eitaa logo
سبک شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
66 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ کارهای فرهنگی‌وجهادی: @sabkeshohada2 <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
توصیه شهید حججی به برادران وطنمان ایران همه مردان امت رسول الله می خواهم که فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید، همواره علی ابن ابی طالب امیرالمومنین(ع) را الگو و پیشوای خود قرار دهید و از شهدا درس بگیرید. خودتان را برای ظهور امام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است. همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه شما ختم به خیر می شود. راه امام حسین را رفتند و حسینی شدند @sabkeshohada @sabkeshohada
بهش گفتم راضی‌ام بشے... ولی الآن نه! توهنــــــوز جوونی! جواب داد: لذتی که علی اکبـــر از شهادت برد حبیب ابن مظاهــــر نبرد... شهید_محمدحسین_محمد‌خانی @sabkeshohada
_علی_اصغر_سلطانی نوجوان بسیجی علی اصغر سلطانی فرزند دلیر امت اسلامی از نسل سربازان جان بر کف امام خمینی است که برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی خون پاکش را در زیر نهال انقلاب جاری ساخت و سایه سار شجره طیبه حیات جاوید خوش آرمید. جنگ تحمیلی که شروع شد همراه پدر که یک بسیجی بود و مسئولیت پایگاه روستا را داشت در فعالیت های بسیج شرکت نمود و اضافه بر درس و بحث علم و دانش آموزی در مدرسه شروع به آموختن عشق و معرفت در مدرسه عشق کرد. پسر مطیع و محجوب و حرف شنو و نوجوان بسیجی هنوز پانزده سالش نشده بود که در سال 1364 برای اولین بار در جبهه های حق شرکت نمود و با کسب اجازه از پدر گرامیش در جزیره مجنون سنگرنشین نیزارهایش گردید. و در سال 1365 بود که برای اثبات ولایتی بودنش و نشان دادن رزمنده امام بودن بار دیگر عزم جهاد با بعثیان نمود و با شجاعت و شهامتش و شور سرزندگی یک نوجوان بسیجی در جبهه حق حاضر گردید با لشگریان انصار الحسین در عملیات بیت المقدس 2 در ارتفاعات ماووت برای زدن  ضربه نهایی به متجاوزان و همراه و همگام گردید. و با عشق الهی و ولایتمداری برای حفظ خاک وطن تن به بلا سپرد و حماسه بزرگی آفرید و در تاریخ 12 آبان ماه زیباترین سرود زندگی را سرود و افتخار شهادت را کسب و با کروبیان همراه شد. @sabkeshohada @sabkeshohada
_علی_اصغر_سلطانی نوجوان بسیجی علی اصغر سلطانی فرزند دلیر امت اسلامی از نسل سربازان جان بر کف امام خمینی است که برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی خون پاکش را در زیر نهال انقلاب جاری ساخت و سایه سار شجره طیبه حیات جاوید خوش آرمید. جنگ تحمیلی که شروع شد همراه پدر که یک بسیجی بود و مسئولیت پایگاه روستا را داشت در فعالیت های بسیج شرکت نمود و اضافه بر درس و بحث علم و دانش آموزی در مدرسه شروع به آموختن عشق و معرفت در مدرسه عشق کرد. پسر مطیع و محجوب و حرف شنو و نوجوان بسیجی هنوز پانزده سالش نشده بود که در سال 1364 برای اولین بار در جبهه های حق شرکت نمود و با کسب اجازه از پدر گرامیش در جزیره مجنون سنگرنشین نیزارهایش گردید. و در سال 1365 بود که برای اثبات ولایتی بودنش و نشان دادن رزمنده امام بودن بار دیگر عزم جهاد با بعثیان نمود و با شجاعت و شهامتش و شور سرزندگی یک نوجوان بسیجی در جبهه حق حاضر گردید با لشگریان انصار الحسین در عملیات بیت المقدس 2 در ارتفاعات ماووت برای زدن  ضربه نهایی به متجاوزان و همراه و همگام گردید. و با عشق الهی و ولایتمداری برای حفظ خاک وطن تن به بلا سپرد و حماسه بزرگی آفرید و در تاریخ 12 آبان ماه زیباترین سرود زندگی را سرود و افتخار شهادت را کسب و با کروبیان همراه شد. @sabkeshohada @sabkeshohada
امیر المومنین علیه السلام : اجر بیشتر از کسی نیست که قدرت گناه دارد اما عفّت می ورزد. 📚نهج البلاغه @sabkeshohada
