بدون مکث گفتم ما به درد هم نمیخوریم !!! با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد ولی من فکر میکنم خیلی به هم میخوریم!!! جوابم را کوبیدم تو صورتش :ادم باید کسی را که میخواد همراهش باشه به دلش بشینه!  خنده پیروزمندانه ای سر داد انگار به خواسته اش رسیده بود :(یعنی این مسئله حل بشه مشکل شمام حل میشه ؟؟) جوابی نداشتم... چادرم را زسر چانه محکم چسبیدم و صحنه را خالی کردم . از همان جایی که ایستاده بود صدا بلند کرد :ببین!!حالا اینقد دست دست میکنی ولی میاد زمانی که حسرت این روزا را بخوری!!! با اینکه زیر لب گفتم چه اعتماد به نفس کاذبی  تابرسم خانه مدام این چند کلمه در ذهنم میچرخید حسرت این روزا !! وقتی با کت و شلوار دیدمش پقی زدم زیر خنده .هیچکس باور نمیکرد این ادم تن به کت و شلوار بدهد . از بس ذوق مرگ بود خنده ام گرفت به شوخی بهش گفتم شما کتو شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما را پوشیده. در همه عمرش فقط دوبار با کت و شلوار دیدیمش یک بار برای مراسم عقد یک بار هم برای عروسی . . . . یک ماه بعد از عقد جورشد رفتیم حج عمره .سفرمان همزمان شد با ماه مبارک رمضان ...کارهایی که محمد حسین در حج انجام میداد باز مثل گاو پیشانی سفید دیده میشدیم . از بس برایم وسواس به خرج میداد . در طواف دستهایش را برایم سپر میکرد که به کسی نخورم . یکبار وسط طواف مستحبی شک کردم چرا همه دارند مارا نگاه میکنند . مگر ظاهر یا پوششمان مشکلی دارد ؟؟یکی از خانم ها داخل کاروان بعداز غذا ذمرا کشید کنار و گفت:صدقه بذار کنار اینجا بین خانما همش صحبت تو و شوهرته که مثل پروانه دورت میچرخه .  
مرام‌های خاص زیاد داشت اما بعضی چیزها برایش قانون بود و داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود: محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم‌خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس تعلق می‌داد و تو باید قبول می‌کردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی و گرنه ... . قرارداد که تمام می‌شد و خانه را که می‌خواستیم عوض کنیم بعضأ عکس‌ها هم نو می‌شد! یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس‌های بیشتری را می‌تواند در خانه جا بدهد. راوی: همسر شهید https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc سَبـکِ شـُهـَدا