چه شوریست، چه غوغاست
عجب همهمه برپاست
که چشمان ملائک همه دریاست
عجب غائله ای باز به پا خاست
قیامت شده انگار مدینه
وَ زمین محشر کبرٰاست
سخن بار دگر از غم جانسوز مدینه است
وَ از شعلهٔ بی غیرت کینه است
ز هُرم تب بی مهری و سنگینی سینه است
تو گویی که همان حادثهٔ میخ در و
سینهٔ زهرای حزینه است
که با فتنهٔ أبناءِ سقیفه
برون آمده دست ستم از جامهٔ ننگین خلیفه
میان حرمی پاک
بر آن بیتِ عفیفه
که آتش بزند بر دل آیات صَحیفه
إذٰا زُلزِلَتِ الأرض شده شرح دقایق
وَ یکبار دگر سوختنِ باغ شقایق
که شرر می زند این هیمهٔ سوزان
به دل مصحف ناطق
که چنان خانهٔ زهرا
زند آتش به حریم حرم حضرت صادق
دوباره حرم آل علی آه برآورد
وَ یک شهر پر از مردم نامرد
در این صحنهٔ جانسوز پر از درد
به این باغ گل یاس چه ها کرد؟
در این غائلهٔ سخت بلاخیز
وَ از همهمه لبریز
که می ریخت شرر یکسره، یکریز
به این بیت کرم از در و دهلیز
شنیدند همه نغمهٔ جانبخش دل انگیز
منم زمزمهٔ هر دلِ آگاه
أنَابنُ حَرَمَ اللّٰه ، أنَابنُ کَرَمَ اللّٰه
منم پور یَدُ اللّٰه ، أنَابنُ أسَدُ اللّٰه
که من وارث ارکان هُدایم
همان زادهٔ آزادهٔ أعراقِ ثَرایَم
چه لحظات عجیبی ست
چه آهنگ غریبی ست
چه حال و چه فراز و چه نشیبی ست
که سهم گل پیغمبر از این شهر
فقط غربت و بی صبر و شکیبی ست
وَ از هر طرفی روضه مجسّم شده
طفلان به عذابند
همه در تب و تابند
همه گریه کن کودک بی شیر ربابد
عجب حال غریبی ست
حکایت ز شب تشنگی و غربت آن قافله می رفت
که بی یار و علمدار
در آن بادیه با سلسله می رفت
از آن کودک محزونه که با پای پر از آبله می رفت
#مجتبی تاجیک «ساده»
عمر خود را نوکر آل پیمبر س بوده ام
وامدار عترت زهرای اطهر س بوده ام
افتخارم این بود عمری به راه جمکران
خاکبوس دختر موسی بن جعفر بوده ام
#مجتبی تاجیک «ساده»
ألسَّلامُ عَلَيْكِ یٰا فٰاطِمَة مَعصومَة س
میان ازدحام زائرانت جا بده ما را
به قدری که بفهمد قلب معنای تسلیٰ را
نسیم کوی تو دارد شمیم عطر زهرا را
در این آیینه بیند چشم سر معراج دلها را
همانطوری که چشم دل دو قوس پاک اَدنیٰ را
چه نوری،خیره سازد برقی ازآن طور سینا را
بنازم میهنم را فخر دارد بر حضور تو
همه چون خضر،تشنه در پی جام طهور تو
دخیل جمکران بسته جوار کوه طور تو
که بخشی از ظهور یار می باشد حضور تو
بگیرد وام،صدها هاجر از قلب صبور تو
کنند آذین، اگر با زمزمی دامان صحرا را
نظر در قُم نمودم هر زمان انوار مرقد را
در آنجا فاش دیدم جلوهی الطاف ایزد را
به خاک جمکران احساس کردم فیض مُمتد را
که سیل اشک زائر بشکند دیوار هر سدّ را
چو بیند چشم جان بین قائم آل محمّد ص را
دگر آواره گردد در پی اش دل کلِّ دنیا را
نه تنها سائلی را از در لطفت نمی رانی
که حتّی پیش از عرض حاجت از هر دیده میخوانی
کریمه خواندنَت زین رو بوَد ای فیض رحمانی
توکه چشمت ز هجر یار شد هر لحظه بارانی