🔴 «خودسازى» 🔻بیشترین مطلبی که از احمد آقا می‌شنیدیم درباره‌ بود. یک‌بار به همراه چند نفر دور هم نشسته بودیم. احمد آقا گفت: بچه‌‌ها، کمی به فکر خودمان باشیم. بعد گفت: یکی از بین ما خواهد شد. داشته باشیم تا قسمت ما هم بشود. 🔸بعد ادامه داد: حداقل سعی کنید سه روز از پاک باشید. اگر سه روز و را انجام دهید حتماً به شما عنایتی می‌شود. 🔺بچه‌ها از احمد آقا سوال کردند: چه کنیم تا ما هم حسابی به نزدیک شویم. احمد آقا گفت: روز نکنید. مطمئن باشیدکه و شما باز خواهد شد. این سخن به همان معروف اشاره دارد که می‌فرماید: «هر کس اعمالش برای خدا باشد خداوند چشمه‌های را بر زبان او جاری خواهد کرد». 📚منبع: «كتاب عارفانه»؛ زندگى‌نامه عارف شهيد احمد على نيرى. اثر گروه شهید هادی @sabkeshohada @sabkeshohada
احمد کاظمی خدایا روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست، الّا . . شهادت🕊 @sabkeshohada @sabkeshohada
🌷 رضا وقتی شیراز بود, هنگام خواب تشک و حتی پتو هم زیر پایش نمی انداخت, می گفت جایی که برادران من در سنگر نمور می خوابند من روی جای نرم خوابم نمی برد. عادت داشت به خواندن سوره واقعه قبل از خواب. یکی از دوستانش می گفت یک شب خیلی خسته بود, تا رسید خوابید, چند بار این پهلو و ان پهلو شد و نشست. گفت شیطان گولم زد گفت امشب خسته ای واقعه نخوان, اما انگار تا نخوانم خوابم نمی برد. وضو گرفت و نشست پای قران. هر چند روز هم که شیراز بود روزه می گرفت. دوستانش می گفتند اگر در منطقه ای بودیم که ماندن ما بیش از ده روز طول می کشید حتما نیت روزه می کرد و روزه می گرفت. عبدالرضا ذاکر عباسعلی شهادت:۱۳۶۵/۴/۱۰-شلمچه, کربلای ۴ @sabkeshohada @sabkeshohada
احمد کاظمی خدایا روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست، الّا . . شهادت🕊 @sabkeshohada @sabkeshohada
🌷 هر بار که می خواست به جبهه برود را از من می خواست راضی بشوم که شهید بشود و من راضی نمی شدم. بار آخری گفت: «مادر من وصیتی نوشته و به دوستانم سپرده ام که به آن عمل کنند. » با تعجب گفتم: چی؟ گفت: «چون شما به شهادت من راضی نمی شوی و جنگ هم رو به اتمام است، نوشته ام جنگ تمام شد و من شهید نشدم، مرا لخت کنید، به دم اسبی ببندید و در خار ها و سنگ ها بکشید و بگوئید این جوان بیش ا زپنج سال در جبهه ها جنگید اما لیاقت شهادت را نداشت!» به دوستانم گفتم اگر زنده برگشتم به این خواسته من عمل کنند. دلم داشت از جا کنده می شد. گفتم: من راضی ام به رضای خدا، اما به شرطی که وقتی داری به آرزویت می رسی من هم سکته کنم و از این دنیا بروم! گفت: «نه مادر، خدا خودش به تو طاقت می دهد، تو صبرش را داری، چون خدا را داری!» وسایلش را جمع کرد که برود. همیشه بعد از نماز مغرب و عشاء می رفت تا کسی او را نبیند. قبل از رفتن گفت: «مادر چون تو رضایت دادی، این بار دیگر برگشتی در کار نیست!» باز گفت: «مادر دیگر ناراحت نیستی؟» گفتم: نه مادر، چون تو به آرزویت می رسی. برای آخرین بار هم از زیر قرآن رد شد، درست مثل بار آخری که برادر شهیدش محسن رد شد و با خوشحالی دور خود دوری زد. رفت و یک ماه بعد جنازه اش برگشت! ☝️راوی مادر شهید حسام اسماعیلی فر @sabkeshohada @sabkeshohada
🔹گروهان در محاصره بود، بچه ها ساعت ها بود که غذا نخورده بودند، همه از گرسنگی پشت خاکریز وا رفته بودیم، که مجید غیبش زد. ساعتی بعد آمد، لباس عراقی به تن داشت، با یک دیگ پر از برنج داغ! از بین عراقی ها رفته بود، از سنگر تدارکاتشان دیگ غذا را تک زده بود. 🔹تازه از بیمارستان مرخص شده بود. شنید زن پدرش بستری و نیاز به خون دارد. سریع خود را به بیمارستان رساند تا خون اهدا کند. پرستار آستین مجید را بالا زد، جای زخم تازه ترکش را که دید، گفت: «آقا از شما که نمی شه خون گرفت.» مجید آستین دست دیگرش را بالا زد و گفت: «از این دست که می شه خون گرفت!» 🔹صبح ها که بلند می شدیم، می دیدم تمام ظرف ها شسته و پوتین ها هم مرتب و واکس زده پشت در سنگر است. نفهمیدیم کار کی است تا زمانی که مجید شهید شد 😔 مجید رشیدی کوچی سمت:معاون گردان امام حسن(ع) – لشکر 19 فجر شهادت:20/4/1364 – میمک، عملیات قدس 3 @sabkeshohada @sabkeshohada
ای از فرزندان شهدا یک شهید و یک خاطره. علی الهادی احمد حسین🌷 به زندگی کنیم. @sabkshohada @sabkshohada
خدایا من خجالت می کشم در روز سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد ومن سالم باشم. بار پروردگارا !!!! ازتو می خواهم هر زمان که صلاح دونستی شوم ضمن این که به تمام قسمت می دهم که مرگ در را نصیبم نکنی و اگر را نصیبم گردانی شود که در صحرای شرمنده نباشم . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @sabkeshohada @sabkeshohada
خادم الحسین (ع) ...🌹 سال های گذشته در مرز چذابه در حال خدمت رسانی به زوار امام حسین (ع) بود... خیلی فروتن بود،‍ اربعین مرز چذابه شلوغ بود،و تجهیز نشده بود و امکانات کامل برای تردد زوار در آن محیا نبود سردار حاج علی محمد قربانی در محل کار در حال صحبت بودیم... -تجمع زوّار در مرز خیلی زیاد شده و امکانات خیلی ضعیفه، باید یک فکری بکنیم. گفتم حاجی چه کاری میخوای انجام بدی؟ بالاخره یک نفر قبول کرد که همراه ایشان به مرز بروند و به زائرین امام حسین (ع) خدمت کنند. ما به مدت یک هفته هر روز بعد از وقت اداری یک ماشین پر از مواد خوراکی و ... آماده می‌کردیم و به مرز چذابه می‌رفتیم و بین زوّار تقسیم می‌کردیم... با آن محاسن سفید خاضعانه از مردم پذیرایی می کرد... ۹۴🕊 @sabkeshohada @sabkeshohada
🔴شهید ۱۷ ساله ای که اطلاعات نداد و زنده زنده با آب جوش و اتو داغ به شهادت رسید 🔹 درمرداد سال ۱۳۶۱ سازمان تروریستی منافقین با هدف کسب اطلاعات و کدهای ارتباطی اقدام به ربایش وشکنجه ی سه تن از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی میکند که یکی از آن افراد _طالب_طاهری رحمه الله علیه بود! ‼️ شهید طالب ۱۷ سال بیشتر نداشت که زنده زنده گوش وبینی اش را بریدند ، یک چشمش را از حدقه درآوردند؛ با اتو کل بدن طالب را داغ کردند ، آب جوش روی تمام بدنش ریختند ، با شیشه خرده پوستش را جدا کردند و این شهید بزرگوار هیچ اطلاعاتی نداد و در جان در بدن داشت در قبر گذاشته و خاکش کردند. 🔹 در سال ۹۷ در بهشت زهرا بالای مزار این شهید بزرگوار رسید و فاتحه ای قرائت کرد. @sabkeshohada @sabkeshohada
سید محمد علوی ▫️پدر سید محمــد بیمارستان بستری شده بود. اونم وقتی میومد توی بیمارستان، نسخه بیماران رو می‌گرفت و می‌رفت داروخونه. وقتی بر می‌گشت توی دستش چند تا پلاستیک دارو بود. اونها رو می‌بـرد و می‌گذاشـت کنار تخـت مریـض‌ها. هرچـه هـم صداش می‌زدند کـه بیاد پـول داروهـا رو ازشون بگیره، قبول نمی‌کـرد.... از نگاه مریض‌ها می‌شد فهمید که چه غبطه‌ای مــی‌خورن بــه پدر و مادر سید محمــد، به خاطر داشتن چنین پسری... 📚 ستارگان حرم کریمه ۲۹، کتاب شهید سید محمد علوی @sabkeshohada @sabkeshohada
🌴🥀💐🌼💐🥀🌴 می گفت: مدتها بعد از در رویایی او را دیدم. درون قطار با آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، بود که بر صورتش داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در ایستاده بود. به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش شدم. بود. به من اشاره کرد و با رسا گفت: نباش، من دارم . فردای آن روز بی منتظر خوابم بودم. ساعت نه صبح از تماس گرفتند و گفتند یک بسیجی به نام به منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای راهی شدیم. گفته بودند باید او را کنم. باورش خیلی سخت بود. به طور کامل ، استخوان هایش در هم و متعددی بر نشسته بود. وقتی چشمم به ، که قبلا خورده بود افتاد پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن دیگه آرام و قرار نداشتم. بار دیگر در به آمد و گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از تعداد زیادی را منهدم کردم و لحظه ی هیچ چیز نفهمیدم. چرا که در کنارم بود و بالای نشسته بودند!" 📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶ شادی روح و @sabkeshohada @sabkeshohada