چه گویم از پریشانحالی ام بانو تو می دانی
که نذر مرقدِ تو کرده ام دنیا و عُقبیٰ را
الا بانوی دل هر آینه دل آشنای توست
به رحمت موج فیاضی که ساحل آشنای توست
نوای نای هر درمانده سائل، آشنای توست
مسیر عشق حق منزل به منزل آشنای توست
چونان اُمُّ المَصائب سِرِّ محمل آشنای توست
که در هجر برادر دیده ای آن داغ عظمیٰ را
پس از شمس الشُّموس طوس، نور ملک ایرانی
که تا روز قیامت حافظ این ملک می مانی
اگر لازم شود بر آن قضا را هم بگردانی
حریمت مکتب شور و شعور است و مسلمانی
کلاس مکتبت باشد پر از قاسم سلیمانی
بسازند این یلان مکتبت دنیای فردا را
الا خورشید دل نور تو بر بطحاست،آیینه
همانا عصمتت بر عصمت زهراست آیینه
به دنیا غربتت بر غربت باباست آیینه
الا ای دختِ موسی بر دَمَت عیساست آیینه
که مظلومیتت بر زینب کبراست آیینه
حربم تو بود دارالشـِّفا دلهای تنها را
مجتبی تاجیک «ساده»
ربیع الثانی ۱۳۹۲
ألسَّلامُ عَلَيْكِ یٰا فٰاطِمَة مَعصومَة س
سه شنبه شب شد و
باز این دل دیوانه شاعر شد
میان جادههای نور در غربت مسافر شد
کنار گنبد و گلدستههای قم مجاور شد
و در صحن و سرای حضرت معصومه س زائر شد
ز هر سو بانگ جانبخشی در این اوقات میآمد
ندای غربت محضی از این آیات میآمد
سرود عشق با عالیترین ابیات میآمد
نوای روضههای مادر سادات س میآمد
چه حال باصفایی در شب قم بود
و اسراری میان های و هو گم بود
و دردی در دل بیمار مردم بود
و قلب من که مانند کبوتر
در پی یک مشت گندم بود
و از هر سو کسی دنبال نذر و حاجتی
میخواند از دل نام بانو را
وَ من هم در میان زائران نور افتادم
سلامی تا به سمت عمّهٔ صاحب زمان عج دادم
شنیدم هاتفی از آیههای بیکران دم زد
ز هجران و ز طعم شوکران دم زد
ز سقف آرزوی نوکران دم زد
ز رؤیاهای وصل و جادههای جمکران دم زد
ز وصل کاروانهایی که سمت نور میرفتند
رها از درد و از غمها
نشستم گوشه ای تنها
گره شاید دهم دل را
به چادر خاکی زهرا س
که از الطاف او با چشم دل سِرِّ نهان بینم
هرآنچه طاقت دیدن ندارد دیده، آن بینم
که هر هفت آسمان را روی خاک جمکران بینم
وَ یا ردّی ز اشک حضرت صاحب زمان (عج) بینم
نشستم گوشهٔ صحن و دلم غرق تغزّل شد
فضای مسجد از هر سو پر از عطر توسّل شد
وَ هنگام تفضّل شد
که صوت روضه خوانی از حرم تا عرش حق پل شد
نوایی که صفای عشق بعد از وحی منزل شد
روایتخوان صحرا و مغیلان، زخم تاول شد
و ایندم راوی آیات شورأنگیز مقتل شد
که شاید حرمت این اشکها روزی
دل چشم انتظاران در عروج آید
إمام منتَظَر را لحظهٔ سبز خروج آید
دَمِ روحُالأمین با نغمهٔ ذٰاتَالبروج آید
زند آوا :
ألایٰاأهلَ العٰالَم نوری از معبود آوردم
به مژده آیه آیه مصحف مسعود آوردم
حدیث شاهد و مشهود و سرَ ساجد و مسجود و
باب عابد و معبود آوردم
صدای حنجر داوود آوردم
به دلها کعبهٔ مقصود آوردم
خبر از مهدی موعود عج آوردم.
#مجتبی تاجیک «ساده»
هدایت شده از کلام « ساده »
ألسَّلامُ عَلَيْكِ یٰا فٰاطِمَة مَعصومَة س
سه شنبه شب شد و
باز این دل دیوانه شاعر شد
میان جادههای نور در غربت مسافر شد
کنار گنبد و گلدستههای قم مجاور شد
و در صحن و سرای حضرت معصومه س زائر شد
ز هر سو بانگ جانبخشی در این اوقات میآمد
ندای غربت محضی از این آیات میآمد
سرود عشق با عالیترین ابیات میآمد
نوای روضههای مادر سادات س میآمد
چه حال باصفایی در شب قم بود
و اسراری میان های و هو گم بود
و دردی در دل بیمار مردم بود
و قلب من که مانند کبوتر
در پی یک مشت گندم بود
و از هر سو کسی دنبال نذر و حاجتی
میخواند از دل نام بانو را
وَ من هم در میان زائران نور افتادم
سلامی تا به سمت عمّهٔ صاحب زمان عج دادم
شنیدم هاتفی از آیههای بیکران دم زد
ز هجران و ز طعم شوکران دم زد
ز سقف آرزوی نوکران دم زد
ز رؤیاهای وصل و جادههای جمکران دم زد
ز وصل کاروانهایی که سمت نور میرفتند
رها از درد و از غمها
نشستم گوشه ای تنها
گره شاید دهم دل را
به چادر خاکی زهرا س
که از الطاف او با چشم دل سِرِّ نهان بینم
هرآنچه طاقت دیدن ندارد دیده، آن بینم
که هر هفت آسمان را روی خاک جمکران بینم
وَ یا ردّی ز اشک حضرت صاحب زمان (عج) بینم
نشستم گوشهٔ صحن و دلم غرق تغزّل شد
فضای مسجد از هر سو پر از عطر توسّل شد
وَ هنگام تفضّل شد
که صوت روضه خوانی از حرم تا عرش حق پل شد
نوایی که صفای عشق بعد از وحی منزل شد
روایتخوان صحرا و مغیلان، زخم تاول شد
و ایندم راوی آیات شورأنگیز مقتل شد
که شاید حرمت این اشکها روزی
دل چشم انتظاران در عروج آید
إمام منتَظَر را لحظهٔ سبز خروج آید
دَمِ روحُالأمین با نغمهٔ ذٰاتَالبروج آید
زند آوا :
ألایٰاأهلَ العٰالَم نوری از معبود آوردم
به مژده آیه آیه مصحف مسعود آوردم
حدیث شاهد و مشهود و سرَ ساجد و مسجود و
باب عابد و معبود آوردم
صدای حنجر داوود آوردم
به دلها کعبهٔ مقصود آوردم
خبر از مهدی موعود عج آوردم.
#مجتبی تاجیک «ساده»
هدایت شده از کلام « ساده »
بسمه تعالی
چهلمین جلسه أنجمن أدبی آیینی
«عصــــــر انتــظار»
با موضوع:
دههٔ کرامت و میلاد کریمهٔ آل اللّٰه س
با مداحی:
کربلایی مجـید افشــــون
زمان:
سه شنبه ۲ خرداد ۱۴٠۲
ساعت:
۱۸ إلی ۲٠
مکان:
ورامین میدان رازی، فرهنگسرای رازی
ورود برای مداحان و علاقه مندان آزاد میباشد.
ما را چه به خرداد و چه دی،ختم کلام است
دوران بزن در رو در این ملک تمام است
صدبار اگر خون چکد از خاک ورامین
این شهر کفن پوش بدنبال امام است
#مجتبی تاجیک «ساده»
ای درگهت پناه تمام غزال ها
ای انعکاس چشمۀ چشمت زلال ها
شمس الشُّموس عالمی و قبله گاه دل
منّت پذیر روی جمیلت جمال ها
ای هر صدای نغمۀ نقّاره خانه ات
آیینه دار صوت اذان بلال ها
صدها گره خورد به گره های ابرویت
ممکن کنی به گوشۀ چشمی محال ها
سلطان عالمی و من اینگونه مفتخر
هستم گدای درگه لطف تو سال ها
بالاتر از تمامی شاهان عالم است
بر سینۀ غلامِ غلامت مدال ها
با افتخار حور و ملک فرش می کنند
در زیر پای زائر قبر تو بال ها
در ازدحام جملۀ حاجات زائران
پاسخ دهی به یک یکِ قال و مقال ها
ای شرح هشتم از شجر حلم و معرفت
سر می زند ز مکتب عشقت نهال ها
هر پرتوِ تو را به تماشا نشسته اند
در امتداد پرچم سبزت هلال ها
ای هر رواقت آینۀ إِهْدِنَاالصِّراط
از صحن تو گذشته مسیر کمال ها
#مجتبی تاجیک «ساده»
گلبانگ طلـــیعهٔ فَــــرَج می خـــواهیم
از حق گذرِ عُسـر و حَـرَج می خواهیم
در صدر حوائج فرج مهـــــــدی عج را
از درگه ثٰامِنُ الحُجَج ع می خواهیم
#مجتبی تاجیک «ساده»
درماندهی هر عاد و ثمودی نشویم
محــــتاج عنایت یهـــــــودی نشویم
تا کعبهی ما ســمت خراسـان باشد
وابســــتهی ویزای ســـعودی نشویم
#مجتبی تاجیک «ساده»