نام آوران بی نشان ما، بی نامست از شهد شراب عشق، شیرین کامست بر تارک او نوشته با خطی خوش این دسته گل محمدی،"گمنامست" "شهــ گمنام ــیـد" @sabkeshohada @sabkeshohada
اطهر ... براے شدڹ، هنر لازم اسٺ ... هنر رد شدڹ از سیم خاردارِ نفس ... هنر به رسیدڹ ... هنر تهذیب ... تا نشوے نمیشوے👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا وامام شهداصلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
چند وقتی میشد که محمد خیلی نماز میخوند ... میرفت مسجد و برمیگشت میرفت توی اتاقش و دوباره نماز میخوند ... یروز بابا به مامانی میگه محمد چرا اینقدر نماز میخونه ؟ مامانی میره تو اتاقش بهش میگه : پسرم چی شده که اینقدر نماز میخونی؟ داداشی میگه : مامانی یه چیزی بهت میگم به هیچ کسی نگو مادر شهید.... اومده به خواب فرزندش و از اون خواسته که من براش یکسال نماز قضا بخونم و چه زیبا وظیفه اش را قبل شهادتش به اتمام رسانید.💔 محمد سلیمانی🌷 @sabkeshohada @sabkeshohada
🔰روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم ♦️پنج‌شنبه(۹۸/۱۰/۱۲) - دمشق ساعت ۷ صبح ✍️با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم،هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. ♦️ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند. 🔹ساعت ۸ صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند ، دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. ♦️گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . 🔹آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... ♦️ساعت ۱۱:۴۰ ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! 🔹ساعت ۳ عصر حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم بیروت شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... ♦️ساعت حدود ۹ شب حاجی از بیروت به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسید بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم 🔹حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت:میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته!بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ♦️ساعت ۱۲ شب هواپیما پرواز کرد ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. «در آن نوشته بود مرا پاکیزه بپذیر»😭😭😭 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌ @sabkeshohada @sabkeshohada
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه بیستم کرمانی بود ، اما جهانی کار می کرد. گاهی هم به سری می زد. یک بار که برای امری آمده بود، وارد کوچه ای شدند.یکی از دوستان به حاجی گفت: _ این جا،خانهٔ یک است! فرصت دارید سری بزنید؟ نگاه حاجی کشیده شد تا رد دست دوستمان! پا برهنه راه گرفت سمت خانه ! 💚بعضی ها مثل سپرند! مثل حریم حفاظتی! محافظند! محافظ حریم من و شما،میهن و شما،خاک و آبروی من وشما! سپرند برای بلاهایی که بر من وشما می بارد! این ها اولیا خدایند بر روی زمین خاکی!عزیز کرده های پروردگار! نگاه خدا دنبال عزیزانش است و برکت و رحمت الهی در جوار است! شهدا🌷 محافظ حریم وطن و فرزندان میهنند. باید هم به احترامشان کفش از پای درآورد. دیدار از خانواده های ،قدردانی کوچکی است از کار بزرگ آن ها! @sabkeshohada @sabkeshohada
🔴 امشب ساعت ۲۱ همه با هم فریاد سر می‌دهیم. قصد قربت کنید و این را از بزرگ‌ترین عبادات قلمداد کنید ... برای علو و خلوص و اثر بیشتر، خود و هر یک از اعضای خانواده را تشویق کنید به نیت یک تکبیر بگویند. @sabkeshohada @sabkeshohada
حمید سیاهکلی از شهدای مدافع حرم می گفت: باانگشتان‌دستــ هآتون ذڪر بگید؛ ڪه پَس فــردا، توقیامتــ تَڪ‌تڪ انگشتاتون شھادتـــ میدن..! تسبیح و صلواتـــــ شمار که نمیان شهادت بدهند.... هدیه به این شهید بزرگوار و شهدای مدافع حرم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @sabkeshohada @sabkeshohada